خبرگزاری مهر، گروه استانها- مریم ساحلی: بیمارستانها در کنار همه دردهایی که بر در و دیوارشان نشسته است از روشنای حضور انسانهایی نشان دارند که ترجمان انسانیت هستند.
«تهمینه ادیبی» یکی از این انسانها بود و چه تلخ است که فعل ماضی «بود» برای او به کار میرود و نبودنش حجمی عظیم از اندوه را روانه قلب آنها که می شناختنش، میسازد. ویروس تاجدار که از راه رسید پیش از همه زندگی پزشکان و پرستاران را تحت تأثیر قرار داد و سایه سیاهش بر زندگی این سرمایههای ارزشمند مملکت سایه افکند.
بی تردید فرشتگان نجاتی که جان خویش را در مسیر درمان و پرستاری از بیماران کرونایی از دست دادند، کم نبودهاند و «تهمینه ادیبی» سرپرستار پر تلاش بخش اورژانس انزلی یکی از آنهاست که در راه خدمت به مردم آسمانی شد. از واپسین روزهای زمستان سال گذشته، این بانوی فداکار اهل انزلی دیگر در میان ما نیست اما رد قدمهای استوار، روشنی نگاه پر مهر و پژواک صدای مهربان و صادقش هنوز در بخش اورژانس بیمارستان انزلی باقیست.
همکاران تهمینه میگویند: او سرپرستاری قوی بود و سختترین و بحرانیترین شرایط هم نمیتوانست وی را به هم بریزد یا در تصمیم گیری ها و کارش تأثیری بگذارد. مرتب و منظم بود و این نظم و ترتیب در ظاهر و محل کارش به خوبی هویدا بود.
تهمینه به روایت همسر
«تهمینه ادیبی» در بیست و ششمین روز از اسفند سال ۹۸ رخت از جهان بر بست و حالا پس از گذشت ۹ ماه به بهانه از راه رسیدن روز پرستار پای حرفهای همسرش «سید حسین باقری» مینشینیم. وی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار میکند: تهمینه ۱۶ اردیبهشت سال ۴۸ متولد شد او دختر عمه من بود. در تمام طول تحصیل از ابتدایی تا پایان دبیرستان از شاگردان ممتاز بود و سال ۶۷ در رشته پرستاری دانشگاه تهران پذیرفته شد.
مادریهای تهمینه
زنده یاد «ادیبی» پرستاری توانمند و مادری سخت کوش بود. همسر وی میگوید: سال ۷۶ دختران دوقلوی ما، فاطمه و نرگس متولد شدند. فاطمه با فلج مغزی به دنیا آمد، همسرم بسیار زحمت کشید و هرگز خم به ابرو نیاورد و از دخترم به خوبی در منزل نگهداری کردیم تا اینکه سال ۹۴ فاطمه با ابتلاء به آنفلوانزا در بخش اورژانس بیمارستان انزلی که آن زمان همسرم سرپرستارش بود به رحمت خدا رفت.
حکایت بیماری
از مرگ عزیزان سخن گفتن همیشه دشوار است. همسر زنده یاد ادیبی با بیان اینکه کاش دست کم کادر درمان زودتر از شیوع کرونا باخبر میشدند و در مراقبت از خویش بیشتر میکوشیدند، میگوید: پیرمرد مسافری که دچار ایست قلبی شده بود به اتاق احیا منتقل شد. همسرم و تعدادی از همکارانش در آن اتاق حضور یافتند. پیرمرد فوت کرد، اما از آنجا که شیوع کرونا آغاز شده بود، نمونه برای انجام تست کرونا به تهران ارسال و متأسفانه حدود ۱۰ روز بعد پاسخ مثبت تست دریافت شد.
وی ادامه میدهد: پس از آن پرسنل حاضر در آن اتاق هم تست کرونا دادند. اما پیش از آماده شدن جواب تست و در واقع حدود یک هفته بعد از مرگ پیرمرد، خانم ادیبی در ناحیه گلو دچار سوزش شد و فردای آن روز نیز تب کرد. همسرم بلافاصله دخترمان را روانه منزل خواهرش کرد و خودش را در اتاق قرنطینه کرد. همان مدت که در منزل بود هم مدام به تلفنهای همکارانش در بیمارستان پاسخ میداد و در انجام امور راهنمایی آنها را میکرد.
حسین آقا میگوید: جمعه و شنبه را به همین ترتیب استراحت کرد اما صبح یکشنبه احساس کرد حالش بهتر است و با وجود اینکه از او خواستم در منزل بماند و استراحت کند، راهی بیمارستان شد. گفت در اتاقم مینشینم و به سوالات همکاران پاسخ میدهم. یک شنبه گذشت و روز دوشنبه هم رفت بیمارستان اما ساعت ۱۲ برگشت منزل و گفت تست کرونای من مثبت شده است.
وی ادامه میدهد: متأسفانه اکثر افرادی که هنگام احیای آن پیرمرد حضور داشتند، تستشان مثبت شد. از آن هنگام خود را قرنطینه کرد و من ۴ روز در خانه ماندم و از او پرستاری کردم. روز سوم درد زیادی داشت که به بیمارستان مراجعه کردیم و مسکن تزریق شد و کمی دردش تسکین یافت. روز چهارم مجدداً شب هنگام دچار درد شدیدی شد، به بیمارستان رفتیم و مسکن تزریق شد ولی تسکین درد خیلی طول کشید. عکس ریه گرفتند و برگشتیم منزل.
همسر شهید تهمینه خانم میافزاید: چند ساعت بعد از بیمارستان تماس گرفتند که نتیجه عکس خوب نیست و بهتر است بستری شود، ما هم مجدداً برگشتیم بیمارستان و همسرم بستری شد. یک هفته در بیمارستان انزلی بود تا اینکه با بدتر شدن وضعیت ریهاش به یک بیمارستان خصوصی در رشت منتقل شد که متأسفانه از تجهیزات کافی هم برخوردار نبود.
آقای باقری اشک میریزد و از دردهایی میگوید که همسرش تحمل کرد، از دستان سرد و کبود، از پلهها و راهروهایی که با التهاب طی میکرد و غم انگیز ترین خاطرات عمرش را در خود جای دادهاند. او میگوید: دارویی به قیمت ۲۲ میلیون تومان خریداری کردم و قرار بود تزریقش از ساعت ۶ عصر روز ۲۶ اسفند انجام شود اما عمر تهمینه ساعت ۴ عصر به پایان رسید.
همسر زنده یاد ادیبی از مردم میخواهد به دستورالعملهای بهداشتی عمل کنند. چرا که با چشمان خود دیده است آنها که در بستر این بیماری مهلک هستند چگونه درد می کشند و کادر درمان چه رنج عظیمی را برای مراقبت از این بیماران متحمل میشوند.
وی دیگر حرف نمیزند. پس از مکثی طولانی و شکستن بغضی گلوگیر میگوید: وقتی میرفتیم بیمارستان در مسیر به من گفت، اگر در بخش مراقبتهای ویژه بستری شدم، اگر از هوش رفتم، تو دستم را بگیر و با من حرف بزن، شاید همین باعث شود که برگردم. من دستان سرد و کبودش را در دست میگرفتم و حرف میزدم اما او برنگشت.
این گفتگو به بهانه سالروز ولادت با سعادت حضرت زینب کبری و روز پرستار نه برای اینکه خاطری را مکدر کند تنها برای یادآوری تلاش و مجاهدت جهادی پرستاران طی ۱۱ ماه گذشته از شیوع کرونا تهیه شده تا شاید ما نیز سهم کوچکی در بیان این همه تلاش داشته باشیم و یا حتی شاید کسی تا به امروز کرونا را شوخی گرفته و دستور العمل ها را رعایت نمیکند این مطلب را بخواند و تلنگری باشد برای او.