سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند

ایرنا شنبه 19 شهریور 1401 - 07:44
گرگان - ایرنا - شنیدن نام شهدای غواص و شهادت مظلومانه این شهاب‌های شکسته باله، یاد "مهدی‌آقا شریعتی" را در خاطره گلستانی‌ها زنده می‌کند؛ قهرمان دلاوری که استخوان‌های پاک و مطهرش ۳۱ سال در گرمای سوزان و تفتیده بیابان‌های جنوب ماند تا همانند مشعل‌های فروزان، چراغ راه هدایت آیندگان باشد.
سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند

به گزارش ایرنا، شهید "مهدی‌آقا شریعتی" از  بسیجیان لشکر ۲۵ کربلا بود که چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پس از ۳۱ سال با تفحص کمیته جستجوی مفقودین در منطقه ام‎الرصاص شناسایی و به آغوش خانواده بازگشت.

هم‌رزمانش گفته‌اند که مهدی‌آقا با لباس غواصی در عملیات کربلای چهار شرکت کرد و پس از آن دیگر نشانی از او دیده نشد. شهید عاشقی که نخلستان‌های ام‌الرصاص نجواهای شبانه و همراه با گریه او را هیچ‌گاه از یاد نخواهند برد.

کاش توفیق زیارت چهره نورانی او را آن زمان که در کنار نهر وضو می‌ساخت و شانه‌هایش در زمان راز و نیاز با خدا می‌لرزید نصیب ما می‌شد.

وداع با مادر

مهدی‌آقا در خردسالی مادر خود را از دست داد و از کودکی در دامان دایه‌ای از ذریه‌ای سادات پرورش یافت. آخرین وداع او با مادرش، پیش از اعزام به جبهه ها قبل از عملیات کربلای چهار بود. مهدی‌آقا که حالا صاحب همسر و پنج فرزند بود، دنیای مادی و پرتلاطم را به همسرش سپرد؛ در کنار قبر مادر زانو زد، ادای احترام کرد و رهسپار سرزمین عشق و خون شد.

یادآوی کدام خاطره می‌تواند شخصیت این معلم اخلاق و بسیجی بی ادعا را معرفی کند؟ رزمنده باصفا و مخلصی که با وجود صفیر گلوله و بوی باروت و صدای توپ و خمپاره، زیر نخلستان‌ها زیارت عاشورا و دعای کمیل می‌خواند، اشک می‌ریخت و عشق و زندگی را در سنگرها معنا می‌کرد.

سلام به استخوان‌هایی که ۳۱ سال در جزیره‌ ام‌الرصاص درخشیدند

پس از ۳۱ سال، استخوان‌های مهدی‌آقا شریعتی شناسایی شد و قرار شد برای تدفین به گرگان منتقل شود . پیش از برگزاری مراسم تشییع جنازه در گرگان، وداع مهدی‌آقا با مادر در قبرستان روستای زادگاهش "اندارات" در منطقه هزارجریب تماشایی بود.

مهدی آقا ۳۱ سال قبل برای آخرین بار بر جایگاه آسمانی مادر در قبرستان اندرات بوسه زده و چهار زانو نشسته بود، اما حالا با چند استخوان، نه سری در بدن نداشت که بخواهد مزار مادر را بوسه‌باران کرده و نه دست و پایی که بتواند به آن مقام بهشتی ادای احترام کند.

سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند
شهید شریعتی نشسته نفر سمت چپ

همسر شهید مهدی آقا شریعتی به ایرنا گفت: ایشان وقتی از جبهه‌ها برمی‌گشت مانند مرغ گرفتار در قفس بود که برای آزادی بال بال می‌زند. هیچ افسون زندگی مادی حتی فرزندانش نمی‌توانست او را برای ماندن و نرفتن به جبهه‌ها ترغیب کند.

سیده‌معصومه سجادی افزود: یکی از آرزوهای شهید مهدی‌آقا این بود که گمنام بماند. برای همین پلاک را به گردن نمی آویخت و وقتی یک بار به او گفتم:  شاید شما شهید شدید و پیکر شما را با شهید دیگری اشتباه گرفتند. آن‌وقت چه می‌کنید"؟ خندید و گفت: بادمجان بم که آفت ندارد.

 وی ادامه داد: ۲۰ آبان ماه سال ۱۳۶۵ که آخرین اعزام ایشان به جبهه بود به خانه آمد و گفت: جبهه رفتن واجب است. گفتم : من که هیچ وقت با رفتن شما مخالفتی نداشتم چرا این جمله را با تاکید می گویید. پاسخ داد: نمیدانم ولی شاید این رفتن، آخرین اعزام من به جبهه باشد.

همسر شهید مهدی‌آقا شریعتی افزود: ایشان پس از این گفت و گوی ما تقریبا با همه افراد فامیل و اهالی محل و دوستان و آشنایان در بهشهر و گرگان خداحافظی کرد و از همه طلب حلالیت کرد.

سجادی ادامه داد: مهدی‌آقا همانطور که آرزو داشت، گمنام به شهادت رسید و هویت پیکر ایشان پس از انجام آزمایش دی‌ان‌ای مشخص شد.

نمی‌توانم در مقابل هجوم دشمن بی‌تفاوت باشم

وی گفت: همسرم برای خانواده احترام فراوانی قائل بود اما همیشه میگفت: "من زن، بچه و زندگی ام را دوست دارم ولی در مقابل هجوم دشمن به کشورم نمیتوانم بی تفاوت باشم.

سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند

یکی از همرزمان شهید مهدی آقا شریعتی هم گفت: موقع انجام آموزش‌های پیش از عملیات در گرمای بالای ۵۰ درجه خوزستان ، یکی از رزمندگان به دلیل کسالت در بیمارستان صحرایی بستری شد. آقا مهدی که از این موضوع خبردار شد پرسید "اسماعیل کجاست؟ از صبح خبرش را ندارم" جریان را به او گفتم. گلایه کرد که "چرا برادرم بستری شد و به من خبر ندادید؟" و با سرعت خود را به بالین آن رزمنده رساند.

شهباز صلبی ادامه داد: وقتی پرسیدم چرا از خبر کسالت اسماعیل برافروخته شدید؟ گفت "اسماعیل بوی شهادت می‌دهد و من آن را استشمام می کنم". همین طور هم شد. اما از زمان رساندن خبر شهادت شهید اسماعیل به شهید شریعتی تا زمانی که مهدی‌آقا به شهادت رسید ۲۰ دقیقه هم طول نکشید.

وی با ذکر خاطره دیگری از شهید مهدی آقا شریعتی افزود: روزی یکی از نیروهای سالخورده بسیجی هنگام آموزش در هورهای اطراف هفت تپه، پس از پوشیدن لباس غواصی نیازمند کلاه برای جلوگیری از نیش های پشه بود. شهید شریعتی به محض اطلاع از این موضوع، در حالی که خود به آن نیاز داشت و پشه های خطرناک این منطقه مرتب به سرو صورت ایشان زخم وارد می کردند کلاه خود را به ایشان داد.

وی اظهار داشت: برخی روزها صورت شهید شریعتی در اثر شدت تمرینات و گرمای هوا، سرخ‌گون می شد اما حتی یک لحظه هم از تلاش ها باز نایستاد.

وی بیان کرد: شهید شریعتی در مدت حضور در جبهه بسیار ساده زیست، بی تکلف و بی ادعا بود و من هیچگاه ندیدم ایشان بیش از آنچه به عنوان وسایل یک نیروی جنگی به ایشان تعلق می گرفت تقاضای اضافه داشته باشند، جیره جنگی خود را هم معمولا به دیگران می دادند و برخی روزها را روزه می‌گرفت.

سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند

دختر شهید مهدی آقا شریعتی هم به ایرنا گفت: چهره خوشرو، مهربان، دست و دلبازی ایشان، تنها یادگاری‌های من از پدر است. ایشان بیشتر در جبهه حضور داشته و زمانی که برمی گشت هم در پایگاه بسیج فعالیت می کرد و ساعات پایانی شب به منزل برمی گشت ولی در همین مدت زمان کم حضور در خانه بیشتر به اخلاق، رفتار و حجاب تاکید داشتند.

دخترم چرا بدون چادر بیرون می‌روی؟

فاطمه شریعتی افزود:  یک روز از مدرسه که برگشتم  بابا در را باز کرد و دید بدون چادر هستم از من پرسید "دخترم چرا بدون چادر بیرون می روی؟" که در پاسخ ایشان گفتم که چادر ندارم؛ بلافاصله رو به مادرم کرد و گفت: "خانم، همین الان برای فاطمه چادر بخر تا از فردا با چادر به مدرسه برود.  من هم با توجه به تاکید پدر به حجاب، هیچگاه چادرم را کنار نگذاشتم.

وی اظهار داشت: قبل از آخرین اعزام، همه فامیل برای شام جایی دعوت بودند. وقتی ایشان دیر وقت به خانه برگشت همه خوابیده بودیم ولی فردا صبح قبل از رفتن به مدرسه، یک عکس یادگاری گرفتیم که آخرین تصویر ثبت‌شده خانوادگی ما بود. ایشان آن روز رفت و ۳۱ سال بعد سرمه استخوان‌هایش را به چشمانمان مالیدیم.

وی بیان کرد: همیشه چشم انتظار معجزه برگشت پدر بودیم، در زمان جنگ هرگاه نامه ای می رسید فکر می کردیم از طرف باباست. یک روز یکی از همرزمان پدرم کاغذی برای مادرم آورد خواهر کوچکترم که کاغذ را گرفت گمان کرد نامه از طرف بابا آمده. دور حیاط می چرخید و با خوشحالی فریاد می‌زد: "بابا نامه داده بابا نامه داده" دوست پدرم از دیدن این صحنه ناراحت و شرمنده شد. بی صدا گریست و بدون خداحافظی رفت.

فاطمه شریعتی گفت: در ابتدا که خبری از پدر نداشتیم گمان می‌کردیم ایشان اسیر شده . زمانی که همه اسرا برگشتند باز هم چشم انتظار شدیم. صدام که اعدام شد دیگر چشم انتظاری بازگشت اسرا معنا نداشت چون همه اسرا آزاد شده بودند. برای همین یک تکه از لباس پدر را در گلزار شهدای روستای اندرات دفن کردیم.

وی افزود: یک روز یکی از بستگان تماس گرفت و گفت : " چند نفر از سپاه گرگان می‌خواهند به خانه شما بیایند . هر چه گفتم ماجرا چیست چیزی نگفت . همه اعضای خانواده آمده بودیم که میهمانان آمدند. در آشپزخانه مشغول ریختن چایی بودم که شنیدم یکی گفت : "شهید شما پیدا شده" استکان از دستم افتاد و شکست و فریاد زدم " بابا برگشته". مادر هم خطاب به پدر گفت: " مهدی‌آقا شهادتت مبارک بچه‌هایت".

ویدئو

وی اظهار داشت: چند روز مانده به اربعین سال ۱۳۹۶ بود در مراسم باشکوهی که در گرگان برگزار شد، پیکر بابا بر روی دوش همرزمان و همسنگران و مردمان با غیرت این شهر تشییع شد.

یکی از اقوام شهید شریعتی هم گفت: مهدی آقا در جبهه بسیار مسوولیت پذیر بود و بخاطر روحیه ایثارگری که داشت، همیشه سخت ترین کارها را خودش انجام دهند و به شدت هوای رزمندگان را داشت.

میرخالق سجادی افزود: در جبهه چیزی که از ایشان در ذهنم مانده پایبندی بیش از اندازه به نماز جماعت، مسائل عبادی، قرآن و دعا بود، در مراسم‌های مذهبی جبهه از جمله دعای کمیل و توسل شرکت داشتند.

وی اظهار داشت: یک سال تاسوعا و عاشورا در اروندکنار بودیم و قرار بود برای دسته‌روی و پیاده‌روی از گردانی به گردان دیگر برویم . در مسیرهای نخلستان که پر از خار بود مهدی‌آقا را دیدم که پابرهنه است. پرسیدم چرا کفش نداری؟ گفت "به تاسی از حضرت زینب (س) با پای برهنه در خار می‌روم تا متوجه شوم بر ایشان چه گذشته است".

یکی دیگر از همرزمان شهید مهدی‌آقا شریعتی هم گفت: ایشان بسیار صبور و مهربان بود و همیشه سعی می‌کرد مشکلات دیگران را برطرف کند.

سلام بر استخوان‌هایی که ۳۱ سال در ام‌الرصاص درخشیدند
تشییع جنازه شهید مهدی‌آقا شریعتی در گرگان

جواد شریعتی‌فر افزود: بخاطر اخلاق خوب مهدی آقا، هرجا ایشان بودند فامیل ها سریع خودشان را می‌رساندند. قبل انقلاب و بعد انقلاب، خانه ایشان محل حضور اقوام، دوستان و فامیل‌ها بود.

وی اظهار داشت: هیچ ایثاری بالاتر از این نیست که کسی پنج فرزند و زن و زندگی خود را در راه اخلاص و ایثار ترک کرده و با آگاهی کامل مسیر جهاد در راه خداوند را انتخاب کند.

شریعتی فر افزود: مهدی‌آقا شناگر ماهری بود. در زمان عقب‌نشینی عملیات آخر، چند نفر از جمله ایشان ماندند تا جلوی دشمن را بگیرند ولی نتوانستند و دیگر برنگشتند.

 برادر همسر شهید شریعتی هم گفت: مهدی‌آقا در کنار شناگری، غواص ماهری بود. یک شب، ماموریت او از کارانداختن دستگاه دیده بان عراقی ها بود . با وجود جذر و مد بالای اروند رود این ماموریت را به راحتی انجام داد.

سیدجواد سجادی افزود: مهدی آقا همیشه هیچ وقت در زمان غواصی پلاکش را به گردن نمی انداخت چون دوست داشت گمنام باشد و شناسایی نشود.

دل پرهیاهوی همسر و فرزندان شهید مهدی‌آقا شریعتی پس از ۳۱ سال تحمل و صبر آرام گرفته است. آن‌ها که در این سه دهه، با تصویر و خاطرات بابا زندگی کرده‌اند با آمدن استخوان‌های عزیز دلشان، عقده‌های ۳۱ ساله را شستند و آرام آرام اشک ریختند و گریه کردند.

منبع خبر "ایرنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.