شعر شب یلدا (منصور مقدم )

بیتوته دوشنبه 09 آبان 1401 - 05:58


چه شبهای درازی دارد این فصل

 یقین زلف سیاه گسیـــوی یلدا

دراین فصل زمستان یکدلی به

 محبت دوستی سیمـــــای یلدا

شب یلـــــدا عجب نیکو فتاده

به ماه دی که آید بوبـــی یلدا

در ایام گذشته کـــرسی عشق

بپا بـــــود از شب والای یلدا

به روی کرسی و سینی فراوان  

عیان بود از صفا صد خوی یلدا

لحاف و منقل و آتش بــه خانه

نشسته دور هــم همسوی یلدا

زبرف و داستان راه مـــــانده

سخنها رفتــــه از سرمای یلدا

زسنجدآش کشک وقصه گفتن

بسی دریــــای قصه پای یلدا

ز نو رسمی بپا از بهــــر فردا

صفا و خرمــــــی فردای یلدا

مبارک باد فصل بــرف وباران

 به یٌمن نعمت دیمــــــای یلدا

مقدم شکـــر ایزد کن به عالم

ز حاصل پر ثمـــر دارای یلدا

سلام ای فصل سرد و برف و باران

خوش آمد گویمت فصل زمستان

اگـــــــر چه زحمتی را نیز داری

ولکــن رحمت آری باغ وبستان

منبع:patugh.ir

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.