خبرگزاری مهر، گروه استانها – محبوبه آقانوری: کودکی و نوجوانی نسل ما؛ (نسل ما که میگویم یعنی همان دهه شصتی ها که حالا پرچم رسانهها و مطبوعات کشور در دستشان است) با کیهان بچهها و پوپک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گذشت. همان مجلاتی که ما را به خواندن و نوشتن تشویق میکردند. همانهایی که خیلیهایمان برای ستون مخاطبش پیام میفرستادیم و هر هفته مشتاقانه مجله را میخریدیم تا ببینیم پیام ما چاپ شده است یا نه؟!
این مجلات ادبیات ما را شکل دادند، به ما آموختند فارسی را پاس بداریم، برای ما قصه نوشتند تا تخیلات ما را جهت دهند و برایمان از اسطورههایی همچون رستم دستان و سهراب و سیاوش گفتند و داستانهای شیرینی از زنان پاکدامن تاریخ نوشتند و صداقت و راستی را گوشزد کردند.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم که بسان یک پاتوق فرهنگی، همیشه درش باز بود تا محلی باشد برای تخلیه انرژی کودکان و نوجوانانی که دل در گرو خواندن، نوشتن و دانستن داشتند.
این روزها اما گویا همه چیز فرق کرده است. شاید تاخت و تاز دنیای مجازی و جاذبههای متنوعش نفسی برای رقابت کیهان بچهها و پوپک نگذاشته باشد. شاید هم فضا تخصصیتر و بهتر شده باشد.
در همین خصوص با معصومه امیرزاده که خود یکی از نویسندگان رشد یافته از دهه شصت است و با کیهان بچهها و پوپک خاطره دارد، به گفتگو نشستم. از قضا خانم امیرزاده حالا مادر سه فرزند است. یکی از آنها در آستانه نوجوانی است و دو فرزند دیگرش کودک هستند. امیر علی، حسین و عباس!
معصومه امیرزاده متولد بندرعباس است و کودکی و نوجوانی اش را در آنجا سپری کرده و حالا ساکن تهران است. در ابتدا برایم از یک امکان اجتماعی برای هم نسلهای خودش گفت. امکانی که در دوران کنونی منسوخ شده به نظر میرسد. او از بازیها و روابط اجتماعی گسترده با هم سن و سالهایش در کوچه و محله و مسجد و کانون پرورش فکری کودکان گفت و اضافه کرد: کتاب خوانیهای دست جمعی و قصه گویی های پدربزرگش، نقش سازنده و مؤثری در زندگی او داشته، امکانی که این روزها کمرنگ یا حتی بی رنگ شده است.
وی با لذت از یادآوری مراودات اجتماعی و بازی در کوچههای خاکی مثال زد و گفت: معاشرت با همسالان در فضایی غیر از خانه؛ همراه با کنترل سازنده و درست والدین بسیار تأثیر گذار است چرا که همین معاشرت و همزیستی باعث ای جا فضای یادگیری در همه حوزهها به خصوص حوزه داستان و ادبیات میشود.
وی همچنین از نقش مؤثر قصه گویی بزرگان خانواده و جمعها گعده های شبانه یاد کرد و گفت: با وجود سواد اندک آنها اما قصههای جذاب و پر پند و اندرزشان ما را با جهان داستان آشنا میکرد.
از طرفی امیرزاده تاکید داشت که بگوید این روزها فرزندان کتاب خوان، حاصل والدین کتاب خوان هستند، درست برعکس زمان ما که اغلب پدر و مادرها تنها سواد خواندن و نوشتن داشتند. و اگر این روزها پدر و مادری اهل کتاب و ادبیات نباشند به ندرت پیش میآید که کودک گرایشی به سمت کتاب خوان شدن داشته باشد چرا که ارتباط با همسالان و توجه به گروه محوری در دنیای کودک و نوجوان بسیار ضعیف شده است.
از وی درباره محتوای کتابهای ویژه کودکان و نوجوانان و تجربه اش در این زمینه در خصوص فرزندانش پرسیدم. او علاوه بر ابراز تأسف و نگرانی بابت بالا بودن قیمت کتاب گفت: عمده کتابهای حال حاضر بازار به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته کتابهایی که صرفاً جنبه تفریحی دارند و عکس محور هستند و هیچ محتوایی تولید نمیکنند و با هدف سرگرمی به چاپ می رسند و دسته دیگر کتابهای دستان محور که نسبت به نمونه قبل محتوای بیشتری تولید میکنند اما باز هم ایده آل نیستند.
امیرزاده افزود: در حال حاضر بستر اجتماعی چه به لحاظ وجود کتابهای معنا محور و چه بسترهای گروهی برای کتاب خوان شدن چندان محیا نیست که به واسطه آن بتوان از ادبیات رو به رشد کودک و نوجوان سخن گفت.
وی همچنین با انتقاد از کتابهای تولید داخل گفت: به نظر میآید این کتابها فاقد یک نظام روانشناسی هستند و با ادبیات و جهان کودک بیگانه اند.
امیرزاده در بیان یک مصداق گفت: آن دسته از کتابهایی که پیام دارند و برای بچهها جالباند از عناصری مثل سحر، جادو، اژدها و نامرئی شدن استفاده میکنند، همان عناصری که میتوان سراغشان را در هالیوود و رسانههای غربی گرفت.
گم شدن اساطیر ایرانی لابلای کتابهای کودکان
امیرزاده به وجود عناصر اساطیری در ادبیات کهن ایرانی مثل اساطیر موجود در شاهنامه و یا کلیله و دمنه اشاره کرد و گفت: متأسفانه علیرغم وجود چنین مفاهیم عمیق و سازگار با فرهنگ ایرانی، این مفاهیم به درستی و با یک نظام جذاب برای کودک ارائه نشده است. او دلیل این موضوع را متناسب نبودن متن آنها با ادبیات کودک دانست و گفت: نویسندگان این آثار تنها به آسان سازی سطحی واژگان در این کتابها پرداختهاند و در اصل محتوای جذابی را ارائه نکردهاند که متناسب با ادبیات کودک باشد.
نویسنده کتابهای "پس از خورشید" و "من خواب دیده بودم" از یک خلأ دیگر هم گفت. او با اشاره به منحل شدن معاونت پرورشی و حذف زنگ پرورشی افزود: وجود زنگهای پرورشی در برنامهریزی هفتگی کلاسها بستری را برای بروز خلاقیت، به ویژه در حوزه ادبیات کودک فراهم میکرد که متأسفانه این بستر از بین رفت.
وی در مجموع به عنوان مادر یک فرزند دهه هشتادی و دو فرزند دهه نودی که اتفاقاً علاقه زیادی به حوزه ادبیات کودک دارد کلامش را اینچنین خلاصه کرد: در حال حاضر بسترهای اجتماعی برای کتاب خوان شدن کودکان و نوجوانان فراهم نیست!
کلامش بار دیگر من را یاد کیهان بچهها انداخت و تصاویر و پیامهای جذابش که هنوز در ذهن هم نسلهای من زنده است. و زمزمه این فکر که اگر میخواهیم نسلهای بعد از ما از اصالت و فرهنگ ملی و بومی یاد کنند باید بیش از این برای ادبیات کودک و نوجوان وقت بگذاریم. به قول خانم امیرزاده باید جهان کودک امروزی را بشناسیم و برای رشدش برنامههای بلند مدت داشته باشیم.
در پایان اینکه در شوراها، نشستها و کارگروههای ویژه چه تصمیماتی گرفته میشود را نمیدانم، در کوچه، بازار، مهمانیها، مدارس و خانهها را اما، میبینم و میشنوم. آنچه میبینیم و میشنوم را میتوانم اینگونه بنویسم: آنچه که رقم میخورد در نهایت به نفع ادبیات ایرانی نیست!