خبرگزاری فارس یاسوج-ترنم بهنیا- شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم؛ مجاهد فی سبیل الله بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند.
شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند، نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند حیا داشتند؛ ریا نداشتند
رسم داشتند؛ اسم نداشتند. سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین (ع) و وادی عشاق کربلا
جایی که ارباب عشق سر به باد میدهد تا اسرار عشاق را بازگو کند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست.
روایتی عاشقانه از نخبه کهگیلویه و بویراحمدی که قلم بر زمین گذاشت و تفنگ بر دوش گرفت
امروز راوی روایت عاشقانه نخبهای از دیار دنای سرافرز و سرزمین چهارفصل و پایتخت طبیعت ایران هستیم که در بالاترین درجه نخبگی از دانشگاه شیراز و در اوج جوانی و رسیدن به مدارج عالیه علمی قلم را بر زمین گذاشت و تفنگ بر دوش گرفت تا از ناموس وطن جانانه دفاع کند و دست آخر شهد شیرین شهادت را نوشیده و تا همیشه تاریخ جاودانه بماند.
حاج محمد رحیم دهرابپور برادر شهید نخبه یاسوجی عینالله دهرابپور در خصوص برهههای مختلف زندگی شهید میگوید: طلیعه زندگی نخبه کهگیلویه و بویراحمدی شهید عین الله دهرابپور از آن جا شروع میشود که در یکی از روزهای بهاری سال 1345 در سیاه چادر عشایری در حال کوچ و عزیمت به محل ییلاقی عشایری خود در منطقه آب نهر شهرستان بویراحمد پا به عرصه هستی میگذارد.
او میگوید: عینالله از بدو تولد با لبخند ملیح و دست و پا زدن در گهواره سنتی که به دو چوب سیاه چادر بسته بود، نظر اهل خانواده و بستگان را به خود جلب کرده و با تکلم کودکانه که در این دوره طفولیت سه و چهار ماهگی، خارق العاده به نظر می رسید، شگفتی و نشاط خانواده و اقوام را به ارمغان آورد.
دهرابپور در وصف کودکی برادر نخبه شهید خود ادامه میدهد: زیست کودکانه نخبه خود ساخته داستان ما تا پیش از رفتن به مدرسه به شکل زندگی عشایری و کوچ رو سپری شد به همراه خانواده، بهار و تابستان ها را در دامنه های خوش آب وهوا و چشمه سار دنا و پاییز و زمستان ها را در چراگاه ها و مراتع گرمسیری جنوب غربی شهرستان گچساران، نزدیک به سواحل خلیج فارس گذارند.
با روحیه خلاق، پرتحرک، بی آزار، خوش زبان، باهوش، کمک کار پدر، دلسوز مادر چراغ خانه با وجود او روشنایی خاصی پیدا کرده بود..
دوران دبستان شهید دهرابپور هم حکایتی جالب و شنیدنی به روایت برادر دارد آن جا که در سن 7 سالگی همراه برادرش که در آن روزگار، معلم عشایری در شهرستان مرزی سردشت آذربایجان غربی بود، با ترک پدر و مادر و دیگر اعضاء خانواده به دیار غربت رفت و در آنجا مشغول به تحصیل شد و از همان جا بود که نخبگی خود ار بروز داد و طی دو سال تحصیلی (مهرماه 1352 الی مهرماه 1354) پایه های اول تا چهارم را با استفاده از دستورالعمل جهش تحصیلی به اتمام رساند.
**دانشآموزی که در یاسوج همیشه رتبه اول بود
دهرابپور از درخشش نخبه داستان ما در دیار غربت و دور از خانواده میگوید که عینالله در سال تحصیلی 1355-1354، پایه پنجم ابتدایی، آخرین پایه تحصیلی دوره ابتدایی خود را در حوزه امتحانی ماهیدشت کرمانشاه با کسب رتبه اول گذراند. زندگی در ماهیدشت کرمانشاه را همراه خواهرش از آموزگاران آن منطقه، برادرش راهنمای تعلیماتی مدارس عشایری استان کرمانشاه و شهید محمدرضا رستگار پسرخاله هم سن و سالش سپری کرد.
دهرابپور میگوید: از اینجاست که تلاش و کوشش او به عنوان یک دانشآموز ساعی و باهوش نتیجه میدهد و دوران تحصیلی سه ساله دوره راهنمایی را نزد یکی از خواهران در مدرسه آریوبرزن شهر یاسوج به پایان میرساند در هر سه سال با کسب امتیازات چشمگیر تحصیلی و به دست آوردن معدل های نزدیک به 20 به عنوان رتبه اول شهر یاسوج هوش و استعداد و نظم و انضباط مثال زدنی و تلاش و پشتکار فراوان خود را به منصه ظهور میرساند.
**راهیابی عینالله به بهترین دبیرستان ایران
عینالله چنان ردی از نخبگی خود بر جای میگذارد که دوستان و همکلاسی های این دوران او را نابغه می نامیدند نابغهای در ابعاد مختلف از لحاظ اخلاقی و تعهد کم نظیر از لحاظ علمی و آموزشی بی رقیب از لحاظ هنری و ورزشی برجسته در سال 1358 پس از گذارندت دوران بسیار درخشان تحصیلات راهنمایی و کسب معدل 19 و 76 صدم در سال سوم این دوره در کنکور دبیرستان دانشگاه شیراز شرکت و به عنوان رتبه اول استان کهگیلویه و بویراحمد پذیرفته شد.
دبیرستان دانشگاه شیراز محل تحصیل نخبگان استان های جنوبی از جمله استان کهگیلویه و بویراحمد و فارس است و تاکنون اساتید، متخصصان و پزشکان عالی رتبه ای به ایران تقدیم کرده که توانسته اند در بالاترین مدارج علمی، فرهنگی و سیاسی خدمات به سزایی به هم وطنانمان عرضه نمایند.
حضور عین الله در این مرکز برجسته علمی و فرهنگی، دوره درخشش و شکوفایی استعداد خارق العاده اش در کلیه زمینه ها بود و علاوه بر موفقیت های چشمگیر علمی در تحولات فرهنگی اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که آغاز درخشندگی و برازندگی این نظام مقدس و اصیل دینی بود نقش و تأثیر بسزایی در شهر شیراز داشت.
نخبهای که به موقعیت رومانی پشت پا زد
بهترین معدل و پذیرش در رشته پزشکی در مقایسه با یکسال تحصیلی به نحو مطلوب از عهده برآمد و همچنین به جهت سابقه عالی تحصیلی در همه دوران آموزشی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، زمینه ادامه تحصیل وی در خارج از کشور (رومانی) فراهم گردید.
با این توصیف، از همه این موقعیت ها گذشت و به تکه کلامی از وصیتنامه اش که مهمترین کنکور، کنکور خدا و بهترین دانشگاه، کربلاست جامه عمل پوشید و کرسی دانشگاه کربلا را با حضور در عملیات والفجر 2 و کسب درجه شهادت در نیمه روز 3 مرداد 1362 بر کرسی رشته پزشکی ترجیح داد و این موضوع را روشن ساخت و به اثبات رساند که شهادت انتخاب است نه اتفاق، انتخاب الله و قرب الی الله.
او که برای پیوستن به نادر لحظه شماری میکرد
آخرین وداع عین الله با خانواده از طریق مخابره تلگرافی از پادگان جلدیان آذربایجان غربی انجام گرفت، همان حوالی بود که در هفت و هشت سالگی طی مدت 2 سال، 4 پایه تحصیلی را گذراند قبل از شهادتش همیشه از یکی یاد میکرد، سید نادر یوسفی از سادات امام زاده حسن یاسوج، دوست شفیق و یار وفادارش، همچون او نخبه بود و در عملیات رمضان یک سال قبل به شهادت رسیده بود.
لحظه شماری می کرد تا به سید نادر پیوست بعد از شهادتش، سه نفر از او زیاد یاد می کردند و فقدانش برای آن ها سخت، لحظه شماری کردند تا به او پیوستند. شهید محمدرضا رستگار، پسرخاله اش سه ماه بعد از او شهید غلامرضا افشون، پسرعمه اش هشت ماه بعد از او شهید علی فتاحی دیگر پسرخاله اش سه سال بعد از او
در دوران دانشجویی به عنوان رابط مهمی بین دبیرستان دانشگاه و مسجد الرضای شیراز وارد فعالیت شد و جهت هدایت دینی و انقلابی جوانانی که از لحاظ علمی مراتب بالایی داشتند سر از پا نمی شناخت و نقش بسزا و قابل ملاحظه ای را ایفا کرد.
مسجد الرضای شیراز تحت مدیریت و سرپرستی آیت الله سید علی اصغر دستغیب در آن زمان یکی از مهم ترین مراکز شکل گیری انجمن ها و تشکلات فرهنگی مذهبی شهرستان های استان فارس بود و نقش عین الله در این رابطه زبانزد دوستان، هم کلاسی ها، فعالین فرهنگی و خود آیت الله سید علی اصغر دستغیب بود.
تقویمی که برای همیشه تاریخ تازه است
حضور عین الله در عملیات سرنوشت ساز بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر نقطه عطفی در زندگی پر از حماسه او بود. از نکات قابل توجه در این زمینه، یادداشت برداری او از روزهای پیش از عملیات تا بعد از عملیات در تقویمی است که از خود به یادگار جا گذاشته است.
این تقویم که مربوط به سال 1361 است از یک طرف می تواند یکی از بهترین مستندات مربوط به دفاع مقدس باشد و از طرف دیگر فلسفه وجودی شهید عین الله را از جهات مختلف نشان میدهد؛ نظم و انضباط، تقوی و تعهد و هنرمندی و خلاقیت او در این تقویم به خوبی نمایانگر است.
عین الله در دومین مرحله از عملیات بیت المقدس به شدت مجروح می شود و به نقل از یکی از همرزمان با آن که شدت مجروحیت او خطرآفرین بوده ولی با گشاده رویی و بی آنکه کمترین اخم و تلخی در چهره او نمایان شود توصیه میکند دیگر مجروحان را با بالگرد به پشت جبهه جهت مداوا و اعزام به بیمارستان های دور و نزدیک کشور منتقل کنند و خودش از آخرین مجروحانی بوده که پس از انتقال با هلیکوپتر به اهواز و سپس با هواپیما به اصفهان منتقل و در بیمارستان شریعتی آن شهر بستری میشود.
قریب به سه هفته در این بیمارستان بستری شد و تحت چند عمل جراحی قرار گرفت و به دلیل نزدیک بودن بعضی از ترکش ها به نخاع و احتمال فلج شدن قسمتی از عمل جراحی بر روی او ناتمام ماند.
پس از مرخص شدن از بیمارستان شریعتی اصفهان به یاسوج منتقل گردید و پس از دو ماه بستری شدن در منزل که تا حدودی بهبودی یافته بود با شروع سال تحصیلی به محل تحصیل خود دبیرستان دانشگاه شیراز برگشت اما پس از مدت کوتاهی از اواسط پاییز همان سال تحصیلی 61-62 دوباره به جبهه عزیمت کرد و تا اوایل اسفند سال 1361 در محور میانی جبههها از جنوب تا غرب در قالب واحد اطلاعات و عملیات گردانها به منظور شناسایی و ضربه زدن به دشمن و هموار کردن عملیات های ایذایی نیروهای خودی جهت تضعیف دشمن و زمینه سازی عملیات های بزرگ در راستای آزادسازی مناطق تصرف شده توسط دشمن، حضور و فعالیت چشمگیری داشت.
عینالله دهرابپور به روایت کامران باقری لنکرانی
در این میان یکی از دوستان و هم کلاسیهای شهید عینالله دهرابپور دکتر کامران باقری لنکرانی وزیر اسبق بهداشت است.
باقری لنکرانی در وصف شهید دهرابپور چنین مینویسد؛ شهید عزیزمان عین الله دهراب پور از زمره این ستاره های نادر بود در عرصه علمی او را باید یکی از برترین دانش آموختگان مدرسه توحید دانست که خود این مدرسه نیز در آن مقطع، برترین دبیرستان کشور بود که هیچ مدرسه ای با آن نمی توانست رقابت کند.
دبیرستان نمونه توحید دبیرستان دانشگاه شیراز جایگاهی بود که ورود به آن آسان نبود امتحانات سختی را باید می گذراندید و بعد برای این که بمانید، باید تلاش شبانه روزی میکردید تا در بالاترین سطح علمی ممکن باقی بمانید و گرنه بسیار ممکن بود که عذر شما را بخواهند.
این محیط پر هیجان علمی و سختیهای ورود و ماندن برای خیلی ها همه چیزشان میشد فکر موفقیت های کاملا در دسترس، آینده درخشان و جایگاه اجتماعی و علمی و گاهی هم فکر خدمت به مردم و اعتلای کشور، چنان جاذبه هایی داشتند که دیگر جایی برای هیچ دغدغهای دیگر باقی نمیگذاشتند.
برخی که در مسیر علمی کم می آوردند برای حفظ اعتماد به نفس خود بهانه هایی میتراشیدند و به این در و آن در می زدند تا بلکه هویتی برای خود دست و پا کنند.
اینها حتی اگر به عرصه فعالیتهای فرهنگی هم میآمدند ورود اصیلی نداشتند و نشانه شان هم این بود که هم در درس و پیشرفت علمی عقب بودند و هم در عرصه فرهنگی به شدت جویای نام و انگشت نما شدن بودند.
اما نوادری بودند که هم در عرصه علمی میدرخشیدند و هم دغدغههایی فراتر از خود و آینده داشتند این شهید عزیز در سن ده سالگی دوره راهنمایی را آغاز کرد و در هفده سالگی در کنکور دانشگاه قبول شد و در همه این مراحل، بالاترین رتبه ها را کسب نمود فهم و ذکاوت او چنان بود که هم دبیران و هم همکلاسی ها را متحیر میکرد. با اینکه من یک سال زودتر از این شهید عزیز به دبیرستان توحید رفته بودم و همکلاسی او نبودم اما از پشتکار بی مانند و نبوغ کم نظیرش بی خبر نبودم.
نابغهای که یکپارچه شوق بندگی بود
با همه اینها دهراب پور حقیقی ما تنها یک نابغه علمی نبود، او یک پارچه شوق بندگی بود من هنوز نمازهای ظهرگاهی او را در حیاط دبیرستان به یاد دارم که چه عاشقانه و چه بی سر و صدا با خدا مناجات میکرد مناجاتی که هنوز به آن غبطه می خورم دست هایش را چنان خاضعانه به درگاه خدا دراز میکرد که میفهمیدی این نوجوان موحد، محضر خدا را میبیند به مستحباتی پایبند بود که برخی از ما حتی آن ها را نمیشناختیم و شاید اکنون نیز نمیشناسیم اما این عشق به خدا او را منزوی نکرد، بلکه میدان دار عرصه های دفاع از دین خدا بود.
حضورش در همه میدانهایی که انقلاب اسلامی را در مخاطره میدید از سر تکلیف و با دغدغه مندی و خالصانه و اثرگذار بود.
در سال های اول دبیرستان، هنوز گروهکهای منافق، کمونیست و حتی فرقانیها فعال بودند و رهزنی اندیشه و فکر میکردند و متاع های تقلبی خود را با ترفندهای سامری وار عرضه میکردند.
دبیرستان ما که وابسته به دانشگاه بود، بسیار متاثر از فضای التقاطی آن روز دانشگاه بود و تقریبا همه آنهایی که در دانشگاه شر می آفریدند، دفتر و دستکی هم در مدرسه ما داشتند و برای خود پیاده نظام جمع میکردند و چه سرمایههایی که در این بین فریب نخوردند و چه زندگیهایی که تباه نشدند.
شهید دهراب پور اول مورد طمع آنها بود میخواستند به خود جذبش کنند اما اخلاص مومنانه او، برایش حصن حصین بود و نه تنها اندک تمایلی نشان نداد، بلکه میدان دار مبارزه فرهنگی با افکار انحرافی و التقاطی شد.
او خوب فهمیده بود که بدون اتکای به روحانیت در عرصه فعالیت های دینی، رسیدن به مقصد نهایی و عاقبت به خیری امکان ندارد و از همین رو از همان آغاز با ارتباط با حضرت آیتالله سید علی اصغر دستغیب و تلمذ در محضر ایشان خود را بیمه کرد.
پیچیدگی های آن روز که حتی یلان سیاسی را هم به کج راهه برد، برای این شهید عزیز چندان پیچیده نمیماند در فتنه بنی صدر که خیلی ها را به کام خود فرو برد و برخی از مدعیان اندیشه به راحتی فریبش را خوردند دهراب پور خیلی سریع جبهه حق و باطل را شناخت و در برائت از آن حیله گر منافق و همراهان رنگ رنگش درنگ نکرد.
انحراف امتیهایی که با ظاهر عدالت خواهانه، زهر مکر سکولاریسم خود ساخته ای را در کام ها می ریختند؛ که عفونت مسموم آن هنوز هم در فضای فکری کشور مسئله ساز است، برای این شهید عزیز بسیار ساده نمایان گردید.
او نه فقط خود می فهمید بلکه فهم دینی خود را به خوبی منتشر میکرد و دستگیر برادرانی میشد که مسحور شعبده بازیهای این ساحران اندیشه شده بودند او همراه ما در همه مراحل روشنگری و برافکندن پرده نفاق بود و در این عرصه هیچ کم نگذاشت.
تلاش نخبه یاسوجی برای تداوم گمنامی
آنچه از او به یاد دارم معصومیت و تلاش برای گمنامی بود یاد ندارم که در کاری خود را جلو انداخته باشد مگر کارهای خطرناکی که دیگران از انجامش طفره می رفتند یاد ندارم که در مشورت ها جز با نگاه دینی اظهار نظر کرده باشد و دغدغه ای جز عمل به تکلیف، او را به کاری واداشته باشد خدایش بیامرزاد که مصداق این حدیث نبوی صلی الله علیه و آله بود؛ خداوند نیکوکاران بی نام و نشان خدا ترس را دوست دارد؛ کسانی که هر گاه غایب باشند، کسی جویای شان نمی شود، و وقتی حضور دارند، کسی از آنان دعوت نمی کند و شناخته شده نیستند، دلهایشان چراغ هدایت است از هر تاریکی و ظلمتی خارج می گردند.
جنگ آغاز شد دهراب پور و ستارگانی دیگر در بین هم دوره ای هایش مثل شهید بهزاد طهمورثی و شهید امیر حسین قراچه سر از پا نمی شناختند دیگر دبیرستانی که پیش از این برایشان عبادتگاه بود به قفسی تبدیل شده بود و هر آن در انتظار پرواز بودند او بسیار زود به عرصه مجاهدان حقیقی در جبهه پیوست و مدال جانبازی را دریافت کرد اما این برایش کافی نبود او عاشق خدا بود و آنقدر پرواز کرد تا سرانجام در بیکرانگی ایمانش به لقاالله پیوست.
به گزارش فارس امروزه؛ جوانان استان کهگیلویه و بویراحمد الگویی درخشان و جاویدان به نام شهید عینالله دهرابپور دارند که هم در عرصه علم و دانش و هم در آوردگاه جهاد و مبارزه با دشمن درجه نخبگی و غیرتمندی خود را نشان داد و همراه با شهید نخبه دیگر استان هدایتالله طیب این چراغ را برای همیشه روشن نگه داشت.
پایان پیام/ س