ایران در هر دو جنگ با روس‌ها از خود دفاع کرد/ کشور در شرایط جنگی اراضی خود را به اجبار از دست داد

خبرآنلاین شنبه 09 دی 1402 - 16:48
شامگاه جمعه، ۸ دی ۱۴۰۲ در هاوس «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، نشستی با عنوان «در راه ترکمانچای (۱۸۱۳-۱۸۲۸)؛ تعامل ایران با دنیای مدرن و کشاکش با روسیه» با سخنرانی مازیار بهروز، استاد دانشگاه سانفرانسیسکو آمریکا، برگزار شد.

محمدجواد محمدحسینی: مجید تفرشی مؤسس و مدیر هاوس گفتارها در ابتدای نشست گفت: عمدۀ کار دکتر بهروز علوم سیاسی و روابط بین‌الملل و تاریخ اپوزوسیون چپ معاصر است، اما کتاب جدید او در مورد جنگهای ایران و روسیه و قراردادهای گلستان و ترکمانچای (Iran at War: Interactions with the Modern World and the Struggle with Imperial Russia) (ایران و جنگ، تعاملات با دنیای مدرن و کشمکش با امپراتوری روسیه) اگرچه ظاهراً از نظر موضوعی و زمانی متفاوت از پژوهش‌های قبلی ایشان است، ولی به جهت ارتباط آن با روسیۀ تزاری و علایق پژوهشی و تدریسی او، به نظر می‌رسد مغایرتی با دیگر تحقیقات او ندارد. هنر آقای بهروز این است که با استفاده از اسناد آرشیوهای بین‌المللی و منابع فارسی تعریف و تحلیل جدیدی از مناقشۀ پانزده ساله بین ایران و روسیه و مقدمات و تبعات آن ارائه دهند. این کتاب حدود هفت ماه است که منتشر شده و ترجمه فارسی آن نیز زیر چاپ است. اگرچه حدود ۲۰۰ سال از قرارداد ترکمانچای گذشته است، اما مسئلۀ ایران و روسیه در زمان حاضر نیز از موضوعات مطرح، همچنان جاری و قابل توجه راهبردی است. دکتر بهروز در کتابش واقعیت‌ها و افسانه‌ها در مورد ترکمانچای و همچنین توانایی‌ها و قدرت ایران را در اوایل قرن نوزدهم بررسی کرده است. تصور من این است که دکتر بهروز ورا و فرای حب و بغض امروزی نسبت به روسیه به مسئله نگاه کرده و از این جهت جلسۀ امشب مهم است و کتاب ایشان برای بررسی مناسبات داخلی دربار، سیاست‌های داخلی، مناسبات منطقه‌ای ایران و وزن و جایگاه ایران در مناسبات بین‌المللی آن دوره مفید است. تفرشی افزود: در مورد ترکمانچای چهار نحلۀ تاریخ‌نگاری ملی، مذهبی، چپ و سلطنت‌طلب از منظر خود مطلب نوشته‌اند و این نگاه‌ها مثل سایر موارد در تاریخ ایران، در طول دو سدۀ اخیر به فراخور تحولات جدیدتر، زاویۀ دید و نوع نگاه و تحلیل عوض شده است.

در بخش اصلی برنامه، مازیار بهروز سخنان خود را با این مقدمه آغاز کرد که امروزه در تحلیل‌های سیاسی استفاده‌های اشتباهی از قرارداد ترکمانچای می‌شود و باید فهمید که این قرارداد در چه شرایطی منعقد شده است. امروز در فرهنگ سیاسی کشور به ترکمانچای به دید یک واگذاری بدون مقاومت نگریسته می‌شود؛ یک نوع امتیاز دادن بدون درایت و عقل. بهروز یکی دیگر از محورهای سخنرانی خود را پرداختن به دلایل جنگ دوم ایران و روس عنوان کرد: باید مشخص شود مقصر جنگ کدام طرف است؟ فتحعلی شاه، عباس میرزا، علمای دین یا روسیه؟ مثلاً خانم هما ناطق که دیدگاه چپ دارد فشار انگلیسی‌ها را عامل جنگ می‌داند که البته طبق اسناد چنین سخنی درست نیست؛ مورخین روسیه و شوروی نیز ایران را مقصر و آغازگر جنگ می‌دانند؛ در حالی که ایران جنگ را شروع نکرد.

استاد دانشگاه سانفرانسیسکو پس از ذکر این مقدمه گفت: ترکمانچای دهی بود در شمال میانه؛ در راه تهران- تبریز؛ ارتش روسیه، تبریز را گرفته بود و ایران به واسطۀ انگلیس تقاضای آتش‌بس داده بود. در ترکمانچای هیئت‌های ایران و روسیه با یکدیگر ملاقات کردند و مذاکرات صلح را انجام دادند. در این مذاکرات ایوان پاسکویچ، عباس میرزا و گریبایدوف حضور داشتند. مهمترین نتیجۀ این قرارداد این بود که ایران از مالکیت ایروان و نخجوان گذشت و رود ارس به عنوان مرز ایران و روسیه تعیین شد و قرار شد ایران به روسیه غرامت بدهد.

بهروز سپس به بررسی چرایی این قرارداد پرداخت و گفت: ایل قاجار که در قرن هجدهم توانست ایران را متحد کند، ریشه‌اش در آسیای مرکزی بود. با یورش هلاکوخان به غرب ایران، ایل قاجار وارد ایران شد و سپس به شام رفت و در آنجا ساکن شد. افراد این ایل جنگجو بودند و تعدادشان زیاد شد و برای حاکم خطر تلقی شدند. امیر تیمور در اوایل قرن ۱۵ میلادی خواست آنان را به ترکستان منتقل کند؛ وقتی در حال کوچ بودند، تیمور می‌میرد و این‌ها در گنجه و ایروان قره‌باغ می‌مانند و رشد می‌کنند. شاه عباس خواست آنان را ضعیف کند؛ بنابراین آن‌ها را سه دسته می‌کند که یک دسته به استرآباد می‌روند و شاه قاجار متعلق به همین دسته است. پس این‌ها ابتدا یک خانوادۀ اشرافی ایلیاتی بودند و این فرهنگ ایلیاتی به دربار قاجار هم منتقل شد؛ مثلاً آقا محمدخان دوست داشت در چادر باشد و در خانه و قصر راحت نبود؛ دوست داشت در ارتش باشد. این فرهنگ ایلیاتی تبعات خودش را در روابط سیاسی قاجاری‌ها نیز داشت.

 بهروز ادامه داد: روی کار آمدن فتحعلی شاه مصادف بود با هجوم روسیه و انگلیس به ایران. در تابستان ۱۸۰۱ میلادی پس از سقوط گنجه، جنگ اول ایروان اتفاق افتاد. ارتش روسیه حمله کرد، ولی در این حمله موفق نبود. با وجود موفقیت ایرانیان، آنان متوجه شدند کارایی ارتش ایران نسبت به روسیه پایین است. ارتش روسیه ارتشی اروپایی و دارای تکنولوژی و توپخانه بود، اما ارتش ایران، ارتش ایلیاتی بود. ایران این بودجه را نداشت که ارتش منظم داشته باشد؛ همچنین ارتش ایران در فصل زمستان تمایلی به جنگ نداشت. پس به فکر اصلاحات در ارتش افتادند. به هر حال در طول سال‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳ جنگ اول ایران و روس رخ می‌دهد که در آن ایران شکست خورده و قرارداد گلستان امضا می‌شود. نه ایران از این قرارداد راضی بود و نه روسیه. از طرفی روسیه می‌خواست رود ارس مرز دو کشور باشد و می‌خواست تصرفاتش را بیشتر کند و از طرفی عباس میرزا می‌گفت می‌توان با جنگ برخی اراضی را آزاد کرد. اما فتحعلی شاه مخالف ادامۀ جنگ بود؛ چون پول زیادی نداشت.

بهروز در بخش دوم صحبت‌هایش به بحث پیرامون علت وقوع جنگ دوم ایران و روس و زمینه‌های انعقاد قرارداد ترکمانچای پرداخت و گفت: قبل از قرارداد گلستان یک آتش‌بس انجام شد. در این آتش‌بس بخشی از منطقۀ قره باغ، به نام «مغری»، در شمال رود ارس، در دست ارتش ایران بود و منطقه‌ای هم بود در تالش، جنوب دشت مغان، که روس‌ها بعد از آتش‌بس جلو آمده و آن را گرفتند. پس هر دو طرف بر سر مرز اختلاف داشتند. قرار شد بعدها به این اختلافات رسیدگی شود. مسئلۀ دیگر، همکاری میرزا عیسی و عباس میرزا است. میرزا عیسی فراهانی ملقب به قائم مقام، وزیر اعظم ولیعهد، مغز متفکر عباس میرزا بود. همکاری این دو منجر به اصلاحات نظام در آذربایجان می‌شود؛ اما این اصطلاحات هم باعث پیروزی ایران نمی‌شود.

یکی از دلایل شکست، همین فرهنگ ایلیاتی است که منجر به عهدنامۀ گلستان می‌شود؛ در این فرهنگ، آن‌ها اسناد و نامه‌های دولتی را در فضای باز، بلندبلند می‌خواندند. مثلاً اگر نامه‌ای ناپلئون می‌آمد، مسائل حفاظتی را رعایت نمی‌کردند و جاسوسان همه چیز را می‌فهمیدند و به مرکز اطلاع می‌دادند. لذا لندن از دربار ایران خبر داشت. از دیگر مضرات فرهنگ ایلیاتی این بود که عباس میرزا در حفاظت از اردوگاه نظامی و توپخانۀ نظام جدید اهمال‌کاری می‌کرد و نگهبان و کشیک نمی‌گذاشت. همین باعث شد که ایران در نبرد اصلاندوز شکست خورده و مجبور به پذیرش صلح شود. انگلیسی‌ها به فتحعلی شاه وعدۀ دروغ دادند که تو بیا و صلح کن (قرارداد گلستان) و در عوض ما بخشی از اراضی را پس می‌گیریم. با توجه به مشکلات مالی، وقوع شورش در خراسان و وعدۀ انگلیسی‌ها فتحعلی شاه عهدنامۀ گلستان را امضا می‌کند، اما خیلی سریع می‌فهمد وقتی روس‌ها چیزی را بگیرند پس نمی‌دهند و وعدۀ انگلیسی‌ها خلاف است.

در فاصلۀ بین جنگ اول و دوم ایران و روس، عباس میرزا و قائم مقام تصمیم می‌گیرند دانشجویانی را به انگلیس اعزام کنند. ۶ نفر را اعزام کردند ولی هزینۀ آن زیاد بود. اتفاق دیگر این بود که فرماندهی ارتش روسیه در تفلیس به ژنرال ارملوف داده شد. او می‌توانست خودمختار عمل کند و لزوماً از سنپترزبورگ دستور نگیرد. این شخص برای ما اهمیت دارد؛ چون باعث و بانی جنگ دوم او بود.

ارملوف در سال ۱۸۱۷ به ایران می‌آید و در تبریز با عباس میرزا و در تهران با شاه ملاقات کرد، رفتار بی‌ادبانه‌ای از خود نشان داد و شیوه‌نامه‌ها را رعایت نکرد. ایرانی‌ها در عوض سعی کردند قدرت‌نمایی کنند. ارتش ایران رژه رفت، توپ شلیک قدرت‌نمایی شد. ارملوف می‌پرسد این ارتش در اینجا چه می‌کند؟ مگر قرار است به ما حمله کنید؟ قائم مقام می‌گوید: خیر؛ ما می‌خواهیم وقتی شما حمله کردید، دفاع کنیم. به هر حال پس از مذاکرات مشخص می‌شود که روس‌ها یک سانتی‌متر هم پس نخواهند داد! مرز ایران قطعی شده و قرار شد تنها در مورد آن دو بخشی که ذکر آن رفت مذاکره شود (شمال ارس و تالش)

در سال ۱۸۲۲ جنگی بین ایران و عثمانی در می‌گیرد که ایران در آن پیروز می‌شود؛ ولی بعد از آن تیفوس می‌آید و طی آن میرزا عیسی از دنیا می‌رود. جایگزین او پسرش میرزا ابوالقاسم، قائم مقام دوم است. حالا او مشاور اصلی عباس میرزا است. مذاکرات ایران و روسیه بین تبریز و تفلیس آغاز می‌شود. موضوعات متنوعی مورد بحث قرار می‌گیرد، اما بحث اصلی اختلافات مرزی است. در سال ۱۸۲۵ فتحعلی شاه صدر اعظم جدیدی انتخاب می‌کند. اللهیارخان آصف‌الدوله، داماد فتحعلی شاه که از ایل قاجار بود، صدر اعظم می‌شود. او نزد فتحعلی شاه، از عباس میرزا بد می‌گوید که او کارش را درست انجام نمی‌دهد و علتش هم وجود قائم مقام است. در پی این ماجرا دستور می‌رسد قائم مقام از تبریز به تهران برود. عباس میرزا تنها می‌شود و به‌اجبار خودش به‌تنهایی مذاکرات را پیش می‌برد. عباس میرزا آدم فداکار و دلسوزی بود، اما نه دیپلمات خوبی بود نه فرماندۀ نظامی خوبی. احتیاج به مشاور داشت.

عباس میرزا کسی را به تفلیس فرستاد که معروف بود به هواداری روسیه؛ حاکم تبریز، فتحعلی خان فومنی. پدر این فرد، هدایت‌الله خان فومنی بدست آقا محمدخان قاجار کشته شده بود. پس هم از قاجار کینه داشت و هم معروف بود به هواداری روسیه. این فرد انتخاب خیلی بدی بود. ارملوف می‌گفت ما حرکت می‌کنیم و دریاچۀ سوان (به ترکی: بوغچه) را می‌گیریم و اگر می‌خواهید از آنجا برویم باید مغری را به ما پس بدهید. ایرانی‌ها هم می‌گفتند ما به شرطی این کار را می‌کنیم که شما مناطق تالش را به ما پس بدهید. دعواها اینگونه بود. فتحعلی خان به آنجا می‌رود و هر چه ارملوف گفت امضا می‌کند. امضا کرد منطقۀ قره باغ دست ایرانی‌ها بماند و آن دریاچه هم به روس‌ها برسد. اما رسم دیپلماتیک این بوده که شاه ایران و تزار روس هم باید امضا می‌کردند. در تهران فتحعلی شاه امضا نکرد و این شروع بحران بود. بنابراین جنگ ایران و روس تابستان ۱۸۲۶ شروع نشد، بلکه بهار ۱۸۲۵ شروع شد.

در دسامبر ۱۸۲۵ تزار روس، الکساندر اول می‌میرد و پسرش، نیکولای اول جانشین او می‌شود. اما شورش‌هایی علیه جانشین جدید رخ می‌دهد تا برادر بزرگتر نیکولا جانشین شود. این قیام (قیام دکابریست‌ها) حدود یک ماه طول می‌کشد. اما ایرانی‌ها تصور می‌کردند در روسیه یک جنگ داخلی در حال وقوع است. در سال ۱۸۲۶ مسائل مرزی وخیم‌تر می‌شود تا اینکه به تابستان ۱۸۲۶ می‌رسیم. شاه به همراه دربارش در تابستان بخاطر گرمای هوا به سلطانیه (چمن سلطانیه) رفته بود. به این وضع تابستانی دربار شورای سلطانیه می‌گفتند. وضعیت خیلی حساس بود. در شورای سلطانیه دو دسته شدند: یک عده گفتند الان موقع حمله به روسیه است؛ روسیه ضعیف شده است و ما نباید بترسیم. آصف‌الدوله، خان‌های فراری از قفقاز (قره باغ، گنجه، شیروان، تالش) که به تصرف روسیه درآمده بود و همچنین علما چنین نظری داشتند؛ زیرا خبرهایی رسیده بود مبنی بر اینکه روس‌ها دارند به زنان مسلمان تجاوز می‌کنند. علما از شاه می‌خواستند که کیان اسلام را حفظ کند. پس دقت شود که علما یکی از سه گروهی بودند که می‌خواستند جنگ شود و نه همۀ آن‌ها.

اما یک جناح دیگر مخالف جنگ بودند؛ آن‌ها بوروکرات‌هایی بودند که نگران تبعات جنگ بودند. عباس میرزا خودش تمایلی به جنگ نداشت، اما می‌خواست روسیه را از حمله بترساند و ایران را متحد نشان دهد و اتفاقا خود او عامل تحریک علما بود و خبرهایی به آن‌ها رسانده بود. در همین حین خبر می‌رسد روس‌ها در ایروان پیشروی کردند و این خبر آتش را شعله‌ورتر می‌کند. سفیر روسیه در همان حال به سلطانیه آمد؛ هدایای ارزشمندی هم با خود آورد، اما حرف تازه‌ای نداشت. پس آمدن سفیر روسیه به شورای سلطانیه هیچ نتیجه‌ای نداشت. در همین زمان خبر می‌رسد که در برخی شهرهای اشغال‌شده، مردم شورش کردند و سربازان روس را از شهر بیرون راندند. اینجا جنگ دوم ایران و روس شکل می‌گیرد و عباس میرزا به طرف شوشا می‌رود.

عباس میرزا توانست شوشا را محاصره کند، اما سردار روس در پی این بود که وقت‌کشی کند تا قوای روس برسند؛ لذا مرتب با عباس میرزا مذاکره می‌کرد؛ اینکه عباس میرزا مدام امان می‌داد و مذاکره می‌کرد به خاطر همان فرهنگ ایلیاتی است؛ و الا دلیل ندارد وسط جنگ مرتب مذاکره انجام شود و باید به‌سرعت پیشروی کرد. عباس میرزا موفق به تصرف شوشا نشد و سپاه محمدمیرزا (شاه بعدی قاجار و پسر عباس میرزا) و امیر خان (دایی عباس میرزا) هم در تصرف گنجه ناکام ماندند و به هر حال ایران در این جنگ شکست می‌خورد که منجر به انعقاد قرارداد ترکمانچای می‌شود.

عباس میرزا تصمیمات اشتباهی گرفت؛ او اگرچه داشت افکار عمومی را برای جنگ آماده می‌کرد، اما ارتش را آماده نکرده بود. همچنین به نظر می‌رسد عباس میرزا از حیث نظامی کفایت بالایی نداشته است؛ او در مقابل پاسکویچ بود که لقب فاتح ورشو داشت؛ در مقابل چنین سرداری نیاز به قابلیت نظامی بالایی هست.

نویسندۀ کتاب «شورشیان آرمانخواه» در بخش پایانی سخنانش به نکاتی اشاره کرد و گفت: هر سلسله‌ای بعد از رسیدن به قدرت سعی داشته سلسلۀ قبلی را تخریب کند؛ پهلوی هم قاجاریه را تخریب کرد و اثرات این تخریب به ما هم رسیده است؛ باید توجه داشت که اگرچه ایران بعد از ترکمانچای فهمید که دیگر نمی‌تواند به قوای اروپایی بجنگد و لذا برخی اراضی را واگذار کرد، اما در ترکمانچای واگذاری اراضی بدون جنگ رخ نداد. آقا محمدخان ایران را یک‌پارچه کرد؛ ایران در عصر زندیه یک‌پارچه نبود. اگر این گربۀ فعلی (نقشۀ ایران) در حال حاضر باقی است، یک دلیلش این است که قاجاریه توانست موازنۀ مثبت برقرار کند تا ایران بماند.

نکتۀ دیگر اینکه من هیچ مدرکی ندیدم که نشان دهد مجتهدین مخالف اصلاحات نظام جدید ارتش بودند؛ چون گفته شده علما مثلاً با چکمه‌پوشی مخالفت کردند؛ اما این ماجرا در عثمانی رخ داد نه ایران. علمای شیعه از اصلاحات عباس میرزا حمایت کردند. در جنگ اول ایران و روس فتوا به جهاد دادند؛ در جنگ دوم هم عباس میرزا وادارشان کرد که وارد شوند. علما می‌خواستند از کیان اسلام دفاع شود و به شاه هم می‌گفتند تو باید از کیان اسلام دفاع کنی.

بهروز در ادامۀ این نکات گفت: در قره باغ، گنجه و ایروان علیه ایران شورش می‌شد؛ طبق اسنادی که داریم ارامنه با روسیه همکاری می‌کردند؛ طبیعی هم بود؛ با روس‌ها هم‌کیش بودند و اگر تحت حاکمیت ایران قرار می‌گرفتند باید مالیات بیشتری پرداخت می‌کردند؛ اما آنچه مایۀ تعجب است تمایل گرجستانی‌ها به ایران بود که با وجود هم‌کیشی با روس‌ها علیه روسیه شورش می‌کردند؛ احتمالاً علتش این است که آنان طعم حکومت تزاری را چشیده بودند و اگر تحت حاکمیت ایران قرار می‌گرفتند از آزادی بیشتری برخوردار بودند.

در این نشست آقایان هومن زال‌پور، مهرداد بادامچی و علی عزت‌زاده نیز در سخنان کوتاهی به بیان برخی دیدگاه‌ها پرداختند. زال‌پور، پژوهشگر تاریخ معاصر، گفت: قشون قاجار از سربازان فراری و پناهندۀ روس برای بهبود کارآیی ارتش استفاده می‌کردند و این سرآغاز اصلاحات نظامی در ارتش بود. البته خیلی گسترش پیدا نکرد و مؤثر نبود و اقدامات فرانسوی‌ها برای اصلاحات ارتش ایران گسترده‌تر بود، اما این نکته (استفاده از سربازان فراری روس) در تاریخ مغفول است و همچنین مشخص نیست به‌طور دقیق این اقدامات از چه زمانی شروع شده است؛ زمان آقا محمدخان بوده یا زمان فتحعلی شاه. به هر حال هستۀ اولیۀ ارتش نوین ایران از اینجا آغاز می‌شود. مازیار بهروز دلیل عدم تأثیر بسزای سربازان روسی بر ارتش ایران، درجۀ پایین نظامی آن‌ها بیان کرد؛ حال آنکه نظامیان فرانسوی برای آموزش ایرانیان، افسر بودند.

مهرداد بادامچی نیز در سخنان خود به دو نکته اشاره کرد: اول، حق قضاوت کنسولی برای بازرگانان روس در الحاقیۀ تجاری قرارداد ترکمانچای که همان کاپیتولاسیون است؛ بر طبق‌ این مادّه، در صورتی که اتباع روسیه قتل یا جنایتی مرتکب می‌شدند، قضاوت آن برعهده وزیرمختار، کاردار یا کنسول روسیه بود و محاکم‌ ایران نمی‌توانستند آنان را تعقیب یا مجازات کنند. دوم، الکساندر گریبایدوف، سفیر روسیه در ایران بجز شغل دیپلماتیکش جنبه‌های دیگری دارد که کمتر یاد شده است: او نمایشنامه‌نویس، شاعر و آهنگ‌ساز بود. در زمینۀ قتل وی توسط ایرانیان روایت‌های مختلفی وجود دارد: ۱- او زنان گرجی را به ترک شوهران ایرانی‌شان اجبار می‌کرد. ۲- یک نمایشنامۀ هجو علیه تزار نوشت و این غائله توطئۀ خود روس‌ها علیه او بود. ۳- توطئۀ سفارت انگلیس و کنسول انگلیس بود که زمینۀ خشم مردم از گریبایدوف را فراهم کرد. مازیار بهروز در پاسخ به بادامچی گفت: روایت دوم و سوم باورپذیر نیست و ظاهراً همان روایت اول صحیح است.

۳۱۱۳۱۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.