«لشت نشا» را چه بنامیم؟ سرزمین «عادلشاه»، یا مهریه «فخرالدوله»، دختر مظفرالدین شاه. اگرچه تاریخ نویسان، آبادانی این منطقه را با «امین الدوله» و عروسش «فخرالدوله» می شناسد، اما پیشینه سرزمین لشت نشا به زمان های بسیار دور بازمی گردد. سرزمین حاصلخیزی در دلتای سفید رود که برنج و ماهی آن شهرت دارد. کمی عقب تر که برویم، سرزمین آباد و پربرکت لشت نشا جزو املاک خاص دولتی شد تا سود سرشارش دربار صفویه را پر زرق و برق کند. اما دلتای بزرگ سفید رود، بیش از این برنمی تابید که رنج را دهقان متحمل شود و اقلیتی در رفاه باشد. همین شد که «عادلشاه» دست به قیام زد، اما نتیجه این قیام، خونین شدن شالیزارهای لشت نشا بود.
اگر عمارت وسیع امین الدوله سالها پیش در آتش سوخت و از بین رفت، هنوز مقبره امین الدوله در لشت نشا باقی است و حمام تاریخی که فخرالدوله بنا نهاد. و از آن قدیمی تر، بقعه های میراثی که برخی از آنها همچون بقعه «سید محمد یمنی» در روستای «لیچاه» میراثی از نگارگری دوره قاجار را در خود حفظ کرده است.
یک پژوهشگر و مردم شناس که خود زاده این سرزمین زرخیر است، درباره پیشینه تاریخی این منطقه، می گوید:«لشت نشا از نظر واژه شناسی به معنی سرزمینی است که شالیزارهایش برای نشا و کشت برنج آماده است.» هوشنگ عباسی، داستان فولکوریکی را هم تعریف می کند که در بین مردم جاری است و همین افسانه را وجه تسمیه لشت نشا می دانند:« در قرن دوم یا سوم هجری در منطقه لشت نشا پادشاه ستمکاری زندگی می کرد و مردم را آزار می داد. یکی از روزهای بهاری او برای سرکشی شالیزارهایی می رود که زنان در آن مشغول نشا بودند. گروهی از زنان با مشته های گل از پادشاه پذیرایی کرده و او را میکشند و در همان منطقه دفن می کنند و از آن زمان به بعد این منطقه به لشت نشا معروف می شود.»
وی، با اشاره به کتاب «از آستارا تا استارباد» می گوید: «دکتر منوچهر ستوده، روایتی دارد که در بازار لشت نشا منطقهای است که قبل از اسلام آتشکده بوده، البته درستی یا نادرستی آن قابل بررسی است. لشت نشا همچنین یکی از خاستگاه های موسیقی فولکوریک گیلان است. و بزرگان موسیقی همچون فریدون پوررضا، امانی، اسدالله ملک و... از لشت نشا برخاسته اند. لشت نشا همچنین سرزمین تعزیه گیلان است که خاندان صمصمام در تعالی آن نقش داشتند.»
عباسی، با بیان اینکه به شرق و غرب رودخانه سفید رود، در اصطلاح« بیه پیش و بیه پس» می گفتند، یادآور می شود: «تا پیش از تسلط صفویه، گیلان توسط فرمانروایان محلی اداره می شد. غرب سفید رود توسط خاندان آل اسحاق که سنی مذهب بودند و شرق سپیدرود توسط خاندان کیائی که زیدی مذهب بودند. جلگه لشت نشا اگرچه در غرب دلتای سپیدرود قرار دارد، اما چون یک نقطه تقریباً مرزی است، همواره شاهد کشمکش و درگیری بین حاکمان محلی بود. زمان زیادی لشت نشا تحت سیطره فرمانروایان کیائی شرق گیلان قرار داشت و به همین دلیل مردم لشت نشا به تبعیت از کیائیان، زیدی مذهب بودند. میرزا علی کیا، از فرمانروایان قدرتمند کیائیان حامی هنرمندان در عرصه های مختلف بود. او کسی است که اسماعیل صفوی، سرسلسله صفویه را در نزد خود ۷ سال پرورش داد. کیائیان زیدی پس از اعلام دین رسمی تشیع در زمان شاه عباس صفوی، شیعه شدند. ایشان حدود ۴۰۰سال حکمرانی کردند و با روی کار آمدن شاه عباس، حکمرانی از فرمانروایان محلی گیلان گرفته و گیلان ضمیمه دولت مرکزی شد و رشت که در آن زمان روستای کوچکی بود در سال ۱۰۰۰هجری قمری به عنوان مرکز گیلان انتخاب شد.»
مدیر مسئول فصلنامه ره آورد گیل، با اشاره به وجود بقعه های متعدد در لشت نشا، می افزاید: «به دلیل ترویج مذهب زیدی در لشت نشا شاهد وجود بقعهها یا آرامگاه هایی هستیم که عمدتاً مدفن بزرگان و یا فرمانروایان محلی است. این آرامگاه ها مورد احترام و گاهاً قداست اهالی است و بقعه سید محمد یمنی یکی از آنهاست.»
این مردم شناس، اضافه می کند: «قبل از اسلام نقاشی و نگارگری داشتیم اما بعد از اسلام محدود شد. بقعه سید محمد یمنی در روستای لیچاه و در حاشیه سپیدرود قرار دارد. این بقعه، همچون سنت بِقاع شرق گیلان، دارای نگاره های مذهبی ملهم از حوادث کربلاست. این نقاشی ها به جا مانده از دوره قاجار و هنر آقاجان نقاش لاهیجانی است. این نگاره های مذهبی، با رنگ های گیاهی و بر جداره گچی دیوارهای بیرونی و داخلی بقعه کشیده شده است و متاسفانه در اثر عدم مرمت دچار آسیب جدی شده و بخش هایی هم به دلیل نفوذ رطوبت، دیواره بنا و نقاشی ها را با سیمان پوشاندهاند.»
انتهای پیام