این موضوع که دانشگاه ها و پژوهشگاهها باید کسب درآمد کنند ونباید به بودجه دولتی متکی باشند، مساله ای است که به ویژه از سال ۱۳۸۴ و شروع دولت نهم تا امروز به سرعت به گفتمان غالب در نظام آکادمیک ایران تبدیل شده، و گرچه حاوی جنبه های مثبتی برای رشد و مساله محور شدن نظام دانشگاهی نیز هست، ولی عملا به بهانه و توجیهی برای ندادن بودجه دولتی و عدم رسیدگی و توجه مالی به پژوهش در کلان و به موضوع پژوهشهای علوم پایه و بنیادی به طور خاص طی این سالها شده است. در این نوشته تلاش می شود تا به اختصار به نقد این روند بپردازم.
تحولات علمی منبع اولیه شکوفایی اقتصادی یک کشور محسوب می شود. باور به علم در میان اقتصاددانان و عالمانی که سیاستمدار نیز شده اند البته بیشتر از کسانی است که در سیاست به عنوان امری جاری و فعالیت های روزمره درگیر هستند. با این حال، سیاست علمی اغلب با یک سیاست برای علم اشتباه گرفته می شود. اولی بر اساس منافع ملی از جمله برنامه های بلندمدت برای کشور – مانند سند چشم انداز ۱۴۰۴ حدود ۲۱ سال قبل برای ایران - تعیین می شود (که البته از ابتدای دولت نهم رها شد!). همواره این بحث مطرح است که آیا اجازه دهیم دانشمندان خط مشی علمی یک کشور را تدوین کنند یا نه؟ سیاست گذاران علم مدار به طور کلی چشم انداز را با کمک دانشمندان ارائه می دهند. یک رویکرد رایج که در برخی کشورهای در حال توسعه موفق مانند کره حدود سه دهه قبل اتخاذ شده به اصطلاح "راهبرد ورود سطح متوسط" است. ایده این است که علوم پایه را در کشورهای توسعه یافته جستجو کنیم و خود بر مسائل و حوزه هایی تمرکز کنیم که ممکن است سود زیادی به همراه داشته باشد. و هنگامی که فناوری به بلوغ رسید، از غافله جلو بیفتیم تا از مزایای آن بهره ببریم. با این حال، می دانیم که روندهای موفق توسعه فناوری دربسیاری از کشور های توسعه یافته به این دلیل موفق شده که آنها از علوم پایه شروع کردند و به سمت پژوهشهای کاربردی و عملی پیش رفتند، و سپس دانش بین عموم منتشر شده است. چنین مشاهداتی مشخص می کند که برخلاف افسانه راهبرد ورود به سطح متوسط، پاداش بزرگ واقعی برای پژوهش و توسعه یک کشور از شروع در سطح بنیادی ناشی میشود.
در کشور های آسیای موفق در توسعه علم، فناوری و آموزش نیروی محرکه شکوفایی کشوری مانند جمهوری کره است که از یک کشور در حال توسعه به یک کشور توسعه یافته تبدیل شده است. این کشور از دریافت کننده کمک های بین المللی در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی به یک کشور اهداکننده کمک در دهه های اخیر تغییر کرد. بسیاری از کشورها کره و چین را نمونه های اخیر قدرت علم و فناوری می دانند.
از دیرباز اهمیت علوم پایه را به عنوان منبع دانش و تحولات اقتصادی شناخته شده ُ با این حال، با توجه به موفقیتهای سریع اخیر در کشورهایی مانند کره و چین، در میان سیاستگذاران کشورهای در حال توسعه تردید ایجاد شده که آیا سرمایهگذاری در علوم پایه واقعاً اهمیت دارد؟ آیا سرمایه گذاری در علوم پایه برای کشورهای در حال توسعه ضروری است؟ اولاً، دانش علمی مرزی ندارد. اثر آن بسیار گسترده است . پیشرفتی که در یک کشور ایجاد شده را می توان در کشورهای دیگر تکرار کرد، زیرا کارساز بودن آن قبلا مشخص شده است. با این حال، در عمل، چنین مکانیزمی غیر قابل خطا نیست. هیچ تضمینی وجود ندارد که کشوری که در علوم پایه سرمایه گذاری کرده است، نتایج و ثمره آن را درو کند.
توسعه علم و فناوری لزوماً از علوم پایه تا علوم کاربردی خطی نیست. پیشرفت پیچیده است و می تواند از پایه به کاربردی و همچنین برعکس باشد. از منظر سرمایه گذاری، یک دولت می تواند منتظر باشد تا نتایج علمی پایه شاید بعد از یک دهه از نظر اقتصادی مقرون به صرفه شود. به نظر می رسد تاکید بر بازگشت سریع سرمایه گذاری در حال افزایش است یکی از وزرای علوم کره در دهه ۹۰ معتقد بود که کره نباید در علوم پایه سرمایه گذاری گزافی کند. او گفت کره باید این کار را به کشورهای توسعه یافته مانند ایالات متحده، ژاپن و اروپای غربی واگذار کند. در عوض، پژوهش و توسعه دولتی باید بر روی مناطقی متمرکز شود که پتانسیل بازده اقتصادی قابل توجهی را دارند. کره باید در حاشیه بماند. اما پس از آن، زمانی که زمان آن فرا رسید، با انجام سرمایه گذاری های قابل توجه در بین بقیه کشورها جلوتر برود و رهبر شود.
البته استدلال های قوی علیه چنین پیشنهادی وجود دارد. یک مدل اقتصادی ساده که در آن تولید انبوه توسط نیروی کار کم دستمزد کلید رشد اقتصادی است ممکن است برای فناوریهای نوظهور ماننداطلاعات و ارتباطات ICT و زیست فناوری کاربرد نداشته باشد. به عنوان مثال، فناوری اطلاعات مدرن در دهه ۸۰ در دانشگاه ها آغاز شد. بسیاری از شرکتهای داروسازی و زیست فناوری در پرجنبوجوشترین و محبوبترین شهرها، مانند بازل در سوئیس و سن دیگو در ایالات متحده واقع شدهاند، جایی که منابعی از نخبگان آموزش دیده از دانشگاههای شاخص زندگی و کار میکنند. هزینه های زندگی این شهرها بالاست اما با حقوق های بالاتر و شرایط زندگی خوب جبران می شود.
در کشورهای در حال توسعه، تصمیمات از بالا به پایین و معمولاً توسط کسانی که به علم و فناوری آشنایی کافی ندارند، گرفته میشود، زیرا این باور که علم و فناوری به سرعت به سود اقتصادی برای کشور تبدیل خواهد شد، قابل گسترش نیست. سیاستگذاران کشورهای در حال توسعه تمایل دارند از آخرین روندها مانند هوش مصنوعی و انقلاب صنعتی چهارم پیروی کنند. کلمات کلیدی جذاب، مانند اقتصاد دانش بنیان، و توسعه کربن/هیدروژن صفر، برای آنها جذاب است. اتفاقی که می افتد این است که بسیاری از سرمایه گذاری های قابل توجه هدر می رود و در نتیجه بازده اقتصادی پایینی به همراه دارد. گاهی اوقات موفقیت هایی به دست می آید. با این حال، روحیه دانشمندان در چنین فضایی در کشورهای در حال توسعه نمی تواند بالا باشد، زیرا روش انجام علم در طول سال ها تغییر نکرده است. علاوه بر این، مطمئناً این الگوی آموزشی مفیدی برای پرورش نسل بعدی دانشمندان نیست، و سامانه آموزش چنین کشورهایی مانند ایران بیشتر به محل پرورش نخبگان به منظور مهاجرت به مناطق و کشورهای توسعه یافته جهان تبدیل می شوند.
سیاست علمی از منظر نگارنده بر اساس تجربیات خود به عنوان پژوهشگر علوم زمین در یک پژوهشگاه دولتی (پژوهشگاه زلزله) بررسی شده است. علوم زمین به ندرت اولویت ملی در کشور بوده است (گاه در زمانهای خاص مانند هنگام رخداد زمین لرزه بم ۱۳۸۲ یا زلزله ازگله سرپل ذهاب در ۱۳۹۶) مورد توجه بیشتر بوده است. در دسته بندی ها گرایش به قرار دادن آن در گروه علوم پایه به ویژه از بعد از انقلاب فرهنگی در اوایل انقلاب وجود داشته است. . رشته های علوم زمین معمولا در مرز بین علوم پایه و کاربردی قرار گرفته است.
در مورد اینکه چه سیاست گذاری برای علوم زمین در کشوری در حال توسعه مانند ایران مناسب است کمتر مورد بحث بوده است. سیاست علمی یک کشور موضوع مهمی است و باید از سوی دست اندرکاران علمی و متخصصانی که در فرآیندی بلندمدت به این حوزه می پردازند مورد بحث قرار گیرد.
سیاستگذاری برای علم که بیشتر در ایران رخ داده است معمولاً سیاستگذاران و مقامات دولتی تعیین می شود. هدف عموما قوی تر و سعادتمندتر کردن کشور است بیان می شود. ولی سیاستگذاری علمی با کار دانشمندان بسیار سازگارتر است زیرا در مورد رفاه تک تک دانشمندان و مسائلی مانند توزیع عادلانه بودجه پژوهشی و حمایت از دانشجویان تحصیلات تکمیلی در آن از سوی خود دانشمندان بحث و تصمیم گیری می شود .
در بیشتر موارد و در عمل دولت ها با به کار گیری گروهی تحصیل کرده-سیاستمدار اعمال نظر کرده و وظیفه خود دانسته که تعیین اهداف و برنامه ملی را مشخص کند. به عبارت دیگر و بر این اساس {علم بیش از آن مهم است که اجازه دهیم دانشمندان تصمیم بگیرند}.
بسیاری از کشورها مانند ایران وزارتخانه ای به نام وزارت علوم و فناوری دارند. در ایران نزدیک به دو دهه است که یک معاونت علمی ریاست جمهوری هم وجود دارد که بیشتر به توسعه فناوری و برنامه ریزی علمی در سطح کلان و برنامه هایی برای حمایت از نخبگان علمی متمرکز شده است. با این حال، در عمل، وزارتخانه های مختلف بودجه خود را دارند و پژوهش و توسعه مورد نظر خود را اجرا می کنند. بنابراین، به نوعی،در ایران یک سیستم ترکیبی مدیریت علمی اجرا می شود. در واقع هیچ وزارتخانهای نمیخواهد پژوهش و توسعه خود را کنار بگذارد. در برنامه های سالانه و برنامه های پنج ساله توسعه از وزارت علوم به عنوان مسئول علم، پژوهش و فناوری یاد می شود و سایر وزارتخانه های ماموریت گرا به علوم و فناوری کاربردی در حوزه خود یاد می شود. با این حال، وزارت علوم تحقیقات و فناوری در واقعیت، در مورد علمی مدیریت آن را بر عهده دارد بسیار گزینشی عمل می کند و معمولا دلیل آن کمبود بودجه ذکر می شود حمایت کوچک اما مبتنی بر شایستگی برای علوم پایه از سوی شورای عالی علوم تحقیقات و فناوری و معاونت علمی گاهی ارائه می شود. متأسفانه، وزارت علوم در سالهای اخیر به یک مرکز بروکراسی کلان عمدتا و صرفا متمرکز بر مدیریت دانشگاه ها تبدیل شده است..
از بسیاری از پروژه های پژوهشی که به زیرساخت های گسترده نیاز دارند، پشتیبانی نمی شود، زیرا بسیار گران هستند. رقابت بین سازمان های دولتی و حاکمیتی موجب شده که توسعه بخش های نوین مرتبط با علوم زمین در دهه اخیر عملا در بیرون از وزارت علوم رخ دهد. سازمانهای مختلفی بر اساس اولویت های کاربردی و خاص مد نظر خود عملا بودجه های مشخصی را بر پایه اولویت های مدیریتی شان صرف توسعه فناوری های علوم زمین می کنند و دانشمندان یا از این فرآیند برکنار هستند و یا صرفا در نظارت و داوری یا مشورت به همکاری در کارهایی دعوت می شوند که قبلا مدیران اجرایی برای انجام آنها و صرف بودجه در آن زمینه ها تصیمیم گرفته اند.
توسعه علم و فناوری مهمترین وسیله برای رسیدگی به مشکلات اجتماعی و ایجاد رفاه برای یک کشور است. از آنجایی که بخش های مختلف در وزارتخانه های گوناگون دولت تصمیمات حیاتی مانند تعیین اولویتها و طراحی حوزه سرمایهگذاری را برعهده دارند در نتیجه، سیاستگذاری برای علم بر پایه نظر دانشمندان عملا نادیده گرفته میشوند. .
یک ایده برای کشورهای در حال توسعه ممکن است مانند کره در دهه ۹۰ میلادی «راهبرد ورود سطح متوسط» باشد که در آن علوم پایه برای کشورهای توسعه یافته باقی بماند و کشور به حوزه های خاص فناوری و کاربردبپردازد که به عنوان یک موفقیت عظیم قابل ارایه باشد. با این حال، فناوریهای آینده، از جمله فناوری اطلاعات و ارتباطات و زیست فناوری، و مخاطرات طبیعی نیازمند سرمایهگذاری قوی در علوم پایه و آموزش هستند. این کار با مدل راهبرد ورود سطح متوسط در تضاد است.
استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزله
۲۳۳۲۳۳