بازداشت شاعری که پس از اعتیاد موبایل‌قاپی می‌کرد

تابناک دوشنبه 19 شهریور 1403 - 23:36

بازداشت شاعری که پس از اعتیاد موبایل‌قاپی می‌کرد

سارقان چاق و لاغر که به صورت سریالی اقدام به موبایل‌قاپی می‌کردند، بازداشت شدند. متهم چاق در بازجویی‌ها ادعا کرد ذوق شاعری دارد و از بزم شاعرانه به سرقت رسیده است. 
چندی قبل مأموران پلیس پایتخت با چند شکایت روبه‌رو شدند که دو مرد موتورسوار به صورت سریالی در خیابان‌های شهر موبایل‌قاپی می‌کردند. 
اولین شاکی که راننده خودروی تاکسی اینترنتی بود به مأموران گفت: «در یکی از خیابان‌های مرکزی شهر مسافرم را پیاده و سپس کنار خیابان توقف کردم تا مسافر جدیدی بگیرم. داخل خیابان به خودرویم تکیه داده بودم و گوشی‌ام در دستم بود و مسیر‌هایی که مسافران داده بودند را نگاه می‌کردم تا یکی را انتخاب کنم که موتورسیکلتی با دو سرنشین به من نزدیک شد و ناگهان گوشی‌ام را از دستم قاپید. ترک‌نشین که مرد درشت‌اندامی بود گوشی را از دستم گرفت و من هم با او درگیر شدم، اما با چاقو ضربه‌ای به دستم زد و گوشی را قاپید و دو نفری فرار کردند. آن‌ها نقاب داشتند و روی دست سارق خشن هم خالکوبی بود، اما موفق به خواندن خالکوبی او نشدم.»

 سرقت آخر
در حالی که هر روز به تعداد شاکیان افزوده می‌شد، بررسی‌ها نشان داد دو موبایل‌قاپ حرفه‌ای در کوچه و خیابان گوشی شهروندان، رانندگان و مسافران را سرقت می‌کنند و هیچ ردی از خود به‌جا نمی‌گذارند. 
تحقیقات برای دستگیری سارقان ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل مرد جوانی با اداره پلیس تماس گرفت و از سرقت گوشی همراهش از سوی دو مرد جوان موتورسوار خبر داد. 
وقتی مأموران به محل حادثه رسیدند، شاکی گفت: «من استاد دانشگاه هستم و سمینار‌های زیادی درباره مشاوره و روانشناسی خانواده در شهر‌های مختلف برگزار می‌کنم. امروز همراه همسرم در تهران سمیناری درباره روابط اعضای خانواده برگزار کردیم و پس از پایان سمینار تاکسی اینترنتی به مقصد ترمینال غرب گرفتیم تا به شهرمان برگردیم. داخل خیابان منتظر تاکسی اینترنتی بودیم که دو مرد جوان موتورسوار به ما نزدیک شدند و ترک‌نشین آن که مرد درشت‌اندامی بود، گوشی‌ام را از دستم گرفت. بلافاصله مچ دستش را گرفتم و می‌خواستم گوشی‌ام را بگیرم که با دست دیگرش چاقویی به طرفم گرفت و من هم دستش را رها کردم. تنها نشانی که از او دارم شعر خالکوبی شده‌ای بود که روی دستش و در میان دو شمع نوشته شده بود: «هیچ شمعی تا به صبح نسوخته.» چاق و لاغر با اطلاعاتی که شاکی در اختیار مأموران قرار داد، تحقیقات برای شناسایی سارقان حرفه‌ای وارد مرحله تازه‌ای شد. مأموران در بررسی دوربین‌های مداربسته متوجه شدند دو موبایل‌قاپ همان سارقان چاق و لاغری هستند که از مدتی قبل در خیابان‌های شهر اقدام به موبایل‌قاپی می‌کنند، اما با نقابی که به صورت دارند هیچ ردی از خود به‌جا نمی‌گذارند. مأموران در ادامه احتمال دادند متهم چاق، سارق سابقه‌داری باشد که به صورت حرفه‌ای موبایل‌قاپی می‌کند، به همین دلیل به سراغ آلبوم مجرمان سابقه‌دار رفتند و در بررسی عکس مجرمان به سارق درشت‌اندامی به نام شهباز رسیدند که روی دستش همان شعری را که مشاور و همسرش به مأموران گفته بودند، خالکوبی کرده بودند. 

 بازداشت 
بررسی‌های مأموران نشان داد شهباز علاوه بر سرقت، خرید و فروش موادمخدر هم در پرونده‌اش ثبت شده است. در پرونده متهم نوشته شده بود، وی تحصیلکرده دانشگاه است، اما چند سال قبل به خاطر اعتیاد به موادمخدر وارد جرگه خلافکاران و چند باری هم از سوی مأموران دستگیر می‌شود. 
بنابراین شهباز تحت تعقیب مأموران قرار گرفت و چند روز قبل در مخفیگاهش همراه همدستش بازداشت شدند. 
دو متهم پس از انتقال به اداره پلیس به سرقت‌های سریالی اعتراف کردند. تحقیقات از متهمان به دستور بازپرس دادسرای سرقت ادامه دارد و مأموران در تلاشند شاکیان احتمالی دو متهم را شناسایی کنند. 


 از شاعری تا سرقت 
شهباز سارق درشت‌اندامی است که در آخرین سرقت شعر خالکوبی شده روی دستش او را به دام انداخت. وی مدعی است تحصیلکرده و از شاعری به سرقت رسیده است. 

شهباز سابقه داری؟ 
بله، سابقه خرید و فروش موادمخدر و سابقه موبایل‌قاپی دارم. 

شما ادعا می‌کنی تحصیلکرده‌ای، درست است؟ 
بله، من لیسانس ادبیات دارم و عاشق شعر و شاعری هستم. ذوق شاعری هم دارم و گاهی برای خودم شعر هم می‌گویم. 

به همین خاطر شعر روی دستت خالکوبی کردی؟ 
بله، به خاطر علاقه‌ام بود، اما این یادگار زندان است. در زندان یکی از هم‌سلولی‌هایم این یادگاری را روی دستم خالکوبی کرد و همین شعر هم در آخرین سرقت مرا گرفتار کرد. 

چه شد که از شعر و شاعری به سرقت رسیدی؟ 
از بدبختی و به‌خاطر دوستی با یک زن از شاعری به سرقت رسیدم. 

چرا؟ 
در بزم و محافل شعر و شاعری شرکت می‌کردم و می‌خواستم برای خودم شاعر معروفی شوم، اما خبر نداشتم که دوستی با یک زن زندگی‌ام را به تباهی می‌کشاند. البته خودم مقصرم، چون به‌خاطر پولدار شدن وسوسه شدم موادفروشی کنم. چند سال قبل در یکی از بزم‌های شاعرانه با زنی به نام فرزانه آشنا شدم. او چاق بود و دوست داشت لاغر شود، اما از عمل جراحی می‌ترسید. یکی از دوستانش به او پیشنهاد داده بود موادمخدر شیشه مصرف کند تا خیلی زود لاغر شود. وقتی با من مشورت کرد قبول کردم برایش موادمخدر شیشه تهیه کنم. مدتی از مردی قاچاق‌فروش مواد می‌خریدم و کم‌کم فرزانه معتاد به موادمخدر شد و هزینه اعتیادش بالا رفت. مرد قاچاق‌فروش پیشنهاد داد خودم مواد بفروشم تا خیلی زود پولدار شوم که من هم قبول کردم. از آن روز به بعد وارد جرگه خلافکاران و مدتی بعد هم دستگیر شدم. 

چرا موبایل‌قاپی می‌کردی؟ 
وقتی به زندان افتادم در زندان با خلافکاران زیادی آشنا شدم و بعد از آزادی دوباره با فرزانه شروع به قاچاق‌فروشی کردم. او مواد را داخل شمع جاسازی می‌کرد و من هم کنار خیابان بساط می‌کردم و به مشتریانم شمع‌های مواددار می‌فروختم تا اینکه فرزانه با موادمخدر زیادی دستگیر شد و من هم به دام افتادم. فرزانه حبس ابد خورد، اما من آزاد شدم و بعد از آن شروع کردم به سرقت موبایل که دوباره دستگیر شدم و به زندان افتادم، ولی کم‌کم حرفه‌ای شدم. 

با همدست ریزاندامت چطور آشنا شدی؟ 
زمانی که بساط داشتم او هم در کنار من بساط می‌کرد. او خودش چند باری از سوی سارقان خفت شده بود. همدستم می‌گفت پنج بار سارقان او را خفت کرده‌اند و من به او پیشنهاد دادم همراه هم موبایل‌قاپی کنیم. به او گفتم من حرفه‌ای هستم و یک روز کار موبایل‌قاپی برابر با یک ماه دستفروشی است. وقتی صحبت‌های مرا شنید وسوسه شد و قبول کرد و پس از آن دو نفری به موبایل‌قاپی می‌رفتیم. البته گاهی او راننده بود و گاهی هم من رانندگی می‌کردم. 

حرف آخر؟ 
پشیمان هستم. خلاف آخر و عاقبت ندارد.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.