خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: «شهریار را آخرین بار عصر روز شنبه دهم اردیبهشت ماه ۱۳۵۶ به اتفاق یکی از دوستان نزدیکش سیدیوسف هاشمی_ در خانهاش واقع در خیابان هیئت ملاقات کردم. بارو بنهاش را بسته و برای اقامت دائم در آذربایجان و بودن در کنار دو فرزندش، که در آنجا تحصیل میکنند، عازم تبریز بود. آخرین شعرهایش را برایم خواند، برای ثبت در این دفتر اوتو بیوگرافیش را خواستم. حوصله اش را نداشت. بعد از مرگ نابهنگامِ همسرش به کلی بیکس و بیچاره شده و دیگر آن خندههای پرطنین معهود را ندارد. گفت بنویس مهم نیست که من کی به دنیا آمده و در کجا زندگی کردهام و اکنون چند سال دارم و تخلص شعریم نخست بهجت بود و بعدها شهریار شد. از این مقوله سخن زیاد گفتهاند، بنویس، اما نگفت چه بنویسم و در عوض این چارپاره آذربایجانی را زیر لب ترنم کرد:
عزیزیم، وطن یاخشی در
کو نیک کتن یاخشی در
غربت ایر بهشت اولسادا
گنه وطن یاخشی در
آیا شهریار از کسی یا چیزی دل پری داشت؟ نمی دانم. من پیش خود گفتم، آری عزیز جان! اگر غربت بهشت هم باشد، باز وطن بهتر است.»
این شرح آخرین دیدار یحیی آرینپور است با محمدحسین بهجت تبریزی، که ما او را به نام شهریار میشناسیم و امروز روز بزرگداشت او و روز شعر و ادب فارسی است.
ماجرای این نامگذاری جالب توجه است، اما قبل از مرور زندگی شهریار و دلیل این نامگذاری، نگاهی کوتاه و گذرا به بزرگان و ادیبان متولد خطه آذربایجان به ما نشان میدهد که شاعران و سخنوران آذری زبان، دلاورانی هستند که برای حفظ و پاسداشت زبان فارسی و مرزهای ایران بسیار کوشیدهاند. نظامی گنجوی اهل گنجه بوده که در اران و جمهوری آذربایجان فعلی قرار دارد، اما او جهان را به زبان فارسی درک و فهم کرده و خود را ایرانی میداند، و این بیت را سروده:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند...
از شاعرانی مثل نظامی و خاقانی و بسیاری از شعرای بزرگ برخاسته از آن خطه که نمونههای درخشانی از ادب فارسی هستند که بگذریم، شاعران و ادیبان معاصر بزرگی هم از دیار آذربایجان برخاستهاند که زن و مردشان شهریاران ملک سخن هستند:
* پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی زاده ۱۲۸۵ و درگذشته ۱۳۲۰ فرزند یوسف اعتصامی و اختر شوری، متولد تبریز بود. هرچند عمر طولانی ای نداشت و در ۳۴ سالگی چشم از جهان فروبست؛ اما ستاره درخشانی در آسمان ادب فارسی است. بهرهمندی اش در سنین نوجوانی و جوانی از محضر اساتیدی چون علی اکبرخان دهخدا و محمدتقی ملک الشعرای بهار و محیط خانواده فضا را برای رشد طبع لطیف او در شعر فراهم کرد. او که تخلص پروین را برای خود برگزیده بود، در زمانه خود زنی پیشرو و راست اندیش بود که در عین پایبندی به قواعد و سنتها، نمیگذارد آزادی و اختیار برای رشد و کمال اجتماعی از زنان سلب شود. مدت کوتاهی پس از ازدواج به علت نامتناسب بودن از همسرش جدا شده و به تهران باز میگردد و در کتابخانه دانشسرای ملی مشغول به کار میشود. او به زبانهای عربی و انگلیسی نیز آشنا بود. تنها کتاب او _دیوان اشعارش_ در زمان حیاتش منتشر شده است. او در اشعارش بیشترین بهره را از مناظره میبرد و گفتگوهای جالبی را در شعر ترتیب میدهد و معانی بلندی را بیان میکند. مضامین اغلب اشعار او حکمی و اخلاقی است.
* محمد امین ریاحی
محمدامین ریاحی زاده خرداد ۱۳۰۲ در خوی و فرزند یکی از خاندانهای بزرگ آذربایجان است که از دوران صفوی در شغلهای دیوانی و لشکری بودهاند؛ او ادیب، تاریخ نگار و سیاستمدار و نگارنده آثار پژوهشی در زمینه فرهنگ ایرانی ادبیات فارسی فردوسی و شاهنامه، حافظ، و تاریخ ایران است.
او هم تجربه مکتبخانه را داشت و هم در مدارس نوین درس خواند، دبستان را در خوی و دبیرستان را در ارومیه گذراند؛ در شرایط جنگ جهانی اول به تهران آمد و دانشسرای مقدماتی و عالی را پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه تهران شد. او از نسل اول اساتید این دانشگاه از جمله بدیع الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، محمدتقی بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب و ابراهیم پورداود بهره برد. او دو دانشنامه لیسانس علوم تربیتی و زبان و ادبیات فارسی را همزمان دریافت کرد و سپس وارد دوره ارشد و دکتری شد.
دوران تحصیل دانشگاهی او با سالهای پایان جنگ جهانی دوم همزمان بود که شوروی استان آذربایجان را اشغال کرده و دولت خودمختار فرقه دموکرات در آنجا تشکیل یافته بود؛ ریاحی در سال ۱۳۲۴ همراه با گروهی از جداشدگان از حزب ایران و مخالفان اشغال آذربایجان، حزب وحدت ایران را تشکیل داد و وارد سیاست شد. سالهای بعد تدریس در مدارس قم و گرگان و شهرهای دیگر را نیز تجربه کرد و هرچند عضو هیچ حزبی نشد، ولی فعالیت سیاسی خود را ادامه داد. عضو هیئت مؤلفان لغت نامه دهخدا شد و تألیف و تدوین حرف سین لغت انجام داد. سامان دهی و یکنواخت سازی کتابهای درسی دبیرستانی و قرار دادن کار تألیف و چاپ آنها در اختیار وزارت فرهنگ ایده حاصل تلاش او بود. او در کارنامه خود رایزنی فرهنگی ایران در کشور ترکیه، تدریس در دانشگاه آنکارا، نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی، ریاست دانشکده هنرهای دراماتیک، دبیرکلی هیئت امنای کتابخانههای عمومی کشور، مشاور وزیر فرهنگ و هنر و وزارت آموزش و پرورش را دارد. میتوان گفت محوریت اندیشه او فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است. سرانجام محمدامین ریاحی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ در ۸۵ سالگی در تهران درگذشت.
* منوچهر مرتضوی
منوچهر مرتضوی زاده اول تیر ۱۳۰۸ در تبریز بود. او در سال ۱۳۲۵ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد از محضر استادانی چون بدیع الزمان فروزانفر، محمّدتقی ملک الشعرا بهار، سعید نفیسی، ابراهیم پورداود و محمدتقی مدرس رضوی بهره گرفت. موضوع رساله دکتری او «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان» بود که به راهنمایی بدیع الزمان فروزانفر از آن دفاع کرد و به تبریز برگشت واز همان سال تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز را آغاز کرد و سالها ریاست آن را به عهده داشت. در سال ۱۳۴۴ کتاب مکتب حافظ او هنوز یکی از کتابهای مرجع در حافظ پژوهی است. در سالهای بعد از انقلاب گروههای قومیت گرایی که با زبان فارسی دشمنی داشتند، او را مورد هجمههای سازمان یافته خود قرار دادند، با این حال در طی سه دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰ در حاشیه قرار گرفتن و خانه نشینی، همچنان به تربیت دانشجویان پژوهشگر و البته انتشار مداوم مجله پژوهشی دانشکده ادبیات تبریز اهتمام داشت. سرانجام روز نهم تیر ۱۳۸۹ در ۸۱ سالگی در تبریز درگذشت و در وادی رحمت تبریز و در کنار همسرش آرام گرفت.
*حسن انوری
حسن انوری زاده ۱۳۱۲ در تکاب است، دوره کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تبریز گذراند و در سال ۱۳۴۰ فارغ التحصیل شد. سپس به تهران آمد و دوره کارشناسی ارشد تا دکتری را در دانشگاه تهران پشت سر گذاشت. او استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم تهران است و همچنین کار تألیف فرهنگ بزرگ سخن را آغاز کرده و به عنوان سرپرست همچنان فعالیت میکند. وی مصحح گلستان سعدی و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو هیئت گزینش کتاب و جایزه بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نیز هست و به عنوان چهره ماندگار در رشته ادبیات معرفی شده است؛ و علاوه بر تدوین برخی از حروف و مجلدات لغت نامه دهخدا، پژوهشهایی درباره حافظ نیز در کارنامه خود دارد.
* بهمن سرکاراتی
بهمن سرکاراتی زاده ۱۳۱۲ در تبریز است، دبستان و دبیرستان و دانشگاه را در تبریز پذراند و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل شد. در دوره کارشناسی از محضر استادان بزرگی چون عبدالرّسول خیامپور، احمد ترجانیزاده، حسن قاضی طباطبایی، یحیی ماهیار نوّابی و منوچهر مرتضوی بهرهمند شد. بورس تحصیلی دریافت کرد و به انگلستان رفت و رشتۀ زبانهای ایرانی باستان و میانۀ را در مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن پی گرفت؛ و گرشویچ، بویس، بیوار، ویندفور و مکنزی استادان او بودند. سپس علیرغم دعوت برای تدریس در لندن، و پس از حادثه تصادف و درمانهای متعدد، به ایران بازگشت و در دانشگاه تبریز مشغول به کار شد و همزمان دوره دکتری را در گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی دانشگاه تهران آغاز کرد. موضوع رسالۀ او «بررسی سه سرودِ گاهانی، یسن ۲۸ و ۲۹ و ۳۰»، به راهنمایی ماهیار نوّابی بود. او پس از انقلاب در سال ۱۳۶۵ به دعوت بخش زبانهای خارجی دانشگاه توکیو برای تدریس به ژاپن رفت و دو سال بعد با همکاری همسر خود _مهری باقری_ گروه آموزشی «فرهنگ و زبانهای باستانی» را در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز تأسیس کرد.
در فهرست فعالیتهای کاری این موارد دیده میشود: عضویّت پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مدیریّت گروه فرهنگ و زبانهای باستانی فرهنگستان زبان وادب فارسی، معاونت پژوهشی فرهنگستان زبان وادب فارسی، عضویّت در هیئت امنای بنیاد ایرانشناسی، مدیریّت گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تبریز، عضویّت در کمیتۀ مرکزی کنگرۀ سالانۀ تحقیقات ایرانی و عضویّت در شورای علمی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی. بهمن سرکاراتی سرانجام پس از تحمّل یک دورۀ طولانی بیماری در خردادماه ۱۳۹۲ در هفتادوشش سالگی از دنیا رفت و در وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.
* ژاله آموزگار
ژاله آموزگار یگانه زاده ۱۳۱۸ در خوی است. در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ به عنوان پژوهشگر در بنیاد فرهنگ ایران مشغول به کار شد و از سال ۱۳۴۹ وارد گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران شده است. فعالیت او در این دانشگاه تا امروز ادامه دارد. نتیجه تسلط او به زبانهای انگلیسی فرانسه، ترکی فارسی میانه و اوستایی و همکاریش با مرحوم احمد تفضلی به تألیف کتابهایی در باره اساطیر و زبانهای کهن ایرانی منجر شد. او عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده و هم اکنون به مدت ۴۶ سال است که به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول است؛ همچنین عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزه بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نیز هست. جوایز لژیون دونور از وزارت فرهنگ فرانسه و جایزه سرو ایرانی در زمینۀ میراث فرهنگی را در کارنامه دارد، همچنین عضو هیئت تحریریه چند مجله ایران شناسی مانند مجله پرسیکا آنتیکوا و مجله پژوهشنامه ایران باستان است.
*و اما… شهریار
میر محمدحسین فرزند حاجیمیرآقا _از سادات خشکناب آذربایجان_ در سال ۱۲۵۸ ش در تبریز به دنیا آمد. پدرش وکیل دادگستری بود و محمد حسین کوچک آن روزگار را که همزمان با غائله آذربایجان بود، در منطقه شنگل آباد و خشکناب و قیش قرشان رشد کرد و مثل رسم زمانه خود مقدمات تحصیل را با گلستان و نصاب السبیان در مکتب ده و پیش پدرش آموخت و از همان دوران با دیوان حافظ انس گرفت؛ دوره ابتدایی و دوره اول متوسطه و مقداری از ادبیات عرب را هم در تبریز آموخت و حوالی سال ۱۳۰۰ ش به تهران آمد و در دارالفنون مشغول تحصیل شد.
بعدتر در رشته طب وارد دانشگاه شد، اما به خاطر عشقی نافرجام و اثری که بر روح لطیفش گذاشت، پزشکی را رها کرد و به خدمت دولت در آمد. به کار اداری مشغول شد و نزدیک به دو سال در ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد. در سال ۱۳۱۴ به تهران بازگشت و وارد شهرداری شد و یک سال به عنوان بازرس بهداری مشغول بود تا در سال ۱۳۱۵ ش به بانک کشاورزی انتقال یافت… این کارها اما با روح شاعر او همخوانی نداشت. شهریار در تهران محفل انسی داشت و دوستانش گاه و بیگاه به دیدارش میرفتند. با این همه او به تنهایی خو گرفته بود و هیچ چیزی برای شاعر بهتر از تنهایی و گوشه گیری نبود. شاعر که در سال ۱۳۱۶ ش پدر را از دست داده بود پانزده سال بعد (در سال ۱۳۳۱ ش) هم به عزای مادر نشست؛ در سال ۱۳۳۲ ش به تبریز رفت و مدتها در آنجا با حقوق بازنشستگی مختصری که از بانک کشاورزی دریافت میکرد، به سختی امرار معاش مینمود.
در سال ۱۳۴۶، هیئت امنای دانشگاه آذربایجان در نخستین جلسه خود، که روز یکشنبه ۲۲ بهمن تشکیل شد؛ برای تجلیل از شهریار او را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند، و به پیشنهاد دکتر هوشنگ انتصاری رئیس آن دانشگاه عنوان استادی افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را به وی اعطا نمود؛ و نیز وزارت فرهنگ ایران، آموزشگاهی را در تبریز به نام او نامگذاری کرد و روز ۲۶ اسفند را در تقویم آذربایجان روز شهریار نامید.
اولین تخلص او بهجت بود؛ بعدها که به فکر تغییر آن و اختیار تخلص جدید افتاد، به سراغ دیوان حافظ رفت و با تفال به حافظ و از بیت «به شهر خود روم و شهریار خود باشم» تخلص شهریار را انتخاب کرد. در سال ۱۳۷۹، به پیشنهاد علی اصغر شعردوست از نمایندگان تبریز در مجلس شورای اسلامی و با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز ۲۷ شهریور _که درگذشت شهریار است_ به نام روز شعر و ادب پارسی نامیده شد.