احمد احمدی معروف به پزشک احمدی در سال ۱۲۶۶ در مشهد به دنیا آمده است؛ و در این شهر داروفروشی داشت. سال ۱۳۱۰ پزشک مخصوص شهربانی شده ودر دل شب سر کار حاضر میشد و با آمپولهای مخصوص خود (آمپول آب داغ، آمپول هوا و...) بیماران و زندانیان سیاسی را در تاریکخانه ها و زندان ها میکشت.
نام پزشک احمدی برای رجال سیاسی معاصر ایران، نامی آشنا و البته بسیار وحشت انگیز است.
پزشک احمدی « طبیب مخصوص زندان قصر » شد و قتلهای سریالی به دست او و با تزریق آمپول هوا و آمپول آب داغ صورت گرفت.
پزشک احمدی خود به شهرت دلهره آور و هراسانگیز خودش واقف بود که چنین گفته است: «افراد باهوش در این مملکت سرشان به سنگ گور کوبیده میشود. همه مرا آدم نفهم و ابله و مطیع و گوش به فرمانی میدانند؛ در حالی که من عمدا خودم را به حماقت میزنم و چارهای هم ندارم. ببینید به سر نصرتالله فیروز و تیمورتاش که اعجوبه هوش و زرنگی و پشتکار و پشت هم اندازی بودند، چه آمد. اما من روز به روز بیشتر مقرب دستگاه میشوم و...».
وی متهم به قتل جعفر قلیخان بختیاری (سردار اسعد)، خان باباخان اسعد (برادر سردار اسعد)، محمد فرخی یزدی (شاعر و مدیر روزنامه طوفان)، دکتر تقی ارانی (رهبر گروه کمونیستی ۵۳ نفر) و تیمورتاش (وزیر دربار رضا شاه) بود.
پزشک احمدی تحت فرمان دو رئیس شهربانی، آیرم و بعد مختاری خدمت کرده است و این دو رئیس شهربانی از مهمترین عوامل کشتار، اختناق و سرکوب مخالفین رضاشاه بودهاند.
بخشی از جنایات آنان مربوط به زندانیانی بود که از طریق قانونی نمیتوانستند، اقدام به نابودی آنان کنند، بنابراین ناچار بودند با شیوههای بسیار محرمانه در زندان توسط پزشک احمدی آنان را به قتل برسانند.
پزشک احمدی « طبیب مخصوص زندان قصر » شد و قتلهای سریالی به دست او و با تزریق آمپول هوا و آمپول آب داغ صورت گرفت
پس از شهریور ۱۳۲۰که نیروهای متفقین خاک ایران را اشغال کردند و رضاشاه پس از استعفاء، از ایران تبعید شد؛ موقتا آزادیهای سیاسی در ایران دوباره طلوع کرد و در اثر فشار افکار عمومی و شجاعت برخی از دست اندرکاران قضایی؛ از جمله دکتر عباس عبده، دادستان وقت دیوان کیفر، عاملین کشتار زمان رضاخان از قبیل پزشک احمدی، سرپاس مختاری، مصطفی راسخ و حسین نیرومند به پای میز محاکمه کشیده شدند و پزشک احمدی که پس از شهریور ۱۳۲۰(ه.ش) به عراق گریخته بود، پس از مدتی دستگیر و با لباس عربی جهت محاکمه به ایران آورده شد. در رابطه با قتل جعفر قلیخان بختیاری(سردار اسعد)، دادستان دلایل مختلفی به دادگاه ارائه شد که یکی از آنها دلالت بر دست داشتن پزشک احمدی در قتل وی دارد.
سید احمد کسروی با اشاره به تناقضات بسیار زیاد در پرونده از موکل خویش دفاع نمود و همچنین پزشک احمدی هم در دفاع از خود سخنان بسیار گفت.
در زندان موضوع آمپول احمدی به قدری رواج داشت که اگر یک زندانی میخواست درباره زندانی دیگری نفرین کند، میگفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت کند. یا اگر یک زندانی درباره دیگری میخواست، دعا کند میگفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت نکند. »
«احمدی برای هر قتلی انعامی میگرفت. اگر مقتول از کله گندهها مثل سردار اسعد و تیمورتاش بود، انعامش صد تومان و همین حدودها بود. و اگر از خرده پاها و اشخاص غیر معروف در تهران و زندان بود، نفری ده الی پانزده تومان میگرفت. همان طوری که پاسبانان و مامورین شهرداری برای سگ کشی از قرار سگی پنج قران یا یک تومان میگرفتند.
احمدی، یک پسربچه مازندرانی را که اصلا تقصیرش معلوم نبود، آمپول زد و بیچاره تا ۲۴ ساعت دائم فریاد العطش میزد و سر خود را به دیوار میکوبید و آب میخواست ولی احمدی کمک به وی را ممنوع کرده بود وی تاکید کرده بود کسی نزدیک او نرود تا بمیرد و بالاخره بعد از ۲۴ ساعت که بدنش از تشنگی آتش گرفته بود، مرد. »
غلامحسین بقیعی/ مورخ مشهدی می گوید : در ۳۰ بهمن ۱۳۲۲ پزشک احمدی سرانجام در دادگاه دیوان عالی جنایی به اتهام قاتل عمدی «فرخی یزدی» و «سردار اسعد» به اعدام محکوم شد.
بنابراین گزارش، یک روزصبح روزنامه فروشها داد میزدند: فوق العاده!... به دار زدن پزشک احمدی!... فردا در میدان توپخانه!...
اذان صبح خود را به آنجا رساندم. غوغای غریبی برپا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره و طناب مخصوص در ظلع غربی میدان به چشم میخورد. از کثرت جمعیت پیشروی به آن سو امکان نداشت. در بالای مجسمه رضا شاه جایی جستم و از همانجا به تماشا ایستادم.
ابتدا برای برقراری سکوت چند بار سوت کشیدند. سپس آمبولانس شهربانی آمد و شخص وحشت زدهای را پیاده کرد...
میگفتند این کسی است که در دوره رضا شاه به زندانیان سیاسی و بیماران زندانی را با آمپول هوا و آمپول آب داغ آنها را میکشت.
درروز اجرای حکم اعدام قاضی عسکر به پزشک احمدی معروف به پزشک مرگ گفت استغفار و توبه کند و از مامورین تقاضا نمود که اجازه دهند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پس از نمازاحمدی زیرچوبه دار که ایستاده بود، فریاد زد:ای مردم من قاتل نیستم!... یگانه گناهم اینه که دستور مافوق خود را اجرا کردهام!.. و حالا، چون از همه ضعیفترم، همهچیز به گردن من افتاده!... قاتل اصلی سرتیپ آیرم و سرتیپ مختاری ( دو رئیس شهربانی وقت ) و رضاشاه است .
پاسبانها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند.
در کتاب خاطرات علی آوانسیان هم از پزشک احمدی به عنوان قاتل عدهای از زندانیان سیاسی یاد میشود.