این جملهها به محتوای جلسهای بازمیگردد که ازسوی دبیرخانۀ جایزۀ دانشجویی داستان کوتاه زایندهرود، و در نشست گفتوگو دربارۀ کتاب «شب بگردیم» با حضور علی خدایی نویسندۀ این کتاب و به میزبانی سیاوش گلشیری، نویسنده و منتقد در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.
در ابتدای این نشست سیاوش گلشیری گفت: در «شب بگردیم» به داستانها و محوریت اصفهان پرداخته شده و سهم عظیمی از این قصه مبتنی بر ویژگیهای مکانی و المانهایی است که در داستانهای دیگر تکرار میشود. در کنار آن، شخصیتهایی نیز هستند که ازنظر نشانهشناسی دارای اهمیت بوده و در داستانها تکرار شدهاند.
او اضافه کرد: اگر بخواهیم «شب بگردیم» را با آثار دیگر نویسندۀ این کتاب مقایسه کنیم با یک تفاوت ویژه مواجه میشویم؛ هرکدام از داستانها علیرغم اینکه خصوصیتهای مربوط به خودِ داستان را دارند، به سمت نوعی ناداستان و خاطره نیز حرکت کرده و این خصیصۀ این مجموعه داستان است. علی خدایی، نویسنده نیز با رویکردی که در انتخاب داستانها دارد در ترتیب چیدمانها روی این نکته تأکید کرده تا ما به سمت داستان خاطره یا داستان ناداستان میرویم.
گلشیری گفت: من در آثار پیشین علی خدایی همچون «از میان شیشه از میان مه» با خصیصهای مواجه شدم که آن رویکرد نویسنده به امر نوستالژی و چگونگی نگاه نویسنده از زمان حال و تغییر و حرکتش به زمان گذشته است. من فکر میکنم سازوکاری که برای پیوند امر نوستالژیک در این کتاب اتفاق میافتد سازوکار متفاوتی است که در آثار پیشین این نویسنده وجود ندارد؛ به این دلیل که نویسنده در آنجا روی قصه، عناصر داستان و وحدت کنش و موقعیتی حرکت میکند که شخصیت مرکزی ایجاد کرده است، اما در کتاب «شب بگردیم» ویژگیهای زبانی ثابت است و آنچنان با ویژگیهای زبانی داستانهای پیشین، روبهرو نیستیم و نویسنده در این داستان یک رویکرد تازهای دارد.
این مدرس داستاننویسی، سپس خطاب به علی خدایی پرسید: تمایزی که حرکت نویسنده از داستان به ناداستان دارد، چه تمایزی با آثار پیشین شما دارد؟
علی خدایی، کتاب «شب بگردیم» در پاسخ گفت: من از یکجایی احساس کردم که باید راحتتر بنویسم، به این معنا که دنبال برساختگیها نروم که اینیک پله، شکل داخلی در زندگی من دارد. در کودکی و حتی نوجوانیِ من قصهها و روایتهای بسیار زیادی از مادربزرگ میشنیدم که روایت بودند و اگر مادربزرگِ من به این روایتها چیزی اضافه میکرد که داستانی شود، برای من قصهای بود که اتفاق افتاده و تمامشده بود و هیچچیزی برای اینکه خودم بتوانم آن را بسازم، نداشت و از دست دادنِ او به معنای رفتن همه اینها است.
او افزود: من در کتاب «آذر» زندگی روزانه یک خانواده را بیان میکنم. چیزی که در آن دهه و بهخصوص در میان زنان داستاننویس رایج بود روایت زندگی روزانهشان بود. هیچ حادثه عجیبوغریبی در آن اتفاق نیفتاد به این دلیل که حادثهها قبلاً اتفاق افتاده بود و شما درحال حاضر ادامه آنها را در داستانهای کتاب «شب بگردیم» میبینید. شما با خواندن این داستان، انتظار یک اتفاق عجیب غریب دارید، ولی اینگونه نیست و میبینید که شخصیت، خاطرات و اتفاقات روزانه خود را تعریف میکند. من اصلاً چیزهای تئوریک بلد نیستم و نگاه نمیکنم که این داستان است یا ناداستان، اما احساس میکنم در تعریف روزمرههای خود، بسیار راحتترم تا «از میان شیشه از میان مه» بنویسم.
خدایی توضیح داد: زمانی که من دانشجو بودم تابستانها کار میکردم و یکی از کارهایی که دانشگاه به من داد مرتب کردن روزنامههای کیهان و اطلاعات در کتابخانه عمومی شهر اصفهان در ابتدای خیابان آمادگاه بود. من آنها را مرتب میکردم و از پنجره که نقش و نگار چوبی داشت بیرون را نگاه میکردم و این نگاه کردن، اصفهان را برای من میساخت و بعدازآن کار کردن در آزمایشگاه و مسئله جنگ، اصفهان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را برای من میساخت و هرروز که با دوستانم مسیر حکیم سنایی را پیاده طی میکردیم چهارباغ را کشف میکردم و همه اینها روی من تأثیر میگذاشت.
نویسندۀ کتابهای کتاب «نزدیک داستان»، کتاب «آدمهای چهارباغ»، «کتاب آذر»، کتاب «تمام زمستان مرا گرم گن»، کتاب «از میان شیشه، از میان مه» و همچنین کتاب «شب بگردیم»، ادامه داد: نویسندگان بزرگ شهر همچون هوشنگ گلشیری و محمدرحیم اخوت و بهخصوص کیوان قدرخواه روی من تأثیر میگذاشتند و آنها به من میگفتند که آنطور که دوست داری و میتوانی بنویس، نه مثل آقای گلشیری، اخوت و هیچکس دیگر و من هم اینگونه مینویسم؛ آزاد و رها که از مادربزرگ شروع میشود و به نویسندگان بزرگی برخورد میکند که در من تأثیر گذاشتند. من در دنیای خودم و در داستانهای خودم زندگی میکنم و از یک داستان بیرون میآیم و به داستان دیگر میروم. کتابها و داستانهای من از اصفهانِ خود صحبت میکنند و شما ممکن است که برخی چیزهای آن را باواسطه بشناسید.
سپس گلشیری بیان کرد: برخی ویژگیها در کتاب «شب بگردیم» وجود دارد که ممکن است در ادبیات متأخر مدرن نیز با آن روبرو باشیم، المانهای مختلف که در کار پستمدرنیستی است، کمتر در این کتاب دیده میشود ولی این به معنای این نیست که اثر را تقلیل دهد؛ ولی هنگامیکه درخصوص امر نوستالژیک صحبت میکنیم، یکی از مهمترین آنها مکان و در مکان نیز آدمها هستند.
او اضافه کرد: بسیار خوب است که عنوان «شب بگردیم» برای این داستان انتخابشده است که هم با محوریت کلیت داستان و هم با محتوای آن متناسب است. داستان «شب بگردیم» داستان آدمها و تکههایی است که در آینهها بودند و درحال حاضر دیگر نیستند و من این را بسیار دوست داشتم. این خصیصه این مجموعه است و نویسنده از همان ابتدا قراردادی با ما گذاشته است مبنی بر اینکه که قرار نیست ما با یک داستان با چارچوب ویژه عناصر داستانی روبهرو شویم؛ اما اگر ما بخواهیم درخصوص مضمون داستان صحبت کنیم مضمون داستان، ملال است. ارتباط بین ملال، مکان و آدمهایی که بودند و نیستند، یک سازوکاری در قصهها به وجود آمده که وقتی این مجموعه به پایان میرسد گویا ما با یک اثر موسیقایی روبرو هستیم. داستانهایی که در حال حاضر به دلیل نداشتن پلات ویژه در یاد ما نیستند، اما اثر خود را بر ما گذاشتهاند.
خدایی نیز خاطرنشان کرد: ما از هر داستانی یکتکهای را برمیداریم که با آن مماس هستیم و بدن ما میتواند آن را لمس کند. ما احتیاج داریم به گوشههایی از داستان دست بزنیم و حروف آن را لمس کنیم. بعضی جاها این نیست و خودمان خاطره را ادامه میدهیم. نکته دیگر اینکه تکههایی به یاد میمانَد و اینها ریتم دارد و بر اساس ریتم آنها را تکرار و تکرار میکنیم و این نوستالژیک است و به خاطرهای که از گذشته باقیمانده، متصل میشود.
این نویسنده افزود: در داستان آخر «کفاشی خوشقدم»، به یاد دارم که در زمان قدیم یک کفاشی در خیابان شیخ بهایی بود و خانمها که به آنجا میرفتند، دور کفششان را در کاغذ میکشیدند و برای شماره پای آن شخص، کفش سفارش میدادند. پای اهالی اصفهان در این کفاشیها ثبتشده و تاریخ و اسم دارد، همه مردان و زنان اصفهان در خیاطخانههای مردانه و زنانه ثبتشدهاند، در بیمارستان همه نوار قلبهای آنان ثبتشده است. آدمهای اصفهان هیچگاه نمیمیرند و همه آنها ثبتشدهاند؛ بهاینترتیب من اصفهانِ خودم را با آدمهای خودم دارم و برای آنها داستان میگویم و با آنها شب میگردم.
گلشیری نیز گفت: اکثر اسامی که در مجموعه «شب بگردیم» آمده است، اسامی حقیقی است و من فکر میکنم ورود این آدمها به قصه حتی اگر آنها را نشناسیم، ضربهای به قصه نمیزنند. آدمها پیوسته در مجموعه رویکردی که در داستانها است حضور دارند. چیزی که به نظر من در داستانهای قبلی این نویسنده نبود و ما در داستانهای قبلی به قصه بهمثابه داستان نگاه میکنیم، اما اینجا با حضور آدمهای شناسنامهدار در روایتهایی که از جنس قصه و داستان واقعی هستند، مواجه هستیم.
خدایی بیان کرد: جهان داستانیِ من از زنها و آدمهای محدودی تشکیل میشوند که من بر اساس آنها میتوانم داستان بنویسم و بازی کنم. در کتاب «آدمهای چهارباغ» و کتاب «شب بگردیم»، آدمهای جدید دیگری وارد کار من میشوند که بسیاری از آنها را میشناسید، ولی اینها آدمهای من هستند که در جهان داستان خودم آوردهام و در اینجا زندگی میکنند. این فقط در جهان داستانی میتواند اتفاق بیفتد که افراد باهم بازی و زندگی کنند.
انتهای پیام