خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: درباب ترجمه پذیری یا ناپذیری شعر سخن زیاد گفته شده است، اینکه آیا این کلام موزون مقفای مُخَیَّل را میتوان با تمام ظرافتهای زبانی و خیال انگیزی اش در بستر یک زبان، به زبانهای دیگر ترجمه کرد؟ آن همه صنایع ادبی و ایهام و کنایه و تشبیه و استعاره قابل برگرداندن به زبانی دیگر _که این جزئیات را به گونهای که در زبان اصلی هست ندارد _ میتواند باشد؟
شاید در مورد اشعار کودکان یا شعرهای ساده بتوان این را کم و بیش پذیرفت، اما در مورد شعرهای پیچیده و چندلایهای مانند شعر حافظ چطور؟ آن ترکیبات ویژه خیال انگیز، آن همه ارجاعات به منابع قبلی ادب فارسی و عربی، آن ایهامهای شگفتآور و لایههای مختلف معنایی که شعر او را مانند رنگین کمانی از زمین به آسمان میکشد، چطور قابل ترجمه است؟
مسعود باب الحوائجی مترجم و کارشناس زبان عربی، با ذکر این نکته که تقریباً هشت ترجمهی عربی از اشعار حافظ به عربی موجود است؛ نمونههایی از این ترجمه ناپذیری را ذکر کرده که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
حافظ با تمام عظمتش در نگاه و فرهنگ ایرانی در قیاس باخیام و مولوی، در عیار جهانی کمتر اقبال داشته، چگالی فرهنگی واژگان ویژه او، اندیشهی او را در مرزهای لغزانِ ترجمه، برابرناپذیر کرده است. به طور مثال برابرگزینیِ برای مفرداتی چون: خلوت گزیده، آستین افشان، پیرمغان، رند و نرگس عربده جوی و دیگر واژگانی از این جنس، هماره پهلو به ابتذال زده و مترجمان این شاعر را مفتضح کرده است.
محمد الفراتی شاعر و فیلسوف و نقاش سوری که از نخستین مترجمان حافظ و سعدی و مولوی به عربی است، کاملاً در ترجمه ابیات حافظ ناموفق است. مثلاً آه از آن نرگس جادو را، نبلالجفون ترجمه کرده که کاملاً بیربط است. یا خال مشکین را معادل حبة القمح انگاشته که از پرتترین نوع واژه گزینیهاست. برای لبش افسوسکنان گفته فی شفتیه السحر، که ظاهراً افسون را با افسوس خلط کرده است.
یکی دیگر از مترجمان حافظ، شبلی صویری است که درجنگ عراق ۹ سال به اسارت ایران درآمد؛ جالب اینکه این شاعر و مترجم که به جنگ ایران گسیل شده بود، عراقی نبود؛ بلکه لبنانی بود و از شاخههای حزب بعث عربی برای کمک به حزب بعث عراق، عازم مرزهای ایران شدند که اسیر شد و درباره حافظ گفته بود: لقد احببته و انا اسیر فی بلاده؛ یعنی «من عاشق حافظ بودم و کارم به اسارت در کشور این شاعر کشید.»
در همان زمان رئیس وقت اسارتگاه زندان قصر تهران دیوان حافظی به وی عاریت میدهد، که عشقی در دلش جوشمیزند و ترجمه حافظ را در اردوگاه اسیران عراقی ایران آغاز میکند که دردیباچه ترجمه اش هم نوشته: «فرهنگها هماره از توپخانهها پیشی گرفتهاند.»
صویری، ۹۴ غزل را منظوم برگردانده که لغزشهای معنایی او هم قابل چشم پوشی نیست. برخی از ترجمههای تحت اللفظی او اینهاست: چه خون افتاد در دلها را لکم نزّت دماء من قلوب؛ که محمد الفراتی قانی الدم ترجمه کرده بود. خوان یغما را، مائده بغارات ترجمه میکند که سخت تحتاللفظی است. دل میرود ز دستم را به فرّ من یدی برگردانده که مضحک است.
برای که دهد دانه و آبت گفته من أعطاک ماء. ترجمهاش از نیست به جز باد به دست ماذا قبضت سوی الریح است که برای مخاطب عربزبان اصلاً وافی به مقصود شاعر نیست. ماه نو که حافظ میگوید، در ترجمهی او میشود قمر جدید؛ که در انتقال فرهنگی که در این اصطلاح غنوده ناموفق است.
محمدمهدی جواهری شاعر برجسته عراقی در کنوز من الفرس ترجمهای منظوم از گزیدهای از غزلیات حافظ به دست داد که هرچه در زبان مقصد توفیق داشت، بیاعتنا به زبان مبدأ بود. مثلاً صوفیان واستدند از گرو می همه رخت را ترجمه کرد به کل سکیر قضی عن نفسه دین الشراب. میبینید به جای صوفیان که واژه کلیدی دیوان حافظ است، واژه سکیر را جایگزین کرده که به غایت دور از ذهن است، به علاوه رخت در آن ترجمه نشده، و در مصراع بعد دلق را به ثوبی برگردان کرده که شتان ما بینهما.
اما ترجمهای که طه حسین از حافظ پسندیده، ترجمهی امین الشواربی بود که ترجمهی کامل دیوان نیز هست که به «اغانی من شیراز» مشهور است. اما با اینکه الشواربی استاد در ادب فارسی است، باز میبینید دوش را به امس یعنی دیروز عربی برمیگرداند، یا مستی را با عربده اشتباه میگیرد؛ جام جهاننما را الکأس التی تکشف عن احوال العالم ترجمه میکند؛ یا آستینافشان را به ترکیب طنز نافضا أکمامی تبدیل کرده و کلاً بار ادبی و فرهنگی مفردات را ویران میکند و پارهای از ابیات هم در ترجمهاش کاملاً ساقط شدهاند.
از دیگر افرادی که منتخبی از غزلیات حافظ را به عربی ترجمه کردهاند میتوان از یوسف ویکتور الکک و صلاح الصاوی و علی عباس زلیخه و محمد علی شمسالدین از اساتید ادبیات فارسی سوری نام برد.
به هر صورت شعر حافظ این ویژگی را دارد که هرکس از ظن خود یارش میشود، محبوب خود را در میان ابیات میجوید و کلام او را همراه دل خود میبیند، خواسته خود را در آن کلمات متجلی میکند و امید و شور و حکمت مییابد. هرچند ترجمه این ظرایف ناممکن است، اما تلاش برای ترجمه این ابیات نشان میدهد رشحه ای از بوی خوش این قند پارسی، به مشام جان دیگر زبانها هم رسیده است.