به گزارش رکنا، هر روز جزئیات تازهتری از ابعاد قتل عام خانواده لارستانی منتشر میشود و تحقیقات در این باره همچنان ادامه دارد؛ مردم لارستان استان فارس چندروزی است در بهت و حیرت فرورفتهاند و یک صدا قصاص را فریاد میزنند؛ چراکه دوشنبه، 15 مهرماه 1403، یک زوج جوان، چهار نفر از اعضای خانواده شش نفره یک معلم در لارستان را به طرز فجیعی به قتل رساندند.
ابوطالب خلیلیان، عموی خانواده درباره جزئیات این جنایت به خبرنگار حوادث رکنا میگوید: مستاجر یکی از برادرهایم از همسر برادرم خواسته برای او رنگینک درست کند و او را به این بهانه به خانهاش کشانده است. سه فرزند دختر و یک پسر او در خانه مشغول نوشتن تکالیف مدرسهشان بودند که دخترهای کوچکتر او به نام آرام و جانان که یکی کلاس اول و دیگری کلاس دوم بود، مادر را همراهی کردند.
او ادامه میدهد: دختر بزرگ او که 14 ساله بود و برادرش محمدامین در خانه تنها بودند که زن همسایه از طریق دری که برای تردد راحتتر به منزل آنها باز کرده بودند، به خانه برادرم آمد و به آوا گفت که مادرت صدایت میکند و او را همراه خود برد و در را بست. چند دقیقه بعد همسر قاتل وارد خانه شد و چون همسایه بود، محمدامین او را علی رغم آنکه صورت خود را پوشانده بود، شناخت و قاتل خواست که نترسد و گفت آمده با او دزد و پلیس بازی کند و سپس جای گاوصندوق و طلاها را پرسید.
خلیلیان به شرح بخش دیگری از جزئیات این حادثه میپردازد و میگوید: قاتل مادر و سه دخترش را در خانه به قتل رسانده بود و سپس دست و پای برادرزادهام را با چسب بست و او را ابتدا به خانه خود برد که خوشبختانه محمدامین اجساد را ندیده و نمیدانسته چه حادثهای رخ داده است و بعد از آن او را با کمک همسرش پشت ماشین همسر برادرم انداختند و بردند.
عموی خانواده از نحوه دستگیری زوج قاتل میگوید: به دلیل سرعت بالای خودرو و نگرانی زنی که راننده بوده، گشت منطقه به او شک کرده و هشدار ایست میدهد؛ راننده بدون توجه به حرکت ادامه داده که ماشین پس از تیراندازی پلیس چپ کرده است و برادرزادهام که در صندوق عقب خودرو محبوس بود را نجات داد.
او ادامه میدهد: پس از توضیحات محمدامین، پلیس با برادرم تماس گرفت و خواستار آن شد به منزل همسایه مراجعه کند که پس از مراجعه، همسر قاتل، رجب مولایی، سر میرسد و برادرم را به خانه میبرد تا او را هم به قتل برساند که ناگهان او با جسد همسرش مواجه میشود و همسایهها را خبر میکند و مرد قاتل دستگیر میشود.
خلیلیان میگوید: در حادثهای دلخراش که خانواده ما و مردم منطقه لارستان و حتی کشور را به سوگ نشاند، خوشبختانه مجرمان با سرعت عمل بالای پلیس دستگیر شدند و قاتل و همدستش در بازجوییها اعتراف کردند که نقشه یک قتل عام خانوادگی را برای سرقت طلا برنامهریزی کرده بودند.
او از نقشه شوم قاتلان برای صحنهسازی قتل میگوید و عنوان میکند: رجب مولایی، همسایه برادرم و قاتل برادرزادههایم و همسرش است که در بازجوییها اعتراف کرده است قصد داشته جسد همه اعضای خانواده را کنار گردنه لارستان در ماشین پژو پارس همسر برادرم بگذارد و خودرو را آتش بزند تا این جنایت هولناک را یک سانحه رانندگی جلوه دهد.
خلیلیان ادامه میدهد: او همچنین اقرار کرده قصد داشتند بازگردند و در خانه برادرم زندگی کنند و انگیزه قتل را سرقت طلا اعلام کردند؛ چراکه فکر میکردند چون برادرم و همسرش هر دو شاغل هستند، در منزل آنها گاوصندوق و طلای بسیاری وجود دارد، در صورتی که گاوصندوق و طلا وجود نداشت و اگر طلای هر چهارنفری که به قتل رسیدند را هم جمع میکردند، به یک میلیارد تومان نمیرسید.
عموی خانواده اظهار میکند: قاتلان بازجویی شدند و در بازجوییها هم اعتراف کردهاند، اکنون پرونده تشکیل شده اما هنوز به شعبه یک کیفری ارسال نشده است. شکوائیه نیز در حال تنظیم است و به زودی به شعبه یک کیفری میرسد و حکم صادر میشود.
او با اشاره به اینکه بازسازی صحنه قتل هنوز انجام نشده است، عنوان میکند: بعید است که با اطلاعرسانی این کار صورت گیرد؛ چراکه مردم این شهر خواستار آن هستند خودشان قاتلان را مجازات کنند. حتی روز دستگیری نیز یگان ویژه به سختی از میان جمعیت خشمگین آنها را منتقل کرد.
خلیلیان با تاکید بر اینکه همه مردم و نه فقط خانواده ما خواستار اعدام در ملا عام هستیم تا عدالت در برابر جنایت به اجرا درآید، میگوید: این حادثه هولناک موجی از نگرانی و رعب و وحشت در منطقه ایجاد کرده است. بسیاری از مردم محلی از ترس دنبالهدار بودن این حادثه شبها نمیخوابند و طی روز استراحت میکنند که البته ما اطمینان داریم دیگر چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
عموی داغدیده این خانواده اظهار میکند: محمدامین، فرزند بازمانده از این حادثه، از نظر روحی وضعیت خوبی ندارد و به دلیل شوک شدید هنوز به مدرسه نمیرود. او از آن زمان تا کنون خصوصا آخر شبها احساس دلتنگی زیادی برای خواهرها و مادرش دارد و بسیار بیتابی میکند. سر مزار آنها حاضر میشود، تصاویر آنها را نگاه میکند و زیرپتو و در خلوت خود برایشان اشک میریزد.
او همچنین میگوید: برادرم نیز بیش از همه برای آوا، دختر بزرگترش احساس دلتنگی میکند، آوا هم فرزند اول او و هم عاقلتر بود و همصحبتی بیشتری با پدرش داشت. هرچند که برادرم روزانه چندین بار خاطرات همسر و فرزندانش را مرور میکند و هربار که برای طی شدن روند پرونده مراجعه میکنیم و قسمتی از این جنایت آشکار میشود، به شدت اذیت میشود و حال روحی بسیار بدی دارد.