برترینها: بامداد امروز خبر آمد که دوبلور خاطرهانگیز ما را تنها گذاشته. آرشاک قوکاسیان که با صدای بیهمتای خود در آثار تلویزیونی و سینمایی، بهویژه سریال محبوب "دایی جان ناپلئون"، جایگاهی ماندگار در تاریخ دوبله ایران دارد. صدای معصومانه قوکاسیان توانست نقشهای متنوعی را با عمق و جاذبهای خاص ارائه دهد و به شخصیتهایی نظیر بابک در فیلم "در انتهای شب" پرویز صیاد جان ببخشد. حال که او را دیگر نداریم، به ستایش دوبلههای ماندگارش به سراغ چند سکانس بهیادماندنی از دایی جان ناپلئون میرویم تا دوباره درخشش صدای او را مرور کنیم. با ما همراه باشید.
دایی جان ناپلئون شرح عاشقی سعید است. او خاطرخواه لیلی شده و این علاقه از همان آغاز سریال به محور اصلی داستان تبدیل میشود. سعید (سعید کنگرانی) در یک روز گرم سیزده مرداد ساعت سه، ربع کم، عاشق لیلی (سوسن مقدم) شده. اولین مواجهه با مش قاسم (پرویز فنیزاده) با شکستن شاخه عزیز نسترن همراه میشود. سعید با کنجکاوی صدا میزند: " مش قاسم!". گره نخست داستان میشود شکستن همین شاخه که برای آقاجان (نصرت کریمی) عزیز است. ذهن سعید مملو از پرسشگریست و این در ادای جملات کاملا مشهود است. ترکیبی از جوانی و جسارت که با صدای آرشاک میتوانست به معجونی از جاذبه بدل شود!
مواجهه بعدی کمی مهربانتر است. مش قاسم از که به خاطر شاخه نسترن، زمین خورده بود، دچار درد کمر شده و سعید برای او شام میآورد. اما این ملاقات بهانهاست برای کشف راز عشق تا سعید نوجوان بداند که زندگی به همین سادگیها هم نیست. او اما این بار جسارت ندارد و از صدایش، گرمای ملاقات نخست با مش قاسم حس نمیشود. با هر جملهای که میشنود، سرد و سردتر میشود. صدای نوای نی میآید. ترس در صدای سعید میافتد که مبادا پدرش بویی از عشق و عاشقی ببرد. نوعی ظرافت که آرشاک قوکاسیان به خرج داده تا برای بیننده سریال همه چیز ملموستر شود.
سعید، محرم راز دیگری هم دارد. عمو اسدالله (پرویز صیاد) که در طول قصه تلاش میکند سعید را به عشقش برساند. اسدالله میرزا که کارمند وزارت خارجه هست، دنیا را دیده و حالا هم عازم بیروت است. این ملاقات در واقع تقابل دو صداپیشه قدرتمند است. منوچهر اسماعیلی و آرشاک قوکاسیان. یکی پرصلابت و دیگری معصوم. یکی تشر میزند و دیگری اشک میریزد. یکی استادانه تلفظ میکند " سَن فرانسیسکو" و دیگری هق هق میکند که دایی جان مبادا لیلی را به پوری نابغه (بهمن زرینپور) بدهد. اسدالله از دست سعید به "مومنت" که تکیهکلامش هست پناه میبرد. خودتان ببینید.
اما ملاقات آخر با مش قاسم حکم وداع با او را دارد. مش قاسم را خود فنیزده صداپیشگی کرده. آن طرف هم سعید بیمار شده و از خواب بیدار میشود. صدایش خوبآلود است و از مدرسه جا مانده. شنیدن صدای سعید، طعم خوابی را میدهد که قرار نبوده اینقدر طول بکشد و حالا که از مدرسه جا مانده، کاش لااقل لیلی به آبعلی نمیرفت تا این غفلت به گریه ختم نشود. سعید دیگر جسارت لحظات نخست را ندارد و این در ادای جملاتش کاملا حس میشود. سعید مدیون آرشاک است. عطاالله کاملی، معصومیت و نجابت را ویژگی صدای او میدانست و این همان چیزی بود که اتفاقا بر چهره سعید کنگرانی هم نقش بسته بود. سعید و آرشاک زوجی بودند که شاید اصلا همدیگر را ندیده باشند اما خب خاطراتشان حالا به نیم قرن میرسد. حیف که هر دو ما را تنها گذاشتند...