همشهری آنلاین – لیلا شریف: در میان این طلاها یک یادگاری قرار دارد که حتی صحبت کردن از آن هم آتش به جان مجیده ملایی، مادر شهیده زهرا حسنی و مدیر مدرسه بشری قم میاندازد؛ این النگو یادگاری است که تا آخرین لحظه روی مچ دست زهرا جاخوش کرده بود و آن را پس از شهادت از پیکرش جدا کردند و به مادر وی تحویل دادند، اما این مادر از این یادگاری هم گذشت تا در راه حمایت از مظلوم قدمی برداشته باشد.
تقدیم هدیه عروسی برای کمک به مردم غزه
در ظاهر شاید کاری آسان باشد که یک مادر شهید، ۳سرویس طلای دخترش را برای کمک به مردم لبنان و غزه تقدیم کند، اما این تصمیم برای مادری که دلش را با یادگاریهای به جای مانده از تنها دخترش گره زده است، روایت خاص خود را دارد. مجیده ملایی که این روزها مدیر مدرسه بشری قم است، در گفتوگو با همشهری از دلیل این تصمیم گفت: «با توجه به دستور رهبر انقلاب در مورد کمک به مردم لبنان و غزه، من هم بر خودم واجب دانستم که در این مسیر قدم بردارم و برای این مردم کاری انجام دهم؛ به همین دلیل طلاهایی را که از دخترم، شهیده زهرا حسنی و همسرشان شهید محمد صالحه به جای مانده بود، هدیه دادم. دخترم سال۹۷ ازدواج کرد و یک سال پس از ازدواجشان به شهادت رسید. این ۳سرویس طلا و سکهها هدیه مراسمهای عقد و عروسی این دو شهید بود که نزدیک به یکمیلیاردو۴۰۰میلیون تومان قیمت دارد. این طلاها را از طرف ۲شهیدمان هدیه کردیم.»
شهدا این بخشش را به دلم انداختهاند
در تمام این سالها حتی یکبار هم نتوانسته نگاهی به این یادگاریها بیندازد و با اطمینان میگوید که فرزند و داماد شهیدش این تصمیم را به دل او انداختهاند: «من یقین دارم که خود شهدا به دلم انداختهاند تا این طلاها را برای مردم مظلوم غزه و لبنان هزینه کنم. این امانتها از سال۹۸ و بعد از شهادت بچهها در دست من بود و این روزها به ذهنم رسید که با هدیه کردن، این طلاها را در مسیر دفاع از مظلوم خرج کنم.» او افزود: «من تا همان روزی که قرار شد طلاها را اهدا کنم، جرأت نکردم حتی یکبار بسته آن را باز و نگاه کنم، اما وقتی بحث کمک به غزه شد، با خودم گفتم که اینجا دیگر باید کاری انجام بدهم و به این مردمی که تحت ستم و ظلم هستند، کمکی برسانم. من هنوز شهادت بچهها را باور نکردهام، اما با خودم گفتم که باید این کار را انجام دهم. این طلاهای دخترم مانند خود دخترم عاقبت به خیر شدند.»
دلم میخواست با النگو درد دل کنم
در این لحظات بغض راه گلویش را میبندد و با مکثی طولانی یک خاطره تلخ را مرور میکند: «آن روزی که زهرا راهی سفر شد، یک النگو در دستش بود، قبل سفر میخواست این النگو را از دستش دربیاورد، اما خب فرصت نشد و درنهایت با همان النگو سوار هواپیما ی اوکراینی شد. وقتی هواپیما سقوط کرد، این النگو را از پیکر دخترم جدا کردند و به من تحویل دادند.»
بارها با خود این تصویر را مرور میکرد که صندوقچه طلاها را باز میکند، النگو را کف دستش قرار میدهد و تمام دلتنگیهایش را به این یادگار دخترش میگوید، اما این خواسته هیچوقت از تصور فراتر نرفت: «من خیلی دوست داشتم با این النگو درددل کنم، دلتنگیهایم را بهش بگویم، چون این آخرین وسیلهای بود که از جسم بیجان دخترم جدا شد، اما تمام این سالها شجاعت این کار را پیدا نکردم. هر بار که سمت جعبه النگو رفتم تا آن را در دست بگیرم و حرف بزنم، چنان غمی، قلبم را فشرد که نتوانستم. شجاعت این کار را نداشتم. این النگو برای من با تمام یادگاریهای دخترم فرق داشت، اما با خودم گفتم از این هم باید بگذری.»
راهپیمایی روز قدس در کانادا
حمایت این دو شهید از مردم غزه تنها مربوط به اهدای یادگاریهایشان نیست. اینطور که ملایی تعریف میکند، زهرا و همسرش در زمان
زنده بودن هم پای ثابت حمایت از مردم غزه بودند: «این دو شهید ما زمانی که زنده بودند، برای حمایت از مردم غزه بسیار فعالیت میکردند. یادم هست که دخترم همیشه صحبت معروف شهید طهرانیمقدم را کنار کتابهایش مینوشت که این موشکها باید اسرائیل را نابود کند.»
او افزود: «وقتی که این دو شهید در کانادا بودند، راهپیمایی روز قدس یادشان نمیرفت و در این راهپیمایی شرکت میکردند تا نشان دهند هرجای دنیا هستند، باز هم مظلومیت مردم فلسطین را فریاد میزنند. این دو عزیز واقعا مانند شهدا زندگی کردند و در نهایت به شهادت رسیدند. شهیده زهرا با همسرش در کانادا هم هیئت میگرفتند. این دو جوان شهادت را خیلی دوست داشتند و به آرزویشان رسیدند.»
دختر مدافع حرمی که طلاهایش را بخشید
او در تمام گفتوگو تکرار میکند که یادگاریهای دخترم عاقبت به خیر شدند: «از این به بعد این یادگاریها را پیش بچههای لبنان و غزه میبینم، من مطمئنم که خدا بهترین یادگاری را به من میدهد، قلبم آرام است و الان خیلی خوشحالم که این طلاها چنین سرنوشتی پیدا کردهاند. من الان شرمنده بچههای غزه هستم و این کارهای ما قدم خیلی کوچکی برای ایستادگی در برابر ظلم است.» بچههای مدرسه بشری هم از مدیرشان الگو گرفتهاند. ملایی از فرزند شهید مدافع حرمی میگوید که طلاهایش را اهدا کرد: «امروز من میبینم که بچههای مدرسهمان با سن کم، کارهای خاصی برای کمک به مردم لبنان و غزه میکنند؛ مثلا دختری که پدرش از شهدای مدافع حرم بود و مادرش هم فوت کرده است، النگویش را برای کمک به جبهه مقاومت اهدا کرد. من در برابر این بچهها حرفی برای گفتن ندارم.»