تغییر دکترین هسته‌ای ایران نباید علنی باشد

افکار نیوز دوشنبه 28 آبان 1403 - 07:36
اگر کشوری بخواهد دکترین هسته‌ای خود را تغییر بدهد و به سمت اتمی شدن برود در روزنامه و رسانه و در ملا عام دراین زمینه صحبت نخواهد کرد و آن را در محافلی پنهانی پیگیری خواهد کرد.

با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و افزایش گمانه‌زنی‌ها درخصوص چینش کابینه احتمالی‌اش، تحلیل‌ها درباره سیاست‌های خاورمیانه‌ای او به اوج خود رسیده است. به باور برخی ناظران جهان به‌ویژه خاورمیانه به مراتب متفاوت از شرایطی است که ترامپ در سال ۲۰۱۶ برای اولین‌بار به قدرت رسید. خاورمیانه در شرایط کنونی نیز با تنش‌ها و درگیری‌های پیچیده‌ای روبه‌رو است؛ از سویی دیگر چشم‌انداز پروژه عادی‌سازی روابط اسراییل و اعراب موسوم به توافق ابراهیم و نیز معامله قرن همچنان مبهم است. رویارویی احتمالی تهران و تل‌آویو از مهم‌ترین متغیر‌های شرایط ملتهب منطقه در بزنگاه کنونی است.اکنون نیز تحلیلگران در تلاش‌اند تا پیش‌بینی کنند که سیاست‌های ترامپ چگونه بر روابط امریکا با متحدانی، چون اسراییل تاثیر خواهد گذاشت. این سوال نیز در پس ذهن ناظران وجود دارد که ترامپ در پیگیری پروژه‌هایی، چون عادی‌سازی و بالاخص ورود ریاض به این توافق چگونه بازیگری خواهد کرد؟ فارغ از آن نیز پیش‌بینی‌ها درخصوص تعامل میان ایران و امریکا در چنین فضایی ناظران را به ارایه سناریو‌های متعددی واداشته است.

به این بهانه در راستای بررسی سناریو‌های موجود در‌خصوص دکترین خاورمیانه‌ای ترامپ و نیز پیش‌بینی چشم‌انداز تعاملات احتمالی تهران و واشنگتن طی ماه‌های آتی با نادر انتصار استاد بازنشسته و برجسته دانشگاه آلابامای جنوبی گفتگو کرده است.

انتصار در باب چشم‌انداز روابط ایران و ایالات‌متحده، فرصت و چالش‌های حاکم در مسیر پیش روی این بازیگر و متغیر‌هایی که می‌تواند فعل و انفعال‌های‌شان را تحت‌تاثیر قرار دهد، ضمن اشاره به غیر قابل پیش‌بینی بودن شخصیت ترامپ گفت که به واسطه همین ویژگی شخصیتی رییس‌جمهوری منتخب پیش‌بینی تعاملات پیش رو را دشوارتر خواهد کرد هرچند نمی‌توان صرفا به سناریو‌های بدبینانه تکیه داشت. در همین راستا رویکرد ایران در مهار تنش‌ها و تعامل با واشنگتن گزاره‌ای است قابل اعتنا.

مشروح گفتگو در ادامه می‌آید:

تا به امروز مشخص شده است که چه چهره‌هایی و با چه موضعی عهده‌دار بخشی از سمت‌های حساس کابینه آینده ترامپ هستند. در همین راستا به باور شما جهان با امریکایی متفاوت‌تر از سال ۲۰۱۶ روبه‌رو است؟ از منظری دیگر تعریف چهره‌های تندرو، چون مارک روبیو چه پیامی برای جهان بالاخص خاورمیانه ارسال می‌کند؟

گمانه‌زنی‌های بسیاری در رابطه با اعضای کابینه احتمالی ترامپ مطرح است. به احتمال زیاد چهره‌های معرفی شده قطعا انتخاب خواهند شد و البته که برای ارزیابی چینش و ترکیب اصلی کابینه باید همچنان تا ژانویه صبر کرد تا رسما ترامپ کار خود را آغاز کند. در رابطه با چهره‌های معرفی شده از مارک روبیو به عنوان محتمل‌ترین گزینه برای تصدی عنوان وزارت امور خارجه نام برده شده است. رسانه‌ای شدن نام این شخص و سایر افرادی که تاکنون حضورشان در دولت دوم ترامپ قطعی شده نشان‌دهنده نحوه چینش کابینه دولت ترامپ هستند و همچنین نشان از آن دارد که عنصر وفاداری و سرسپردگی در انتخاب این افراد به شدت تاثیرگذار بوده است. این افراد باید به گونه‌ای عمل کنند که هیچ‌گونه چالش و مانعی برای دولت ترامپ و تصمیم‌گیری‌های خارق‌العاده او ایجاد نکنند. ذیل این گزاره وفاداری و سرسپردگی بود که نیکی هیلی و مایک پمپئو اجازه حضور در دولت دوم ترامپ را کسب نکردند؛ بنابراین روندی که در خصوص کابینه احتمالی قابل انتظار است فارغ از تندروی، تابعیت کامل آنها از تصمیمات ترامپ است.

 پرواضح است که این چینش در ۲۰۲۴ با نحوه چینش در ۲۰۱۶ متفاوت خواهد بود. ترامپ وزرای امور خارجه و دفاع دولت اول خود را با وجود اینکه افراد باتجربه‌ای بودند، اما به این دلیل که مقابل تصمیمات غیرعقلایی ترامپ ایستادند برکنار کرد. اما افرادی که اکنون برای دولت دوم خود انتخاب کرده، قادر نیستند با سیاست‌های او مقابله کنند؛ بنابراین در دولت دوم ترامپ سیاست خارجی دولت امریکا را سیاست شخص ترامپ تعیین خواهد کرد نه وزرای مربوطه. وزیر امور خارجه احتمالی او یعنی مارکو روبیو از سایر اعضای کابینه او شناخته شده‌تر است. او اهل ایالت فلوریدا است و در سال ۲۰۱۶ با ترامپ درگیر لفاظی‌های شدید انتخاباتی شد. درمورد وزیر دفاع که یکی از اعضای مهم کابینه است، قرار است شخصی به نام پیتر هگست، مجری شبکه فاکس نیوز که رسانه‌ای افراطی و دست راستی است، عهده‌دار این سمت باشد. او نیز ارتشی بازنشسته فعال در افغانستان و عراق است. وزارت دفاع بسیار برای سیاست خارجی مهم است.

 اما نکته مهم‌تری که در انتخاب افراد دولت دوم ترامپ قابل توجه است حضور چهره‌های جوانی است که نسل جدیدی از رهبران امریکا را تشکیل خواهند داد که هیچ‌گونه سابقه و تجربه مرتبطی نداشته‌اند. الیزا استفانیک، سفیر امریکا در سازمان ملل یکی از چهره‌های تندرو جمهوری‌خواه است که می‌توان گفت از حامیان جدی اسراییل قلمداد شده و در صورت شکاف میان تل‌آویو و واشنگتن، قطعا در کنار اسراییل قرار می‌گیرد. مایک هاکبی سفیر انتخابی امریکا در اسراییل نیز رویکرد مشابهی دارد. او کشیش انجیلی به‌شدت افراطی است که جزو گروه صهیونیست‌های مسیحی محسوب می‌شود. به اعتقاد این گروه اسراییل باید کل فلسطین را به تسلط خود درآورد و در ادامه مسجدالاقصی را نابود کند تا شرایط برای ظهور عیسی مسیح فراهم شود. حال تصور کنید این شخص را به عنوان سفیر ایالات‌متحده در تل‌آویو انتخاب کرده‌اند. با این اوصاف همچنان نمی‌دانم ایالات‌متحده با روی کار آوردن این افراد مذهبی و مرتجع و تندرو به چه سمت و سویی خواهد رفت.

 اکنون نیز همزمان مجلس سنا و مجلس نمایندگان دراختیار جمهوری‌خواهان است این درحالی است که همزمان دیوان عالی امریکا رایی را صادر کرده و مدعی است نمی‌توان رییس‌جمهور امریکا یعنی دونالد ترامپ را کنترل کرد به عبارتی دیگر اذعان کرده‌اند قادر به اجرای قانون اساسی امریکا نیستند و رییس‌جمهور قادر است هر آنچه را که می‌خواهد، انجام دهد. به باور من دورانی که اکنون ایالات‌متحده در آن قرار دارد پسا دموکراسی است. به این معنا که دیگر صحبتی از ارکان و بنیاد‌های دموکراسی نخواهد بود که مدعی شده بودند پایه‌های دموکراسی را تقویت خواهند کرد، این پایه‌ها در حال فروپاشی است؛ بنابراین هم‌اکنون در دوران پسا دموکراسی به‌سر می‌بریم. اما اینکه این دوران پسا دموکراسی پوپولیستی افراطی خواهد بود یا نوع جدید از فاشیست یا هر عنوانی دیگر نمی‌توان اظهارنظر خاصی داشت.

به باور شما می‌توان پیش‌بینی کرد در طول این بازه زمانی تقریبا ۶۵ روزه تا ورود رسمی ترامپ به کاخ سفید درگیری‌ها در غزه و لبنان به واسطه دخالت‌های احتمالی رییس‌جمهور جدید امریکا پایان یابد؟ چه امتیازاتی در ازای پایان این درگیری‌ها ممکن است میان ترامپ و نتانیاهو رد و بدل شود؟

فکر نمی‌کنم در این بازه زمانی تغییر عمده‌ای در این زمینه و پایان درگیری‌ها در غزه ولبنان ایجاد شود؛ لذا روندی که طی یک سال اخیر در جریان بوده همچنان ادامه خواهد داشت البته گزینه احتمالی دیگر وجود دارد و آن این است که اسراییل در جنوب لبنان صدمات زیادی را متحمل شود و در نهایت ناچار شود در عملیات زمینی عقب‌نشینی کند، چراکه این ادعا مطرح شده اسراییل قصد دارد تا نیرو‌های خود را از جنوب لبنان خارج کند، بنابراین شاهد این قبیل عملیات تاکتیکی احتمالی خواهیم بود، اما اینکه سیاست کلی تغییر کند و جنگ به نحوی به پایان برسد، نمی‌توان چنین انتظاری حداقل تا پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید داشت، چراکه هدف نتانیاهو این است تا آنجایی که بتواند هم به لحاظ جغرافیایی لبنان را تصاحب کند هم به کشتار و نسل‌کشی در غزه ادامه دهد.

 برخی معتقدند نتانیاهو شکست خورده است و به اهداف راهبردی خود نرسیده است از این نگاه بله به اهداف خود نرسیده، اما هدف دیگر او کشتار دسته جمعی بود، بنابراین از این زاویه به اهداف خود دست یافته است. کاری که نتانیاهو طی بیش از یک سال در غزه انجام داده یک نسل‌کشی مدرن است، بدون اینکه با مانعی روبه‌رو شده باشد. جالب است که حتی کشور‌های مسلمان نیز آن‌گونه که باید در این زمینه موضع‌گیری نکرده اند؛ چه رسد به کشور‌های امریکایی و اروپایی که حتی تجهیزات نظامی نتانیاهو را نیز تامین کرده‌اند؛ بنابراین تا زمانی که نتانیاهو احساس کند مانعی برای حداقل یکی از اهداف خود که همان کشتار و نسل‌کشی است وجود ندارد این کشتار ادامه خواهد داشت و شاهد تحول خاصی در این زمینه در آینده‌ای نزدیک نخواهیم بود.

اکنون گمانه‌زنی‌ها در باب چشم‌انداز دو پروژه خاورمیانه‌ای امریکایی یعنی توافق ابراهیم و نیز معامله قرن که هر دو در دولت اول ترامپ کلید زده شده‌اند، افزایش یافته است. چشم‌انداز دو طرح فوق را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ عربستان به دنبال عادی‌سازی مشروط به تشکیل دولت فلسطین است. ترامپ از چه رویکردی درقبال ریاض و تل‌آویو در این پروژه پیروی خواهد کرد؟

پیش از پاسخ سوال شما باید بگویم که ترامپ به‌شدت غیرقابل پیش‌بینی است، اما به صورت کلی بحث عادی‌سازی روابط اسراییل و اعراب در خاورمیانه در دولت اول ترامپ انجام شد. او در دولت دوم نیز سعی می‌کند این پروژه را احیا کند. اما موضوعی که ذیل این پروژه در شرایط کنونی باید به آن توجه کرد این است که خاورمیانه ۲۰۲۵ با خاورمیانه ۲۰۱۷ خیلی متفاوت است. عربستان‌سعودی به عنوان مهم‌ترین عضو آتی پروژه عادی‌سازی نیز دچار تحولاتی شده است؛ هم به لحاظ راهبردی و هم در زمینه سیاست داخلی، بنابراین قطعا پیمان ابراهیمی که در دولت اول ترامپ امضا شد با اشکالاتی مواجه خواهد شد، چراکه اگر ترامپ بخواهد مجددا پیمان ابراهیم را احیا کند باید امتیازاتی را به اعراب و مشخصا عربستان اعطا کند حال این امتیازات چه خواهد بود من نمی‌دانم، اما احتمالا در راستای مسائل فلسطین و طرح دو دولتی خواهد بود.

 البته که این موضوع نیز از نظر من منتفی است، چراکه در عمل تشکیل دولت مستقل فلسطین با وجود حملات سنگین تل‌آویو در یک سال اخیر عملا امکان پذیر نیست. حال اگر فرض کنیم روی کاغذ نیز دولت فلسطین تشکیل شود یک دولت کاملا وابسته و در حال فروپاشی خواهد بود. به عقیده من اگر واقع‌بینانه به این موضوع نگاه کنیم ایجاد دولت فلسطین یعنی دولتی قوی که توان ایستادگی داشته باشد حداقل در کوتاه‌مدت یا میان‌مدت منتفی خواهد بود. این گزاره‌ای است که نتانیاهو و اعراب و امریکا به خوبی از آن آگاه هستند، بنابراین کسی نمی‌تواند در این زمینه اغراق کند و دایما از تشکیل دولت فلسطین بگوید.

از طرفی دیگر ترامپ تاجر است بنابراین سعی می‌کند منافع خود در خاورمیانه را ذیل منافع اقتصادی امریکا به ویژه منافع اقتصادی خانوادگی خود پیگیری کند. اقدامات او در این زمینه می‌تواند از طریق اخذ امتیازاتی از اعراب و اسراییل در خاورمیانه صورت بگیرد. او تفکراتی تجارت مآبانه دارد، اما نحوه اقدامات او در منطقه قطعا مانند دولت اول او نخواهد بود که به عنوان مثال به کشور‌های عربی دستور می‌داد و اعراب نیز تبعیت می‌کردند؛ بنابراین نمی‌توان سناریویی در رابطه با طرح معامله قرن و نیز توافق ابراهیم و چگونگی بازیگری ترامپ ارایه داد.

به نظر می‌رسد متغیر مهمی که ذیل طرح معامله قرن و نیز توافق ابراهیم مطرح است و البته تا حدودی نادیده گرفته شده است مواضع ایران است. رویکرد ایران را در این رابطه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مواضع ایران به صورت کلی درقبال اسراییل و همچنین مشخصا مساله عادی‌سازی در برخی موارد دچار تغییراتی شده و در برخی دیگر از جنبه‌ها تهران رویکرد سختگیرانه‌تری اتخاذ کرده است. فارغ از آن برخی مقامات ایرانی معتقدند که فلسطینیان خود تصمیم بگیرند و ما نیز تصمیم فلسطینیان را می‌پذیریم. اما واقعیت این است که نمی‌دانم منظور مقام‌های رسمی ایران که می‌گویند فلسطینی‌ها خودشان تصمیم می‌گیرند و ما می‌پذیریم دقیقا چیست؟ اگر فلسطینیان تصمیم گرفتند روابط خود را با اسراییل عادی کنند، ایران این موضوع را خواهد پذیرفت یا نه، پاسخ به این سوال مشخص نیست. البته که نمی‌دانم در سطوح بالاتر مقامات ایرانی چه تصمیمی در این زمینه گرفته شده است.

واقعیت این است که باید در این زمینه یعنی شکل رابطه با اسراییل به صورت جدی و نه براساس تمایلات تصمیم‌گیری کرد. واضح است که تمامی افراد خواهان برقراری صلح و عدالت در دنیا هستند. اما به باور من این یک تمایل شخصی است و نمی‌توان این تمایل را مبنای سیاست‌گذاری جدی قرار داد، چراکه خوش‌بینی با واقع‌گرایی تفاوت دارد. من معتقدم ایران یا هر کشور دیگری اگر قصد دارد منافع ملی خود را پیش ببرد باید روی هست‌ها و آنچه در میدان جنگ و دیپلماسی وجود دارد سرمایه‌گذاری کند نه آنکه از رویکرد ایده‌آلیستی پیروی نماید؛ بنابراین به اعتقاد من سیاست خارجی باید روی واقعیت‌ها بنا شود نه افکار ایدئولوژیک چه بسا کشور‌هایی را شاهد بودیم که روی مسائل ایدئولوژیک تمرکز کردند، اما درنهایت مسیر توسعه را انتخاب کردند. از چین ایدئولوژیک‌تر کشوری را سراغ ندارم، اما درنهایت به این نتیجه رسید که با رویکردی ایدئولوژیکی نمی‌تواند به توسعه دست یافت و باید واقعیت‌ها را در نظر گرفت و یک چرخش نود درجه انجام داد و سیاست خارجی خود را با واقعیت‌ها تطبیق داد. البته که به نظر می‌رسد ایران نیز هنوز به آن نقطه نرسیده است و همچنان بر مبنای رویکرد‌های ایده آلیست فکری خود موضع‌گیری و عمل می‌کند.

ارزیابی شما از گمانه‌زنی‌های ادعایی درباره پاسخ احتمالی ایران به تجاوز اخیر اسراییل و همچنین سناریو‌های مطرح شده این‌باره چیست؟ تل‌آویو از استراتژی انتظار پیروی خواهد کرد یا تجاوزی گسترده‌تر و البته با حمایت همه‌جانبه امریکا را در دستور کار قرار خواهد داد؟

به اعتقاد من در صورت انجام عملیات وعد صادق ۳ از‌سوی ایران، این حملات پینگ‌پنگی میان تهران و تل‌آویو فارغ از اینکه به لحاظ نظامی تا چه اندازه برای طرفین هزینه‌زا باشد، ادامه خواهد داشت. قطعا اگر این روند ادامه پیدا کند و اسراییل نیز مجددا پاسخ حملات تهران را خواهد داد، اما احتمالا تنش‌ها در همان سطحی که پیش از این نیز حاکم بود، ادامه خواهد داشت. این احتمال نیز وجود دارد که اسراییل دست به اقداماتی خرابکارانه در ایران بزند؛ بنابراین این زد و خورد‌ها به پایان نخواهد رسید، از همین رو می‌توان گفت تهران و تل‌آویو در شرایط برزخی قرار دارند.

از طرفی دیگر گرچه امریکا در دوره انتقالی قرار دارد، اما همچنان حمایت کامل خود را از اسراییل خواهد داشت و هر کمک نظامی که اسراییل برای تجاوز به ایران نیاز داشته باشد دراختیار نتانیاهو قرار می‌دهد. اما موضوعی که وجود دارد این است که اگر این حملات رفت و برگشتی تا پیش از آغاز به کار رسمی دولت جدید امریکا به پایان نرسد احتمالا ترامپ روش دیگری را برای پایان درگیری‌ها انتخاب کند؛ اما نمی‌توان همچنان اقدام احتمالی او را در این مورد پیش‌بینی کرد. ممکن است او این روند پینگ‌پنگی تهران و تل‌آویو را نپذیرد و خواهان پایان این درگیری‌ها باشد. به اعتقاد من و با توجه به نگاه ترامپ درباره جنگ اسراییل و فلسطین و همچنین با در نظر گرفتن نگاه افرادی که در حوزه سیاست خارجی دولت او انتخاب خواهند شد که اتفاقا به‌شدت حامی اسراییل هستند؛ نتانیاهو حتی اگر شخصا ازسوی ترامپ دستور مستقیمی دریافت نکند به این نتیجه خواهد رسید در ارتباط با ایران می‌تواند دست بازتری داشته باشد.

 به اعتقاد من در هفتاد روز آینده ترامپ به عنوان یک عنصر فعال در این خصوص اقدامی نخواهد کرد. اما بعد از ورود رسمی به کاخ سفید روندی را که در ماه‌های اخیر میان تهران و تل‌آویو شاهد بودیم ادامه پیدا نخواهد کرد. اما اینکه او احتمالا چگونه به اسراییل اجازه خواهد داد دیوانگی را به حد اعلی برساند یا بالعکس مانع اقدامات تهاجمی افسارگسیخته شود به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست، اما واضح است که ترامپ افرادی را روی کار آورده که می‌توان ادعا کرد صد و پنجاه درصد طرفدار اسراییل هستند!

اخیرا ادعا‌هایی در‌خصوص توافق شفاهی میان تل آویو و واشنگتن در رابطه با ایران مطرح شده است. نخست وزیر اسراییل مدعی شده که توانسته با ترامپ درخصوص تهدید‌های ادعایی ایران به توافق دست یابد. تصور می‌کنید توافق ادعایی چه پیامد‌هایی داشته باشد؟

بله رهبران دو بازیگر در این باره رایزنی داشته‌اند؛ اما اینکه در این تماس چه اطلاعاتی رد و بدل شده است همچنان مبهم است. در هر صورت اکنون در دوران خلأ به‌سر می‌بریم. اگر نتانیاهو اقدامات غیرقابل پیش‌بینی‌تری را انجام دهد به عقیده من قطعا با مانعی در مقابل خود مواجه نخواهد شد. همچنان که بایدن نیز هیچ مانعی در مقابل او ایجاد نکرد. بایدن اکنون دیگر مرغابی لنگی است که هیچ اقدامی نمی‌تواند در راستای جلوگیری از نتانیاهو انجام دهد کمااینکه خود او نیز نمی‌خواهد این موانع را ایجاد کند. ترامپ همچنان رسما وارد کاخ سفید نشده، اما اگر دولت دوم خود را کلید بزند در صورتی که براساس محاسبات خود نتانیاهو را پیروز بداند طبیعتا پروژه عادی‌سازی روابط با اعراب به ویژه عربستان را در کانون برنامه‌اش قرار می‌دهد تا بتواند ذیل این پروژه، نظم جدید کاملا طرفدار امریکا در خاورمیانه و همچنین بدون وجود تهدید ادعایی ایران ایجاد کند.

اما ممکن است این نظم جدید برای ترامپ صرفا یک رویا باشد که هیچ‌وقت محقق نشود. ترامپ را باید به عنوان یک رییس‌جمهور طرفدار اسراییل تلقی کنیم و رابطه‌ای که بین او و نتانیاهو وجود دارد رابطه‌ای به مراتب نزدیک‌تر از بایدن و نتانیاهو است؛ بنابراین امید نتانیاهو این است با روی کار آمدن ترامپ و قدرت گرفتن مجدد او در کاخ سفید، چک سفید امضایی بدون شرط دریافت کند. اما سوال این است آیا ترامپ این چک سفید امضا را خواهد داد؟ اگر بخواهیم در این مورد نیز پیش‌بینی داشته باشیم تحلیل بیهوده‌ای است، چراکه او به شدت غیرقابل پیش‌بینی است.

به باورتان ایران از چه رویکردی پیروی می‌کند؟

درخصوص ایران نیز باید گفت من همچنان نمی‌دانم تصمیم تهران در قبال روی کار آمدن مجدد ترامپ چیست. هرچند که ایرانی‌ها می‌گویند برای ما تفاوتی ندارد رییس‌جمهور امریکا چه کسی باشد. اما واقعیت این است که این تفاوت وجود دارد. هر شخصی که قدرت را در امریکا در دست بگیرد قطعا با رییس‌جمهور قبلی تفاوت دارد. نمی‌توان گفت تفاوتی ندارند. ممکن است سیاست‌های کلی در یک چارچوب قرار داشته باشند، اما به لحاظ تاکتیکی و عملکرد سیاست خارجی روسای جمهوری متفاوت هستند.

 به عقیده من اگر ما به شرایطی دست یابیم که ایران و امریکا برای توافق گام برداشته و میدان را برای رایزنی مستقیم و نه از طریق کانال‌های غیرمستقیم، چون عمان یا هر کشور ثالثی هموار کنند، تصمیم عجیبی اتخاذ نکردند. این تجربه نیز درمورد امریکا و ویتنام اتفاق افتاده است. دو کشور در جنگ‌های طولانی‌مدت قرار داشتند و همچنین امریکا خسارات سنگینی را به ویتنام وارد کرد. حجم خسارات امریکا به ویتنام با خسارت‌هایی که امریکا به ایران زده قابل‌قیاس نیست. اما در هر صورت ویتنام به این جمع‌بندی رسیده که برای حفظ منافع خود باید با کشور متخاصم (امریکا) وارد گفتگو شود و امتیازات زیادی را نیز به دست آورد.

در شرایط کنونی میان امریکا و ویتنام یک رابطه عادی برقرار است. چه بسا ممکن است اختلافاتی در مواردی داشته باشند؛ به این شکل از روابط دیپلماسی می‌گویند. درمورد ایران و امریکا اینکه دو کشور به این نتیجه رسیده‌اند که باید گزینه‌های سوخته و راه‌های رفته بی‌نتیجه را کنار گذاشته و وارد گفتگو شوند، مشخص نیست. تا زمانی که دو کشور به این نتیجه نرسند گفتگو‌های غیرمستقیم پیشین تکرار خواهد شد و همچنان ادامه خواهد داشت و همچنان نیز به نتیجه‌ای نخواهد رسید. ایران و امریکا باید در مورد اختلافات خود با یکدیگر بحث و گفتگو داشته باشند تا بتوانند راه‌های حل این مشکلات را بیابند. مقامات ایرانی باید ترامپ را خطاب قرار دهند و بگویند به دنبال چه چیزی هستیم و منافع ملی ما چیست. در این زمینه باید به این نکته اشاره کرد که برجام نیز که در ۲۰۱۵ به امضا ۱+۵ رسید دیگر مساله مهم میان تهران و واشنگتن نخواهد بود؛ چراکه خروج امریکا از این توافق این توافق را از بین برد.

بنابراین صحبت در مورد آن وقت تلف کردن است. باید طرفین تقاضا‌های خود را مطرح کنند، اهداف طولانی‌مدت خود را بیان کنند، منافع ملی خود را مشخص کنند و بگویند که خط قرمز ما در منافع ملی این موارد خواهد بود. در این شرایط ممکن است ترامپ پاسخ مثبت بدهد و زمینه برای توافق جامع هموار شود. مهم است که در این میان سطح تنازعات و دشمنی‌ها میان طرفین به صفر برسد و موضوع دشمنی محوریت بحث قرار نگیرد بلکه بر بحث عادی‌سازی تاکید شود. حال آیا امکان‌پذیر است یا خیر؟ تاریخ نشان داده که امکان‌پذیر است.

سناریو‌های مختلفی در‌خصوص آینده روابط تهران و واشنگتن مطرح است: سناریویی که ناظر بر ادامه مواضع کنونی ایران است؛ سناریویی دیگر نیز حول تغییر دکترین هسته‌ای ایران مطرح می‌شود و سناریوی سوم نیز حول محور اعطای امتیازاتی ادعایی از سوی ایران تعریف شده است. از نگاه شما کدام یک از این سناریو‌ها محتمل‌تر خواهد بود؟

نکته‌ای که در رابطه ایران و امریکا اهمیت دارد این است که باید طرفین بر عادی‌سازی تاکید کنند نه مودت؛ باید با رویکردی واقع‌بینانه وارد گفتگو شد، ایران نیز باید با قدرت وارد گفتگو با امریکا شود نه ضعف. اگر بخواهد از موضع ضعف وارد گفتگو با امریکا شود بازنده خواهد بود، چراکه نه ایران بلکه هیچ کشوری نمی‌تواند از موضع ضعف وارد گفتگو با کشوری دیگر شود. سیاست ایران تاکنون نه جنگ بوده و نه صلح. این سیاست نیز دوام نخواهد داشت. این همان سناریویی است که شما مطرح کردید. به واقع این سیاست سوخته است. صلح به این معناست که با قاطعیت با طرف مقابل وارد گفتگو شد نه اینکه منتظر باشیم طرف مقابل باب رایزنی را باز کند.

در این شرایط است که می‌توان گفت از موضع ضعف وارد گفتگو شده‌ایم؛ قطعا این نوع نگاه‌ها دوامی نخواهد داشت حتی اگر توافقی نیز به امضا برسد دوام نخواهد داشت. برجام نمونه بارز آن است؛ چراکه ایران در این توافق موفق به اخذ امتیازاتی شد، اما در تناسبی نود درصد به ده درصد توافق حاصل شد. ده درصد امتیاز گرفت و نود درصد امتیاز داد. چنین توافق‌هایی ضمانت اجرایی نیز ندارند؛ بنابراین اگر ایران با ترامپ نیز وارد توافقی مشابه برجام شود؛ ترامپ در آن صورت حتی حاضر به دادن آن ده درصد امتیاز هم نخواهد بود و خواهان صددرصد منافع برای خود خواهد شد بنابراین حقیقت این است که ایران باید سی سال آینده خود را ترسیم کند که در چه مرحله‌ای از روابط خود با امریکا قرار دارد. به واقع من اطلاعی از تصمیمات مقامات ایرانی در این زمینه ندارم؛ اما می‌دانم که این شکل از سیاست‌ورزی تداومی نخواهد داشت.

پیش از این نیز گفتم این سبک از گفتگو به جز پذیرش تمام درخواست‌های مهم طرف مقابل دستاوردی ندارد. در این شرایط قراردادی مشابه ترکمانچای و گلستان شکل خواهد گرفت. البته که آن قرارداد‌ها هم بعد از شکست ایران در جنگ با روسیه شکل گرفت و ایران مقابل یک فاتح نشسته بود و این توافق امضا شد. اکنون شرایط این‌گونه نیست. در رابطه با دیگر سناریویی که شما مطرح کردید و آن تغییر دکترین هسته‌ای ایران باید گفت مسائلی که در این زمینه مطرح شده از نگاه من حاشیه‌ای هستند، چراکه اگر کشوری بخواهد دکترین هسته‌ای خود را تغییر بدهد و به سمت اتمی شدن برود در روزنامه و رسانه و در ملا عام دراین زمینه صحبت نخواهد کرد و آن را در محافلی پنهانی پیگیری خواهد کرد. دایما صحبت کردن از تغییر دکترین هسته‌ای و آگاه کردن طرف یا طرف‌های مقابل از این مساله اقدام بیهوده‌ای است. یکی از مواردی که در سیاست مهم است چه در شرایط جنگ یا شرایطی غیر جنگی این است که از عنصر غافلگیری استفاده کنید، بنابراین نباید دایما به شعار متوسل شد. طبیعی است که طرف مقابل به شما اجازه عملیاتی کردن آنها را نخواهد داد.

پس به باور شما در باب روابط تهران و واشنگتن، کارت اصلی دراختیار ایران قرار دارد؟

به باور من در باب روابط این دو کشور نمی‌توان سناریوی روشنی ترسیم کرد. حال چه در مدت زمان باقی مانده تا ورود رسمی ترامپ به کاخ سفید و چه بعد از آن. تا زمانی که نه ایران و نه امریکا به این نتیجه نرسیده باشند به دلایل اختلافات خود را از طریق مذاکره حل و فصل کنند نمی‌توان در این زمینه پیش‌بینی داشت، چراکه نمی‌توان به صورت یک‌طرفه وارد مذاکره با طرف مقابل شد. دو طرف باید به این نتیجه برسند که مواضع کنونی خود در قبال یکدیگر را تغییر دهند. به واقع به این نتیجه رسیده باشند که این مواضع برای یکدیگر هیچ عایدی نداشته است؛ باید این پیام مخابره شود که قصد دارند وارد گفتگو شوند و قصد دارند از مرزی که تاکنون مقابل یکدیگر قائل شده بودند عبور کنند و از زاویه دیگر به یکدیگر نگاه کنند که آیا می‌شود با یک رویکرد جدیدتری وارد گفتگو شوند یا خیر. این ویکرد جدید باید بازیگرانی جدید و نیز کارت‌های سیاسی جدیدی نیز داشته باشد.

 به باور من در مقطع کنونی نه ایران به این مرحله رسیده که تصمیم بگیرد از این خط عبور کند نه امریکا. اکنون دشمنی ایران و امریکا به سطح عجیبی رسیده است. از منظری دیگر اگر امریکا به این نتیجه برسد که دیگر اختلاف میان تهران و واشنگتن سیاسی نیست و به نقاطی رسیده که شخصی شده اتفاقات تهدیدآمیزی ممکن است رخ دهد. ایران در این زمینه نباید به واکنش‌های مختصر بسنده کند و باید بداند که اگر امریکا قصد داشته باشد این نگاه را در کشور خود نهادینه نماید این گزاره می‌تواند گفتگو‌های احتمالی در آینده را تحت تاثیر قرار بدهد.

با توجه به شرایط حاکم، احتمال عبور تهران و واشنگتن از اختلاف‌ها و زمینه‌سازی برای توافق امکان‌پذیر است؟

ازجمله دلایلی که ایران و امریکا را همچنان و تاکنون به این نتیجه نرسانده که وارد یک مسیر جدید شوند همان مسائل و اختلافات مبنایی است. لازم به ذکر است که نباید نقش و بازیگری اسراییل را در میانه این تنش‌ها نادیده گرفت. هر چند که نمی‌توان این رژیم را تنها عامل دانست، اما از اسراییل و نقش او در ادامه تخاصم میان ایران و امریکا چشم‌پوشی کرد. هرچند که تل‌آویو بازیگری حاشیه‌ای محسوب می‌شود، اما در عمل دارای نفوذ بسیاری در روابط میان ایران و امریکاست. پیچیدگی سطح روابط تهران و واشنگتن به پیچیدگی روابط تهران و تل‌آویو بازمی‌گردد و اکنون به جایی رسیده‌ایم که تفکیک این دو گزاره از یکدیگر ممکن نیست.

شما در بدبینانه‌ترین حالت یک توافق یک‌طرفه میان تهران ضعیف و واشنگتن را متصور شدید. آیا عکس این سناریو نیز محتمل است؟ آیا می‌توان ایران را واجد ابزار‌هایی متعدد برای رایزنی در مذاکرات احتمالی دانست؟ اهرم‌هایی که دراختیار ایران قرار دارند، کدامند؟

مهم‌ترین اهرمی که ایران دراختیار دارد که می‌تواند از طریق توسل به آن وارد مذاکره با امریکا شود این است که ایران قدرت مهمی در خاورمیانه محسوب می‌شود؛ چه به لحاظ موقعیت سوق‌الجیشی و چه به لحاظ منابع مختلف از چه منابع انسانی منابع طبیعی به لحاظ انرژی؛ بنابراین ایران پتانسیل بالقوه‌ای دارد که به عنوان یک بازیگر مهم حتی به لحاظ اقتصادی در منطقه و فرامنطقه مطرح باشد. این گزاره به نظر من خیلی مهم است که ایران از نظر جغرافیایی و فرهنگی و حتی اقتصادی در شرایطی قرار گرفته که قابل تأمل است. اما اینکه چگونه از این پتانسیل‌های بالقوه خود بهره‌برداری‌های حداکثری داشته باشد خیلی مهم است. اینکه بگوییم فقط در جغرافیای مهمی قرار داریم یا به لحاظ فرهنگی غنی هستیم، اما نتوانیم از این مولفه‌های مهم استفاده بکنیم نشانه ضعف است. پس باید این امتیازات و پتانسیل‌های بالقوه را به پتانسیل‌های بالفعل تبدیل و در میدان پیاده کرد. ایران اولین قدرتی است که در حوزه نظامی به پیشرفت‌های خوبی رسیده است و در این زمینه به یک قدرت نظامی در منطقه تبدیل شده است و توانسته طی سال‌ها بر خود متکی باشد. کشوری بسان ما در خاورمیانه وجود نداشته است. ایران در طول چهل و پنج سال اخیر همچنان نتوانسته یک سیستم اقتصادی را به کار بگیرد تا بتواند پتانسیل‌های بالقوه خود را بالفعل کند. البته که این قبیل مسائل به درون جامعه ایران نیز باز می‌گردد.

به باور شما بازگشت دوباره ترامپ به کاخ سفید می‌تواند برای ایران فرصت‌ساز باشد؟ تقریبا تمامی گمانه‌زنی‌ها بازگشت مجدد او به قدرت را منفی ارزیابی کرده‌اند.

ببینید همان‌گونه که پیش از این گفتم ترامپ به‌شدت غیرقابل پیش‌بینی است و این ویژگی قطعا ریسک تعامل با او را افزایش می‌دهد. اما به اعتقاد من این ویژگی ترامپ در عین حال می‌تواند مزایایی را به دنبال داشته باشد. ترامپ را نمی‌توان پیش‌بینی کرد؛ این همان عامل خطرناک است، اما تعامل با ترامپ مزایایی نیز دارد و آن این است که او معمولا ایده ثابتی در ذهن خود ندارد و ممکن است روزی شما را دشمن خطاب کند روز دیگر شما را دوست خود بداند. ایران باید در شرایطی قرار بگیرد و خود را به نقطه‌ای برساند که خطرات و ریسک غیرقابل پیش‌بینی ترامپ را کاهش دهد و همزمان بر فرصت‌ها و امتیازات ویژگی‌های شخصی او سرمایه‌گذاری کند. این مزیتی است که در دوران بایدن وجود نداشته است؛ حتی در زمان ریاست اوباما. در زمان ریاست‌جمهوری ریگان که یک جمهوری‌خواه بود هم این ویژگی ترامپ وجود نداشت. درست است که این ویژگی کار را دشوار می‌کند، اما فرصت‌ساز نیز هست. نمونه بارز آن را در مورد تعامل او با کره‌شمالی شاهد بودیم. ترامپ اولین رییس‌جمهوری بود که گفت من با رهبر کره‌شمالی دیدار خواهم کرد. کیم جونگ اون نیز درخواست ترامپ را پذیرفت و این دیدار شکل گرفت. هرچند که بعد از آن دیدار رهبر کره‌شمالی به این نتیجه رسید که نمی‌تواند با ترامپ به توافق دست یابد، بنابراین مقامات امریکایی وقتی در‌مورد دشمنان خود صحبت می‌کنند نامی از کره‌شمالی نمی‌برند، اما دایم از ایران صحبت می‌کنند و از ایران برای خود یک هیاهو ساختند که قادر است دست به هر اقدامی علیه آنها بزند.

این در‌حالی است که ایران یک قدرت منطقه‌ای است، اما واقعیت این است که چه تمایل داشته باشیم یا نداشته باشیم ایران قدرت جهانی محسوب نمی‌شود؛ بنابراین سیاستمداران امریکایی می‌توانند از مواضع ضد امریکایی که در ایران مطرح می‌شود نهایت استفاده را داشته باشند و بدین وسیله ایران را تحت فشار‌های بیشتری قرار دهند. واقعیت این است که مشکل ایران و امریکا اکنون به نقطه‌ای رسیده که شخصی شده است و مواضع ضد‌ایرانی و ضدامریکایی در دو کشور مدام تکرار می‌شود. دو طرف باید نگاه خود را به یکدیگر تغییر دهند. اگر این تغییر رخ ندهد در بهترین حالت ممکن این تنش‌ها ادامه خواهد داشت و در بدترین شرایط نیز تنش‌ها تشدید خواهد شد.

منبع خبر "افکار نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.