زئوس را نه تنها مردم یونان باستان بلکه مردمان زیادی در هر جایی از این زمین مورد پرستش و عبادت قرار می دادند و برای او احترام ویژه و زیادی قائل میشدند ؛ یکی از بزرگترین شهرهایی که زئوس در آنجا مقام بالایی داشت و بسیار پرستیده میشد ، دودونس بود. دودونس شهری تقریبا بزرگی بود که در منطقه اپیروس قرار داشت که معبد زئوس در آن قسمت قرار داشت و در میان مردم بسیار محبوب و محترم بود.
از او به عنوان خداوند روشنایی، نور و همچنین آسمان نام برده میشد اما به مرور زمان مقام او در میان مردم بالا رفت و محبوبیت بسیاری به دست آورد؛ سپس او به عنوان خدای خدایان یونان باستان شناخته شد و همه چیز زیر نظر او انجام میشد و هیچ چیزی و کاری از چشمان او پنهان نمی ماند و بر همه چیز تسلط کامل داشت.
تمام مردمانی که او را می پرستیدند طبق میل او رفتار میکردند و از کارهایی که باعث عصبانیت و توهین به زئوس میشد خودداری میکردند.
یکی دیگر از معبد های مهم و معروف زئوس ، در کوه لیسه بنا شده بود. مردمان زیادی برای پرستیدن و عبادت زئوس به بالای این کوه می رفتند . همچنین معبدی وجود داشت که مجسمه زئوس در زیبایی هرچه تمام تر در آنجا نصب شده بود و اولمپی نام داشت که جزو سومین معبد مهم خدای خدایان زئوس قرار داشت.
زئوس به عنوان خدای خدایان در یونان باستان ، هوس های زیاد و فراوانی داشت و بهترین و زیباترین زنان روی زمین متعلق به زئوس بودند و داستان ها و روایت های فراوانی درباره عشق بازی های زیاد زئوس ، خدای بزرگ یونانیان وجود دارد. به نوعی تمام زنان و دخترانی که زیبایی چشم گیری داشتن به معشوقه زئوس به حساب می آمدند.
زئوس علاقه بسیاری به زنان و هوس رانی داشت و چندین زن زیبا روی را به عنوان همسر رسمی خود اختیار کرد اما او هیچ گاه به داشتن آنها راضی نبود و دائم به دنبال هوس رانی های بیشتر می رفت. اما تنها زنی که همیشه در کنار زئوس بود ، هرا نام داشت ؛ هرا زنی بسیار عاقل و قدرتمند بود و حضور او به زئوس ، خدای خدایان دل گرمی میداد.
همسر سابق زئوس ، میتیس به قدری باهوش بود که در آن زمان بسیاری از اطرافیان زئوس معتقد بودند فرزندی که از همسرش ، میتیس متولد شود هوش بالایی خواهد داشت و توانایی جا نشینی او را دارد.
زنان و دختران زیادی به میتیس حسادت می کردند و حتی این حس به مردان و اطرافیان زئوس هم منتقل شده بود زیرا او در مقام خداوندگاری با زئوس شریک شده بود و جایگاه بالا و مهمی داشت. حرف های اطرافیان رفته رفته بر روی خدای خدایان تاثیر گذاشت و او بعد از بچه دار شدن از میتیس ، فرزندانش را سرنگون کرد و آنها را به قتل رساند.
زئوس تمام اخلاقیات خوب و ایزدی را در درون خودش جمع کرده بود و همیشه به عنوان بهترین خدایان نام برده میشد و یاد او همیشه زنده نگه داشته میشد و همچنین هر روز به تعداد پیروان و کسانی که او را مورد ستایش و پرستش قرار می دادند افزوده میشد و پرستیدن زئوش در سراسر جهان رواج پیدا میکرد و جایگاه او بالاتر و با ارزش تر میشد.
مردمان زئوس را خدایی عاقل و دانا می شمردند و کسی را بالا تر از او نمی دیدند و هیچ کاری را بر خلاف میل زئوس انجام نمی دادند چون معتقد بودند که این کار خیانت به خدای خدایان است و موجب عصبانیت او میشود و زمین و آسمان بهم میریزد.
زئوس بزرگ و خدای خدایان یونانیان بعد از میتیس ، با دختری زیبا و جوان به نام تیمیس ازدواج کرد و از صاحب فرزند شد ؛ البته زئوس پس از آنکه هرا را به عنوان همسر جدید خود برگزید ، از تیمیس جدا شد و او را طلاق داد. اما طلاق باعث دوری آنها از یکدیگر نشد و زئوس ، تیمیس رو به عنوان یک مشاور ارشد و دانا و همچنین امین همیشه در کنار خودش داشت و از او در بسیاری از امورات یاری میگرفت.
یکی از معروف ترین داستان ها و روایت ها درباره همسران زئوس ، قبول نکردن همخوابی الهه دمتر با خدای خدایان زئوس بود که او را بسیار خشمگین کرده بود. زئوس تن او را با زور و قدرت تصاحب کرد و از دمتر صاحب یک فرزند شد.
اما جالب است بدانید که زئوس ، خدای خدایان یونان با آنهمه قدرت ، شکوه و اقتدار عاشق دخترکی به نام تتیس شد. او دختری سرکش و بسیار مغرور بود و در برابر خواسته ها و ابراز علاقه زئوس ، کاملا بی توجه بود.
زئوس بزرگ حدود ۱۵ سال در عشق الهه تتیس سوخت و هربار شانس خود را برای بودن با او امتحان میکرد اما بی نتیجه بود. زئوس صبرش تمام شده بود و میخواست هرطور که شده تتیس را به دست بیاورد ؛ اما شخصی به نم پرومته به زئوس گفت که از رابطه و بودن با این زن ، فرزندی پسر به وجود می آید که او میتواند تاج و تخت و جایگاهش از میان مردم را از بین ببرد و همه چیزش را از او بگیرد.
زئوس بعد از فهمیدن این موضوع مهم ، تصمیم گرفت قید عشق پانزده ساله خود را بزند و تتیس را فراموش کند تا با این کار جلوی ضعیف شدن و نابودی قدرتش را بگیرد ؛ بنابراین او عشق دیرینه خود را فراموش کرد و دیگر سمت تتیس نرفت.
البته تتیس آخرین عشق زئوس نبود و او بازهم علاقه مند به دختری دیگر شد ؛ نام استریا بود که زیبایی بی نظیری داشت و چشمان همه رو مجذوب زیبایی خودش میکرد. استریا سعی میکرد تا حدودی با رفتارهای زئوس مخالفت کند و خودش را کامل در اختیارش نگذارد. اما اصرار های زئوس برای همخوابی با او تمامی نداشت و استریا روزی هم خود را به شکل یک صدف درآورد و در جزیره دلوس پنهان شد و برای همیشه از دست زئوس ، خدای یونانیان پنهان شد.
یکی دیگر از معشوقه های زئوس ، سلمه نام داشت. او زمانی با زئوس در رابطه بود که هرا همسر زئوس بود. بعد گذشت مدتی عراق از روابط نامشروع و مخفیانه همسرش با سلمه مطلع میشود ؛ زئوس از سلمه فرزندی به نام دیونیزوس داشت و او راه هم بسیار دوست داشت.
هوس بازی های خدای خدایان یونان ، زئوس پایانی نداشت و به صورت های مختلف اتفاق می افتاد. او بطور مدام چشم چرانی میکرد و میخواست معشوقه های بسیاری داشته باشد. او هر بار به شکل های مختلفی در می آمد ؛ بطور مثال او به شکل قوچی در دشت درآمد و دختری به نام اروپا را مجذوب و عاشق خودش کرد و او را به دست آورد.
زئوس بعدها عاشق زنی متاهل شد و به دام عشق او گرفتار شد ؛ آن زن به نام لدا بود که افسانه ها و داستان های عاشقانه زیادی درباره عشق زئوس به لدا نوشته شده است. لدا بسیار زیبا و مجذوب کننده بود و دل هر آدمی را میبرد. زئوس روزی در چهره ی یک قوی سفید درآمد و نزدیک لدا شد و با او عشق بازی کرد.
گردآوری : بخش فرهنگ و هنر بیتوته