به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در روزهایی که آلودگی هوا تبدیل به بحران جدی سلامت میشود و مدارس برای جلوگیری از مشکلات و خطرات ناشی از آن تعطیل میشوند، چالشی دیگر، بر دوش خانوادهها و بهویژه والدین شاغل آوار میشود: «نگهداری از کودکان».
تعطیلی مدارس اگرچه از دیدگاه سلامت، اقدامی ضروری و معقول به نظر میرسد، اما در دل این تصمیم ظاهراً محافظتکننده، پنهان مشکلی پنهان است؛ مسئلهای که بیرحمانه و بیمحابا بر دوش خانوادهها فشار وارد میآورد: کجا باید کودکان را گذاشت؟ یا شاید بهتر است بگوییم، «کجا باید آنها را ببریم؟»
هیچ پاسخ سادهای برای این سوال وجود ندارد. این که کجا کودکان را سپرده و از باری که حالا دیگر همیشگی شده رهایی یابند، آنچنان ساده نیست. والدین شاغل اکنون از بیگناهترین رنجهای اقتصادی رنج میبرند. بیپناه و درمانده در برابر تصمیمات بحرانی که برایشان ساخته نشده است.
اما دشواری به همینجا ختم نمیشود. کما اینکه یک راه حل ظاهری دیگر یعنی «گرفتن پرستار» نیز خود به یک مسأله تبدیل میشود. چرا که پرستاران برای نگهداری از بچهها در چنین روزهایی نرخهای عجیبی به والدین پیشنهاد میدهند که برای بسیاری از خانوادهها حتی در زمان عادی، پرداخت آن غیرممکن است.
نرخهای اعلامشده برای ۸ ساعت نگهداری کودک، چیزی در حدود یک میلیون تا یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به ازای هر روز میشود، مبلغی که در شرایط فعلی اقتصاد کشور، فاصله بسیار زیادی با قدرت خرید خانوارها دارد.
در حالی که بسیاری از والدین با حقوقهای میانگین که در محدوده ۷ تا ۱۵ میلیون تومان در ماه قرار دارد، مجبور به زحمت برای تأمین هزینههای روزمره خود و خانوادهشان هستند، این هزینههای بالای پرستاری، به راحتی عملاً برای آنان غیرقابل تحمل است.
تعطیلی مدارس در روزهای آلوده و بحرانهای زیستمحیطی نه تنها سلامت کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه والدین شاغل را با مشکلاتی جدیتر مواجه میکند. یکی از بزرگترین چالشهایی که در این ایام برای خانوادهها پیش میآید، رفتن فرزندان به محل کار است. این مسئله در بسیاری از موارد تبدیل به بحرانهای جدیدی میشود که هیچگاه از قبل برای آن آماده نبودهایم.
برای والدین شاغل، بهویژه آنهایی که در محیطهای کاری فشرده یا پر استرس مشغول به کار هستند، آوردن کودک به محل کار یک مشکل جدی ایجاد میکند. اولین دغدغهای که به ذهن میرسد، ایجاد فضایی آشفته در محل کار است. وقتی یک کودک با انرژی بالا وارد فضایی میشود که نیاز به تمرکز و سکوت دارد، کل روند کاری به هم میریزد. حتی اگر کودک آرام باشد، درخواستهای مداوم و نیاز به توجه والدین باعث میشود که نه تنها بهرهوری شغلی کاهش پیدا کند، بلکه فضایی شلوغ و خارج از روند کاری معمولی به وجود آید. این مسأله به خصوص برای کسانی که باید به صورت حرفهای و در محیطهای حساس مانند ادارات دولتی، شرکتها، بیمارستانها یا مغازهها کار کنند، میتواند مشکلآفرین باشد.
در محیطهایی که تیمهای کاری به هماهنگی و تمرکز نیاز دارند، وجود یک کودک میتواند تمام جریان کاری را مختل کند. مدیران ممکن است نتوانند این شرایط را تحمل کنند و دیگر اعضای تیم نیز میتوانند با احساس بینظمی و پراکندگی دچار استرس شوند. از سوی دیگر، والدین نمیتوانند به راحتی فرزند خود را به همکاران بسپارند، چرا که این مسئولیت نیز علاوه بر اختلالات کاری، فشار روانی مضاعفی میآورد.
علاوه بر این، در شرایطی که بسیاری از والدین به مرخصی نیاز دارند، سوال اصلی این است که مرخصی از محل کار نه تنها برای نگهداری از کودک، بلکه برای کمک به حفظ آرامش در محل کار خود، چگونه ممکن خواهد بود. در بسیاری از مشاغل، گرفتن مرخصی به صورت بلندمدت حتی اگر بدون حقوق باشد، ممکن است کارمند را در خطر از دست دادن شغل قرار دهد. این شرایط به ویژه برای کسانی که از شغلهای حساس یا قراردادی برخوردار هستند، بحرانیتر میشود.
از همه غمانگیزتر اینکه بسیاری از والدین با هزار و یک سختی فرزندانشان را در مدارس غیرانتفاعی با شهریههای سرسامآور که گاه به ۱۰۰ میلیون یا حتی ۲۰۰ میلیون تومان میرسد ثبتنام کردهاند، با این امید که کودکانشان از آموزشهای حضوری، کلاسهای ویژه، و امکانات بهتری بهرهمند شوند. اما در روزهایی که آلودگی هوا مدارس را مجبور به تعطیلی و آموزش آنلاین میکند، این امیدواری به یک شوخی تلخ بدل میشود.
چه کسی پاسخگوی این تناقض فاجعهبار است؟ در فضایی که والدین برای تأمین این شهریهها ناچار شدهاند از تمام جنبههای زندگی خود بزنند؛ از خوراک و پوشاک گرفته تا سلامت و تفریح، ناگهان تمام آن فداکاریها به باد میرود. کودکان همان آموزشهایی را به شکل آنلاین دریافت میکنند که مدارس عادی و رایگان نیز ارائه میدهند. کلاسهای ویژهای که وعده داده شده بود یا به حالت تعلیق درمیآیند یا هیچ جایگزین معقولی برایشان درنظر گرفته نمیشود.
والدینی که آرزو داشتند با تحمل هزینههای هنگفت، بستری بهتر برای آینده فرزندان خود فراهم کنند، اکنون میبینند که سرمایهگذاری آنها به بیهودگی کشیده شده است.
اما در چنین اوضاعی، آنچه دردناکتر و تلختر از هر چیز به نظر میرسد، سکوت معنادار سیستم اجتماعی است که نمیتواند کمکی به این بحران عظیم کند. چه زمانی میتوان امیدوار بود که ساختارهای اجتماعی قادر به شانه زدن از دوش خانوادهها باشد؟ پرسشی که همچنان بیجواب باقی مانده است: آیا نظامهایی که در ابتدا برای حمایت از مردم پایهگذاری شدهاند، باید دوباره در برابر چالشهای اقتصادی و اجتماعی امروز بازسازی شوند تا دستکم از فشارهای جدید به خانوادهها بکاهند؟