هم میهن در ادامه آورده است ، آنچه امروز از سوی تندروها درتریبونهای عمومی، جایگاههای رسمی و شبکههای اجتماعی مطرح میشود، قابل انتظار بود. چراکه آنها تمام تلاش خود را کردند تا هیچکس غیر از سعید جلیلی پیروز نشود. از گروههای جهادی تا طلاب را بسیج کردند و حتی در مناظرههای انتخاباتی رسمی صداوسیما بهخصوص در دور دوم که فقط جلیلی و پزشکیان باقی مانده بودند تعارف را کنار گذاشتند که تا لحظه آخر تلاش خود را کرده باشند.
اما در نهایت اگرچه پایینترین نرخ مشارکت تاریخِ انتخاباتهای ایرانِ پس از انقلاب رقم خورد اما در نهایت باز هم نتوانستند تمام قدرت را قبضه کنند؛ که اگر میتوانستند، وضعیت وخیمِ امروز بدتر از آن چیزی بود که در حال حاضر تجربه میکنیم.
هم میهن همچنین نوشت : چند نکته درباره پروژه تندروها قابل ذکر است. ابتدا اینکه آنها از بهکارگیری هیچ امکانی برای سنگاندازی مقابل دولت پزشکیان و بر هم زدن امنیت جامعه دریغ نمیکنند. با نفوذ در شورایعالی فضای مجازی، مقابل رفع فیلترینگ میایستند و گاهی این فکر به ذهن میرسد که شاید از میان تندروها شخصی انتفاع مالی از گردش مالی ۲۰ هزار میلیاردی سالانه فروش فیلترشکنها دارد. تلاش میکنند قانون حجاب که حتی اصولگرایان زیر بار آن نمیروند و به صراحت میگویند نافرمانی مدنی و حتی اعتراض به دنبال خواهد داشت را اجرایی کنند. درحالیکه میلیونها نفر خواهان رفع فیلترینگ هستند، بهراحتی با استفاده از مشکلات نظام اداری و حکمرانی کشور در مسیر رئیسجمهور سنگ میاندازند. درحالیکه پزشکیان همواره تلاش میکند از این دعواها عبور کند.
موضوع سوریه آخرین بهانه آنان است؛ موضوعی که از هر سو به آن نگاه کنیم، تصمیمگیری راجع به آن در اختیار دولت یا رئیسجمهور نیست. حتی اگر تصمیم در شورایعالی امنیت ملی گرفته شده باشد نیز رئیسجمهور تنها فرد تصمیمگیر در این شورا محسوب نمیشود. چنین اقدامات راهبردی – چه ورود به سوریه در سال ۲۰۱۱ چه خروج از آن در سال ۲۰۲۴ – در اختیاررئیسجمهور نیست. چراکه ایشان به موجب قانون اساسی فرمانده کل قوا نیست. افرادی مانند رسائی تلاش میکنند با مغلطه درباره صحبت پزشکیان مبنی بر صلحطلبی، آن را به شرایط سوریه ارتباط بدهند؛ درحالیکه دو نکته را فراموش میکنند.
بشار ۲۴ سال و خاندان اسد در مجموع نیم قرن با مشت آهنین در سوریه حکومت کردند. اسد حتی زمانی که سه کشور ایران، ترکیه و روسیه روند آستانه را رقم زدند و آتشبس برقرار کردند باز هم قدمی برای بهبود برنداشت و زمانی خواست اشتباهات گذشته را تا حدی جبران کند و به معیشت مردم سوریه که نفتشان به عنوان منبع درآمد اصلی توسط آمریکا غارت میشد، توجهی نشان دهد که دیر شده بود. از رهگذر فساد در ارتش سوریه و مشکلات معیشتی و سیاسی که مردم این کشور با آن دست به گریبان بودند، سوریه اصلاً سلاحی به دست نگرفت که بخواهد آن را زمین بگذارد. سلاح روی زمین بود. سقوط ۱۱ روزه سوریه این را به ما نشان میدهد. بیشتر باید به این فکر کنیم که سوریه چرا سقوط کرد، بعد به این بپردازیم که دشمنانش از این خلأ قدرت چه استفادههایی کردند.
در خصوص وعده صادق ۳ باید گفت که این مسئله نیز به تنهایی در اختیار رئیسجمهور و مجموعه دولت نیست. چراکه دولت تنها بازیگر عرصه سیاست خارجی نیست بلکه مجری آن است. تصمیم در این حوزه را شورایعالی امنیت ملی و مقام رهبری میگیرند که باز اعضای دولتی و رئیسجمهور تنها تصمیمگیران این حوزه نیستند. اسرائیل پس از وعده صادق ۲ که اگر تعویق آن باعث آتشبس در غزه میشد، بسیار باارزشتر از اجرای آن بود، چند نقطه را در کشور هدف قرار داد و پرندههای متجاوزش بدون اینکه آسیبی ببینند، مسیر رفته را بازگشتند. تجربه دو عملیات قبلی نشان میدهد که طرف مقابل – با پشتوانه غرب در نسلکشی و تجاوز به کشورهای دیگر – خط قرمزی برای ضربه زدن به ایران ندارد. اگر روایت محمدمنان رئیسی به نقل از آن مقام ارشد نظامی که میگفت «اگر بزنیم، به فاصله نیم ساعت ما را میزنند و بعد مطالبه وعده صادق ۴ مطرح میشود» درست باشد، نشان میدهد که این تصمیم در سطح عالی کشور اتخاذ شده است.
آیا سعید جلیلی، حمید رسائی، علم الهدی و دیگر تندروهایی که در مجلس، روزنامه کیهان یا تریبونهای نماز جمعه هستند، این را نمیدانند که وعده صادق در اختیار دولت نیست ؟ نمیدانند که اگر تصمیمی برای مذاکره با آمریکا یا بررسی پیشنهاد طرف مقابل و همچنین گفتوگو با تروئیکای اروپایی گرفته شده باشد، به حاکمیت مربوط است نه دولت پزشکیان، روحانی، رئیسی یا هر شخص دیگر؟ قطعاً آنها بهتر از یک روزنامهنگار ساده میدانند که سازوکار قدرت و تصمیمگیری در کشور به چه صورت است.
شاید کیهان بنویسد که دولتیها دنبالِ اروپاییها میدوند یا سیداحمد علمالهدی از پشت تریبون نماز جمعه مشهد بگوید دولت مرحوم رئیسی توانست بدون مذاکره معجزه کند، اما آنها بهتر میدانند که سیاست خارجی و امنیتی عرصه تصمیمهای حاکمیتی است. اینکه چرا میخواهند جامعه ایران اعم از بدنه رای پزشکیان (به خاطر تغییرات مورد انتظار)، حزباللهیها (به خاطر عدم اجرای وعدهها و انتظارات آرمانی) و قشر خاموش جامعه (با تنشهای اجتماعی و درگیر کردن آنان به دنبال عدم حل مشکلات معیشتی) را ناامید کنند، محل سوال است.
از همان زمان که دولت چهاردهم تشکیل شد، آنها قصد خود برای ساقط کردن آن را پنهان نکردند. از همان وقت نیز با این هشدار مواجه شدند که اگر با سنگاندازیها و اجرای سناریوهای بحرانساز اجتماعی اتفاقی در کشور رخ دهد، به اصلاحطلب و اصولگرا آسیب نمیزند بلکه ایران را درگیر خواهد کرد.