زندان صیدنایا در نزدیکی دمشق که هزاران زندانی را در خود جای داده بود، نمونهای از فضای سراسربین است. هزاران معترض سوری در درون زندانهایی به سر میبردند که مطلقا از دنیای بیرون منفک شده بودند. برخی از این زندانیان چنان در قرنطینه و بیخبری نگه داشته شده بودند که حتی نمیدانستند حافظ اسد دیگر در قدرت نیست و ۲۴سال حکومت سوریه در دست پسرش، بشار اسد بوده و او هم دیگر رفته است. زندانهای سوریه بهطور گستردهای به نظارت و کنترل زندانیان پرداختهاند. طراحی این زندانها به گونهای است که امکان نظارت بر زندانیان به راحتی فراهم باشد.
این نظارت نه تنها فیزیکی بلکه روانی نیز هست، بهطوریکه زندانیان همیشه احساس میکنند تحت نظر هستند. استفاده از تکنیکهای مختلف کنترلی، مانند بازجوییهای شدید، شکنجه و رفتارهای غیرانسانی، باعث ایجاد ترس و وحشت در زندانیان میشود. پانوپتیکون، نوعی معماری زندان محسوب میشود که در طول زمان تحت ایدهها و استفادههای جدید از مفهوم پیشگیری از خطاهای انسانی تکامل پیدا کرده است. این معماری در اصل روشی برای ایجاد ساختمانهایی است که به افراد داخل این حس را میدهد که قابل مشاهده هستند، بدون اینکه چگونگی آن را بدانند. پانوپتیکون نوعی ساختار زندان است که قدمت آن به قرن هجدهم بازمیگردد و در آن نگهبانان امنیتی زندانیان را از یک برج مرکزی تحت نظر قرار میدادند، بدون اینکه زندانیان بدانند این عمل چگونه انجام میگیرد. تئوری پانوپتیکون معتقد است که افراد زمانی میتوانند کنترل شوند که خود را تحت نظارت دائمی میبینند؛ حتی اگر کسی نظارهگر نباشد.
این تئوری از تاثیر تحت نظر قرار داشتن توسط یک برج نگهبانی مرکزی در یک زندان ناشی شده است که همه زندانیان حتی در صورت حضور نداشتن نگهبان با دیده نشدن وی، میتوانند آن را ببینند. از آنجا که زندانیان برج را میبینند، به این فرض که تحت نظر هستند بهترین رفتار خود را دارند. قلب واقعی ایده پانوپتیکون این است که فعالیتهای خاصی وجود دارد که با نظارت، بهتر انجام میشوند. پانوپتیکون در اصل ایده ساموئل بنتام برای کارخانههای قرن هجدهم بود؛ اما برادرش جرمی بنتام پتانسیل آن را برای ساخت زندان درک کرد و به این ترتیب دهها زندان با استفاده از این مفهوم ساخته شد. این معماری برای قرنها بهطور گسترده مورد استفاده قرار گرفت؛ زیرا امکان نظارت بر تعداد قابلتوجهی از زندانیان را با حداقل تعداد نگهبان فراهم میکرد. هدف از این طرح ایجاد احساس حضور «دانایی» نامرئی بود که جوامع انضباطی آن را پذیرفتند.
این مفهوم میشل فوکو فیلسوف را در سال۱۹۷۵ جذب خود کرد؛ زیرا پانوپتیکون زندانیان را مجبور میکرد بهتر رفتار کنند و به کمک آن «تحمیل هر رفتاری بر هر کثرت انسانی» آسان بود؛ به عبارت دیگر القای یک رفتار از طریق فرم بنا امکانپذیر بود.
وی از پانوپتیکون بهعنوان امکانی برای نشان دادن تمایل جوامع انضباطی برای تحت تاثیر قرار دادن شهروندان خود استفاده کرد؛ زیرا همانطور که زندانی از ترس مجازات، رفتار خود را کنترل میکند، شهروندان نیز از ترس جریمه درست رفتار خواهند کرد.
در ایالات متحده، طراحی زندان تحت تاثیر اصول طراحی معماری معاصر زندان شامل اتاقهای مثلثی شکل پیرامون ۸سلول در هر سه گوشه ساختمان است. مهمترین ویژگی در طراحی معاصر زندان نظارت مستقیم و غیر مستقیم بر زندانیان است. در انگلستان رویکرد جدید طراحی زندان، شکل مستطیلی است و اصولی نظیر سلولها برای گروههای کوچک زندانیان، مقیاس کوچک، رابطه نزدیک زندانبان با زندانی در نظر گرفته شده است که برای اجرای چنین اصول مشابه، شکل مثلث در ایالات متحده ترجیح داده شده است.
در اصول طراحی معاصر زندان از راهروهای طویل اجتناب شده و گروههای کوچک سلولهای زندان در دو طبقه پیرامون فضای وسیعتر در نظر گرفته شده است. نظارت غیرمستقیم از راه دور با نظارت تصویری امکانپذیر است. کنترل مستقیم از نقطه مرکزی یا گشتزنی در راهروهاست. چنین زندانهایی دارای نقشه جانبی، شعاعی، صلیبی با حیاط خلوتهایی با سازماندهی ال، یو و تی شکل است. در زندان با نظارت مستقیم، فضای مرکزی وسیعتر با سلولها در دو طبقه است؛ فضای مرکزی معمولا فضای مستطیلی یا مثلثی است؛ زندانبان با زندانیان گشتزنی میکند. رابطه زندانبان با زندانی مثبت است؛ بهنحویکه تنش تعامل اجتماعی در محیط زندان کاهش یافته است.
طراحی پانوپتیکون در سال۲۰۲۰ برای کنترل همهگیری کووید-۱۹ نیز مورد استفاده قرار گرفت. پلیس یکی از نقشهای کلیدی همه سیستمهای بهداشت عمومی است و در طول همهگیری ویروس کرونا از طریق دستگاههایی مانند نظارت دیجیتال، سازمانهای مجری قانون و حتی پلیس غیررسمی از میان ساکنان جوامع به کنترل بیماری پرداخت.
پلیس غیررسمی در اصل نوعی پانوپتیکون محسوب میشود که مفهوم آن در سال۱۹۶۱ با انتشار کتاب «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا» گسترش پیدا کرد که بر اهمیت پلیس غیررسمی در خیابانها، پیادهروها و پارکها، همچنین بر رابطه مثبت بین این نوع پلیس و امنیت شهری تاکید میکرد. در یکی از مثالهای واقعی کتاب، مردی در تلاش بود تا کودکی را از خیابان برباید که جمعیت کوچکی متشکل از ساکنان و صاحبان فروشگاههای آن منطقه مانع او شدند. اما لحظاتی بعد معلوم شد که این مرد پدر او بوده است؛ اما این نوع پلیس غیررسمی از آدمربایی احتمالی جلوگیری کرد. در این نمونه، در واقع مجموع انسانها و محیط طراحیشده پارک، یک فضای نظارتی غیرمعمول را فراهم آورد که مانع بروز یک جرم شد. فضای باز و محیط خانوادهدوست پارک که فقط برای حضور کودکان و والدین طراحی شده بود و نه برای حضور افراد بیهدف، همه به ساختار ضددزدی کمک کرد. فضای خانوادهدوست، منظور ترکیب وسایل بازی و میز و صندلیهای چندنفری برای حضور والدین بود. گاهی زمینهای بازی فقط شامل سرسره و تاب و سایر وسایل بازی میشود و والدین باید تنها نظارهگر کودکان باشند، در این شرایط ممکن است بر اثر یک غفلت اتفاق ناخوشایندی رخ دهد. در بعضی از پارکها نیز زمین بازی کودکان در کنار فضاهای باز بیسروته قرار گرفته که ممکن است پتانسیل حضور افراد متجاوز را بهراحتی فراهم بیاورد و به همین دلیل نوع ساختار یک پارک که حالت نظارتی داشته باشد، بهراحتی میتواند مانع وقوع جرم باشد.
خبرنگار سیانان در گزارشی به زندان مخوف صیدنایا پرداخته که چکیده آن از این قرار است:
زندانها و بازداشتگاههای مخوف رژیم اسد، حفرههای سیاهی بودند که از دهه۱۹۷۰، هر کسی که بهعنوان مخالف شناخته میشد، در آنجا ناپدید میشد. صیدنایا یکی از معروفترین این مکانها بود که بهعنوان «کشتارگاه بشریت» شناخته میشد؛ جایی که طبق گزارش عفو بینالملل، بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵، بیش از ۱۳هزار نفر در آنجا اعدام شدند.
تعجبی ندارد که این مکان یکی از اولین نقاطی بود که مردم سوریه بلافاصله پس از سقوط رژیم اسد به آن سمت رفتند. آنها دنبال بستگان و دوستان زندانی و ناپدیدشده خود بودند. پس از فرار دیکتاتور به روسیه، تصاویری از آزاد شدن زندانیان صیدنایا منتشر شد که بسیاری از سوریها را به سمت رسانههای اجتماعی سوق داد تا در جستوجوی کمک برای پیدا کردن عزیزانشان باشند. مردم، گروه گروه، به سوی زندان معروف صیدنایا سرازیر شدند که با بازداشتهای خودسرانه، شکنجه و قتل شناخته میشد. زیر آفتاب سوزان جریان ترافیک کیلومترها کشیده شده بود. برخی از مردم برای پیمودن آخرین مسیر به سمت بالا، از خودروهای خود پیاده شدند و از کنار حصارهای خاردار و برجهای نگهبانی عبور کردند. همانطور که کاخهای اسد میزان ثروت افسانهای و سبک زندگی لوکس خانوادهاش را نشان میدهند، زندانهای او نیز نشانگر دهشتی هستند که مبارزان و معترضان سوری در پنج دهه گذشته آن را تجربه کردهاند. برخی تصاویر و خبرهای رسانههای اجتماعی حاکی از آن بود که هزاران نفردر اعماق منطقهای زیرزمینی به نام «بخش قرمز» زندانی هستند. یک زن از درعا -شهری در جنوب سوریه که در آغاز بهار عربی مرکز اعتراضات ضد رژیم شده بود - در جستوجوی سه برادر و دامادش بود.
یک زن عکسی از برادرش را -که ۱۲ سال پیش بازداشت شده بود و سرنوشت او نامعلوم بود- به خبرنگاران نشان داد و گفت: «او اگر زنده مانده باشد حالا ۴۲ساله است. دو دختر و پسری دارد که هرگز او را ندیدهاند. ما فقط میخواهیم مطمئن شویم که او مرده یا زنده است.»
سهیل حماوی، ۶۱ ساله که بیش از سه دهه را در زندانهای مختلف سوریه گذرانده است پس از آزادی گفت: «آزادی، آرزوی ما بود من نوه دارم، اما تا زمانی که دختر پسرم مرا «پدربزرگ» صدا نکرد، هرگز سن خود را احساس نکردم. در آن لحظه دریافتم که زندگیام تباه شده است.