به گزارش "ورزش سه"، حضور مجدد مجید جلالی در برنامه شبهای فوتبالی و انتشار برخی نظرات و دیدگاهها از سوی او آنهم در شرایطی که وی در جایگاه استراتژیست و برنامهریز فدراسیون فوتبال، آنهم برای ده سال بعد قرار گرفته است، باعث شد که نکاتی در این باره به ذهن برسد.
این مقاله، شامل نکاتی است که ممکن است در ادامه به کار تیمی بیاید قرار است برادههای ذهنی شان بدل در مسیر پیشرفت فوتبال ایران مورد استفاده قرار بگیرند اما کسی دقیقا نمیداند که دقیقا چه کسانی هستند، و جالب اینکه خود برنامه جز یک ارائه ناشیانه در فوتبال برتر نمود بیرونی دیگری نداشته و این موضوع در عصری که در آن زندگی میکنیم قابل قبول نیست.
البته باید به تلاش مجید جلالی که تلاش زیادی برای خوانش جدیدی از فوتبال کرده و میکند ارج گذاشت و بابت سعی همیشگی و دغدغه پیشرفت به او احترام گذاشت، اما کمی بیش از این:
یکی از سوالات مهم در سازمان ها این است که "آیا خواستن همیشه توانستن است؟" البته این پرسش فقط محدود به سازمان ها نیست، حتی در زندگی شخصی همه ما هم مطرح است. خیلی اوقات چیزهایی را می خواهیم که اتفاق بیفتند اما در عمل اتفاق نمی افتند. در فوتبال هم همینطور است خیلی از کشورهای آسیایی تمایل دارند که بهترین کشور این قاره از منظر فوتبال باشند و برای آن اهتمام به تدوین استراتژی می کنند اما اینکه درنهایت، چه کشوری اول می شود، جای بحث دارد و علم پیاده سازی استراتژی دقیقا به همین مسئله می پردازد.
تحقیقات نشان می دهند که ۹۰ درصد برنامه ها در اجرا با مشکل روبرو می شوند و شکست می خورند و به خاطر همین میزان شکست در برنامه ها، علم پیاده سازی استراتژی به عنوان یک علم پیچیده اهمیت پیدا می کند. پس اجرا بسیار مهم است، شما اگر بهترین برنامه را هم داشته باشید و نتوانید اجرایش کنید، هیچ فایده ای ندارد و انگار اتفاقی نیفتاده است.
در چنین شرایطی که اغلب برنامه ها با شکست مواجه هستند بدیهی است که موانع مربوط به پیاده سازی استراتژی اهمیت زیادی پیدا می کنند و چنانچه شما بتوانید این موانع را برطرف کنید و برای آنها فکری کنید برنامه های شما احتمالا با موفقیت اجرا خواهد شد.
نقطه عزیمت فوتبال ما کجا خواهد بود؟ باتوجه به نزدیکی انتخابات اسفند ماه فدراسیون فوتبال و اینکه به زودی به فضایی نزدیک می شویم که کاندیداها برنامه های خود را ارائه می کنند، در این مقاله به مشکلات احتمالی این برنامه پرسروصدا اما تقریبا مجهول پرداختهایم:
عدم احساس مالکیت نسبت به استراتژی تدوین شده
یکی از مهمترین موانع در پیاده سازی استراتژی این است که افراد مشترکی در هر دو تیم تدوین استراتژی و پیاده سازی استراتژی حضور ندارند. یعنی نمی شود که یک تیم استراتژی را جداگانه طراحی کند و به تیم دیگری بگوید که بفرمایید و شما بروید آن را اجرا کنید. حتما بایستی شخصی که استراتژی را تدوین می کند در تیم اجرا هم باشد. برعکس این هم برقرار است یعنی کسانی که قرار است که استراتژی را اجرا کنند، بایستی که در تدوین استراتژی هم مشارکت داشته باشند و اگر چنین نباشد دچار حس عدم مالکیت نسبت به استراتژی می شوند و می گویند که این استراتژی دیگران است و برای ما نیست که اجرا کنیم.
درنتیجه، اگر افرادی که قرار است استراتژی را اجرا کنند در جلسات تدوین هم حضور داشته باشند و نظراتشان گرفته شود، به احتمال زیاد استراتژی های طراحی شده در پیاده سازی موفق خواهد بود چون نسبت به استراتژی های تدوین شده احساس مالکیت می کنند. حضور افراد مشترک بین تیم های تدوین و اجرا دو منفعت دیگر هم دارد. اول اینکه آن افرادی که در طراحی استراتژی سهیم هستند سعی می کنند ایده ای را مطرح کنند که قابلیت اجرایی داشته باشد و صرفا رویا پردازی نباشد، درواقع، اینجا افراد پیش خودشان می گویند هر حرفی را نزنیم که نتوانیم اجرا کنیم و دوم اینکه اگر شما از افراد اجرایی نظرسنجی بکنید و یا با آنها در مسیر طراحی استراتژی مصاحبه نمایید، ممکن است مسئله ای را مطرح کنند که به تبع آن ایده ای به ذهن شما به عنوان طراح استراتژی برسد که تا پیش از آن به ذهنتان خطور نکرده بود و به اصطلاح استراتژی از پایین به بالا بوجود می آید که بسیار ارزشمند است.
نکته بسیار مهم دیگر این است که شما وقتی تدوین استراتژی را انجام می دهید بایستی از افراد اجرایی بپرسید که در پیاده سازی چه مشکلاتی بر سر راه آن استراتژی وجود دارد و احتمال رخداد این مشکلات چقدر است و در صورت رخداد آن، چه میزان اثری بر استراتژی خواهد داشت، در چنین شرایطی شما از قبل برای مشکلات راه حلی پیدا می کنید و آن را برطرف می کنید و اگر هم نتوانید راه حلی پیدا کنید و احتمال وقوع یک مشکل مشخص زیاد باشد و همچنین اثر آن در صورت رخداد زیاد باشد، آن وقت استراتژی را که در ذهن دارید رها می کنید و به سراغ یک استراتژی دیگر و اجرایی تر می روید.
طراحی استراتژی های مبهم
یک نکته مهم دیگری که در سد اجرای استراتژی ها وجود دارد، خود طراحان استراتژی هم خیلی اوقات نمی دانند چه می خواهند و به اصطلاح استراتژی آنها مبهم است. درواقع، انگار مشخص نیست چه کاری می خواهند انجام دهند. بعنوان مثال، در فوتبال ما، افراد مسئول همه می آیند و می گویند که باید کاری بکنیم که به موفقیت برسیم، باید کاری بکنیم که تیم ملی در آسیا قهرمان شود و یا تیم المپیک ایران بایستی به المپیک برود. یعنی همه فقط بصورت کلی صحبت می کنند و هیچ کس نمی داند دقیقا برای رسیدن به این اهداف بایستی که چه کارهایی انجام شود. شما وقتی مسئله برای خودتان به عنوان طراح یا برنامه ریز مبهم باشد چگونه می خواهید دیگران آن را انجام بدهند؟ یعنی در حال حاضر با پدیده ای مواجه هستیم که افراد به مدت یک ربع و نیم ساعت و به صورت خیلی کلی در خصوص فوتبال در برنامه های تلویزیونی صحبت می کنند اما آخر صحبت ها هیچکس نمیفهمد باید چیکار کرد و چگونه مسئله را برطرف کرد.
عدم آگاهی نسبت به علم پیاده سازی استراتژی
مسئله بعدی که در بحث عدم پیاده سازی موفق استراتژی ها وجود دارد این است که متاسفانه افراد از مدل های پیاده سازی استراتژی آگاهی ندارند و طبق تحقیقات، وقتی شما از مدل های پیاده سازی استراتژی آگاهی نداشته باشید به احتمال زیاد در اجرا شکست خواهید خورد. البته این مسئله در فوتبال ما مضاعف است و شاید افراد نه تنها از مدل های پیاده سازی استراتژی آگاهی ندارند بلکه این عدم آگاهی در خصوص مدل های تدوین استراتژی نیز برقرار است. درنهایت، یک مجموعه از استراتژی های ضعیف را طراحی می کنند درست مثل همین برنامه توسعه با چشم انداز ۱۴۱۴ که حتی شاید در تعاریف فوتبالی هم دچار خطا باشد. طبق قانون garbage-in, garbage-out وقتی استراتژی تدوین شده توسط شما ضعیف باشد، قطعا در اجرا هم به مشکل خواهید خورد. حتما بایستی افرادی در طراحی استراتژی بکار گرفته شوند که سابقه اجرایی دارند و اگر چنین نباشد، استراتژی های طراحی شده به احتمال زیاد ضعیف خواهد بود.
خیلی اوقات می گویند تدوین و پیاده سازی استراتژی بایستی همزمان یعنی بطور Simultaneous اتفاق بیافتد. یعنی افرادی که وظیفه طراحی استراتژی را دارند باید ایده اجرایی داشته باشند و خیلی سریع اقدام به اجرای آن استراتژی ها بکنند. اینکه در مصاحبه جمعه شب اشاره شد که محدوده اختیارات دوستان در طول زمان کم شده است، دقیقا به همین مسئله بر می گردد. شما اگر دید اجرایی نداشته باشید، طبیعتا توسط سازمان خود طرد می شوید. بعنوان مثال، مگر می شود که یک مربی بهترین بازیکنان خود را روی یک نیمکت بگذارد؟ از آن طرف، مگر می شود که یک سازمان محدوده اختیارات مدیر توانمند خود را کاهش دهد؟ یادمان باشد، مهمترین عامل اعتماد افراد به میزان درکی است که آنها از توانایی های ما دارند.
نبود زیرساخت اطلاعاتی مناسب
یکی از اصلی ترین دلایل عدم پیاده سازی استراتژی این است که سیستم های اطلاعاتی ما ضعیف است، یعنی نمی دانیم که بقیه دارند چه کاری انجام می دهند و خیلی اوقات کارها به صورت موازی انجام می شود و تقریبا می توان گفت که دیتای خاصی درخصوص فوتبال ایران وجود ندارد.
گفتنی است در تدوین استراتژی افراد محدودتری نسبت به پیاده سازی استراتژی درگیر هستند و در نظر بگیرید تعداد زیاد افراد درگیر در پیاده سازی استراتژی باعث می شود که نشود به راحتی همه آنها را از استراتژی ها آگاه کرد و در چنین شرایطی بحث زیرساخت IT بسیار مهم می شود و شما فقط به کمک این زیرساخت می توانید آگاهی بخشی را انجام بدهید. سازمان شما اگر زیرساخت IT مناسبی نداشته باشد قطعا در اجرا به مشکل میخورد.
حالا بیاییم این سوال را مطرح کنیم، چند نفر از افراد ذی نفع از برنامه توسعه ۱۴۱۴ اطلاع دارند؟ احتمالا پاسخ آن این است که تعداد محدودی از آن مطلع هستند، پس چگونه میتوان انتظار اجرای برنامه ای را داشت که حتی افراد ذی نفع هم از آن آگاهی ندارند؟
نبود ساختار مسئولیت پذیری و پاسخگویی
وقتی افرادی در فرآیند پیاده سازی استراتژی کوتاهی می کنند و وظایف خود را به درستی انجام نمی دهند، بایستی از آنها بخواهید که پاسخگو باشند و به شما بگویند برای چه وظایف خود را انجام نداده اند. اگر بخواهید در سازمانی مثل فدراسیون فوتبال سیستم پاسخگویی ایجاد کنید نیازمند یک سیستم جامع مدیریتی هستید که از هر چیزی به اصطلاح یک digital twin داشته باشید. یعنی همه چی داده محور باشد تا هر قسمتی که ناکارآمد عمل کرد به سرعت توسط سیستم شما تشخیص داده شود، در شرایطی که شما سریع متوجه منشا مشکل می شوید طبیعتا به سرعت هم آن را برطرف کنید. اما اگر سازمان شما داده محور نباشد به سختی می توانید بفهمید مشکل از کجاست و در چنین فضایی افرادی که خوش صحبت تر هستند، بهتر کارشان را ارائه می کنند و درنتیجه، همه فکر می کنند که افراد خوش صحبت تر بهتر از بقیه عمل کرده اند.
بعنوان مثال، شما وقتی به سایت فدراسیون مراجعه کنید و یا سایت های هیئت استان ها را ببینید می توانید به راحتی حدس بزنید که در بحث زیرساخت های اطلاعاتی با چه مشکل بسیار جدی مواجه هستیم، وقتی سایت وضعیتش این باشد بقیه موارد وضعیتشان مشخص است. حتی در شرح وظایف کمیته ها هم در سایت می بینید، برای دو کمیته متفاوت دقیقا یک وظیفه نوشته شده است!
فرهنگ "ما خوبیم و بقیه بد هستند"
مشکل دیگری که در سد راه پیاده سازی استراتژی ها وجود دارد این است که تحقیقات نشان می دهند در ناخودآگاه افراد این حس وجود دارد که کار اجرا برای افراد سطح پایین است و افراد باهوش و مهم بایستی که در موقعیت های بالاتر قرار بگیرند و فقط ایده یا دستور بدهند و بقیه اجرا کنند که این ذهنیت برای اجرای استراتژی مانند یک سم می ماند. درواقع، بایستی این فرهنگ که "صحبت کردن" مهم است و نه "اجرا کردن" در فوتبال ما از بین برود. حتی این ذهنیت اشتباه می تواند باعث یک نوع خودشیفتگی هم بشود، چون افرادی که این ذهنیت را دارند می گویند آدم ها دو دسته اند یا باهوش و مهم هستند، یا در نقطه مقابل آن قرار دارند، درنتیجه، افرادی که صرفا ایده می دهند در ذهن خودشان می گویند ما که باهوشیم و قطعا اشکال از ما نیست، پس حتما اشکال از آدمهایی است که کار اجرا را باید انجام دهند. درواقع، پیش خودشان می گویند که ما که برنامه را درست طراحی کردیم پس مشکل از افراد مربوط به اجرا است. به همین خاطر است که شما در خیلی از مواقع می بینید بسیاری از افراد بعد از گذشت چند ماه مصاحبه می کنند ما که درست کار کردیم، مشکل از بقیه است. درحالی که این را درنظر نگرفته اند که اصلا چه کسی به شما گفته است که صرفا بیایید نظر بدهید و طراحی کنید و اصلا به فکر اجرا نباشید؟ اصلا چه کسی گفته است که از افراد تیم اجرا در فرآیند طراحی دخیل نباشد؟
شما تلویزیون را که روشن می کنید وقتی برنامه های فوتبالی را می بینید همه تئوریسین هستند، از وکیل، مجری، پیشکسوت، سرمربی، مربی و ....در خصوص مسائل مدیریتی صحبت می کنند اما از آن طرف، همیشه مسائل ما ثابت می ماند و هیچ مسئله ای هم حل نمی شود. رزومه این افراد را هم نگاه کنید، همگی سالها موقعیت های اجرایی داشتند و این فرصت برایشان فراهم بوده که تغییراتی را ایجاد کنند اما هیچ اتفاق خاصی در زمان تصدی مسئولیت توسط آنها رخ نداده است.
درواقع، این "فرهنگ ما خوبیم و بقیه بد هستند" هیچگاه ما را به سرمنزل مقصود نمی رساند، به خاطر همین است که شما ده سال پیش را نگاه کنید مسائل فوتبالی ما تشابه زیادی به زمان حاضر دارد و اگر با چنین فرهنگی بخواهیم ادامه بدهیم، احتمالا ده سال آینده هم همین مسائل را خواهیم داشت. همیشه همه میگویند "فوتبال ما بر مدار پیشرفت نیست" اما هیچ کس اتفاقی را رقم نمی زد، این درحالی است که خود این افراد سال ها در بدنه فوتبال بوده اند و نه من و شما مخاطبین گرامی.
این خیلی مهم است که بدانیم، مهمترین مسئله اجرا است و تا اجرا صورت نگیرد، همه چی حالت ظاهر و نمایشی دارد. ما در دوره جدید فدراسیون به مدیرانی نیاز داریم که اجرایی باشند و آستین ها را بالا بزنند و آخر سال هم بگویند ما این کارها را کردیم نه اینکه صرفا ایده و نظر بدهند و اگر هم ایده هایشان اجرا نشد، ضعف های خود را به گردن دیگران بیندازند. یک تحقیقی در سال ۲۰۱۲ در یکی از ژورنال های بسیار معتبر دنیای مدیریت The Journal of Finance به چاپ رسیده است که نتایج آن می گوید مدیران سازمان های موفق افرادی هستند که methodological managers می باشند، یعنی افرادی که می دانند که چگونه کاری بایستی گام به گام اجرا شود و به زبان ساده، آدم های اجرایی هستند و دیگر عصر افرادی که صرفا زیبا حرف می زنند و کاریزماتیک هستند، به اتمام رسیده است.
جمع بندی
سازمان ها چیزی جز انسان ها نیستند و منابع انسانی هستند که به سازمان ها ارزش می دهند و در این بین افرادی ارزشمندتر هستند که قدرت اجرایی داشته باشند. طبیعتا اگر شما در سازمانتان افراد اجرایی داشته باشید، احتمال پیاده سازی موفق استراتژی هم بالاتر خواهد بود. البته گفتنی است که تاکید این مقاله بر مبحث اجرا به معنای بی ارزش قلمداد کردن بحث برنامه ریزی و تدوین استراتژی نیست. در همین راستا، یک مثال معروف است که میگوید شما اگر پشتکار داشته باشید و هر روز صبح سعی کنید طلوع خورشید را از سمت مغرب تماشا کنید هرگز موفق نخواهید شد. این مثال دقیقا به اهمیت تدوین می پردازد و می گوید که اگر شما بهترین اجرا را هم داشته باشید اگر برنامه ریزی درستی نکنید باز هم به مشکل میخورید و موفق نخواهید شد.
درحالی که در جام جهانی ۲۰۲۲ تیم ملی کشورمان پیرترین تیم جام لقب گرفت و همه به این مسئله انتقاد داشتند و دارند، جای تعجب است که کسی به افکار پیر و کهنه بدنه مدیریتی فوتبالمان خرده نمی گیرد. امید است همانطوری که واژه تغییر نسل تیم ملی بزرگسالان پرتکرارترین واژه این روزهای فوتبال ماست، واژه تغییر نسل مدیران هم به ادبیات فوتبال اضافه شود.
و در آخر بهتر است بگویم، دیگر دوران برنامه های عریض و طویل ۳۰۰۰ صفحه ای آن هم برای ۱۱ سال دیگر گذشته است و برای تغییرات نیازمند برنامه های شفاف، ساده، مشخص و با قابلیت اجرایی هستیم.
تمام!
سروش سلماسی