سازمان ملل متحد تلاش میکند کمکهای انسانی، حمایتهای لجستیکی و راهحلهای بلندمدت برای حل و فصل بحرانها در سرتاسر جهان ارائه دهد؛ ضمن اینکه نقش موثری در تحدید و و انسداد بسیاری از جنبشهای استقلالطلبی در سراسر آفریقا و آسیا در اواخر قرن بیستم ایفا کرده است. این سازمان طی دهههای اخیر، کمکهایی به مناطق درگیر در جنگ، مانند بالکان در دهه ۱۹۹۰، افغانستان از اوایل دهه۲۰۰۰ و اخیرا در سوریه و یمن ارائه داده است.
بیثباتی مداوم در آفریقای جنوب صحرای بزرگ یکی از حوزههای اصلی تمرکز تاریخچه UNHCR بوده؛ زیرا توسعه ناکافی اقتصادی و ساختاری، همراه با جنگ و بیثباتی سیاسی، چندین بحران پناهندگی را ایجاد کرده که اکنون وارد چهارمین دهه خود شده است.
درحالیکه کشورهایی مانند کلمبیا، آلمان و ترکیه به درجات مختلفی موفق به مدیریت بحرانهای پناهندگی در سالهای اخیر شدهاند، اقتصاد اکثر کشورهای آفریقای جنوب صحرای بزرگ قادر به انجام این کار نیست.
مهاجرت بار سنگینی بر منابع ضعیف چندین منطقه تحمیل کرده است و اکنون این منابع نیز تحت تاثیر تغییرات اقلیمی قرار دارند. کشورهایی مانند کنیا، سودان و اوگاندا میزبان اردوگاهها یا شبکههای اردوگاهی هستند که صدها هزار پناهنده را در خود جای دادهاند.
تا پایان سال۲۰۲۱، ۸۹.۳میلیون نفر در سراسر جهان مجبور به ترک خانههای خود شدند که این تعداد دوبرابر پناهندگان و مهاجران یک دهه پیش بود.
تعداد افراد بیخانمان اکنون به ۱۰۰میلیون نفر رسیده است.
یک اندیشکده پیشبینی میکند که بیش از یکمیلیارد نفر تا سال۲۰۵۰ بهدلیل تغییرات محیطی، جنگ و ناآرامیهای مدنی در معرض خطر جابهجایی قرار دارند.
عوامل انسانی که به تحریک جابهجایی دامن میزند شامل توسعه اقتصادی سریع و رشد شهری و جمعیتی در مناطق آسیبپذیر است.
تصور کنید که مجبور به ترک خانه خود شوید و همه چیزهایی را که ساختهاید و برای آنها کار کردهاید، پشت سر بگذارید، با این آگاهی که ممکن است هرگز نتوانید به خانه بازگردید. بنا به گزارش «آژانس پناهندگان سازمان ملل» این واقعیت زندگی ۱۰۰میلیون نفر در سراسر جهان است.
از اوایل دهه۱۹۸۰، کشورهای اروپایی مرزهای خود را بستند. در نتیجه، فرصتهای رسمی قانونی برای مهاجرت به اروپا از بین رفت برخلاف آنچه اکنون در آمریکای شمالی رخ میدهد. بنابراین، تنها راه برای ورود به اروپا پناهجویی بود؛ زیرا کشورهای اروپایی از امضاکنندگان معاهده بینالمللی ژنو بودند که بر اساس آن، دولتها حق ندارند که از ورود پناهندگان به کشورشان جلوگیری کنند.
درحالیکه پناهجویی به راه قانونی اصلی ورود به اروپا تبدیل شده، سوءظن به «سوءاستفاده» پناهجویان از نظام پناهجویی افزایش یافته و در نتیجه، اعطای پناهندگی دشوارتر شده است. برای مثال در فرانسه، تنها ۲۰-۱۲درصد از پناهجویان، پس از روندی که معمولا بین یک تا سهسال طول میکشد، بهعنوان پناهنده به رسمیت شناخته میشوند. درصد اندکی از پناهجویانی که درخواستشان رد شده، بازداشت میشوند و به زور به کشورهایشان برمیگردند. اما اکثر آنها بهطور غیرقانونی و در شرایطی مخاطرهآمیز در فرانسه میمانند. در تقریبا چهار دهه گذشته، سیاستهای پناهجویی به پیدایش شمار فراوانی از مهاجران پذیرفته نشده و بینامونشان انجامیده که انگ غیرقانونی و جعلی بودن خوردهاند و حال آنکه، این مهاجران همانهاییاند که استثمار نیروی کارشان در بازار کار غیررسمی فرانسه به اقتصاد کشور سود میرساند.
پیش از دهه۱۹۸۰ و بهویژه از زمان جنگ جهانی دوم، این میزان تقاضا در بازار کار بود که جریان مهاجرت را تنظیم میکرد؛ اما از چند دهه قبل، جریان مهاجرت توسط سیاستهای مرزی کنترل میشود.
این سیاستها عبارتند از رویهها، قوانین، و فناوریهای مختلف کنترل مرز که هدف از آنها بستن مرزها و جلوگیری از ورود مردم است. این سیاستهای مرزی چند ویژگی دارند:
بسیار متنوعند و از مجموعهای از ابزارهای قانونی و فناوریها استفاده میکنند و متناسب با ویژگیهای خاص مرزها، شکلی متفاوت به خود میگیرند: مرزهای هوایی (نقاطی در شبکه جهانی حملونقل هوایی)، مرزهای زمینی، سواحل دریایی، و تونلی زیر دریا مانند بریتانیا.
نه تنها برای کنترل مرزها (ورود و خروج افراد)، بلکه در سطحی گستردهتر، برای کنترل حرکت مردم در سرتاسر اروپا بهوجود آمدهاند. این طرز اداره جابهجاییها از طریق سیاستها و کنترل مرزی، روندی جدید و یکی از مشخصات اصلیِ مهاجرت در عصر مدرن در کشورهای غربی است. در ادامه بیشتر به این امر میپردازم.
از دهه۱۹۹۰، ایجاد ناحیه شِنگِن در داخل اتحادیه اروپا به این سیاستها شکل داده است. ناحیه شِنگِن کشورهایی را دربرمیگیرد که برای رفتوآمد در آنها به گذرنامه نیاز نیست. به عبارت دیگر، مرزهای هر کشور عضو این پیمان، مرز اتحادیه اروپا هم به شمار میرود. هر کشور اروپایی نقطهای است برای ورود به ناحیه شنگن. برای مثال، ورود به یونان میتواند مسیری برای رسیدن به سوئد باشد.
بنابراین از طرفی، وجود منطقه شنگن، راهها و شیوههای حرکت به سوی اروپا و در داخل اروپا را تغییر داده است. به عبارت دیگر، در داخل این ناحیه، فضایی بههمپیوسته برای جابهجایی به وجود آمده، اما مرزهای بیرونی آن تقویت شده است.
از طرف دیگر، هر یک از کشورهای اروپایی، مجموعهای از قوانین و ابزارهای خاص و فرهنگ ویژهای برای کنترل مرز دارد.
این لایههای کنترل به لایه دیگری از فناوریها و مقررات اتحادیه اروپا اضافه میشود.
پس از آغاز جنگ غزه در ۷اکتبر۲۰۲۳ تعداد فلسطینیان متقاضی پناهندگی در اروپا نیز افزایش یافته است.
تقریبا ۱۱هزار و ۶۰۰درخواست پناهندگی فلسطینیها در سال۲۰۲۳ ثبت شد که دو سوم بیشتر از سال۲۰۲۲ بوده است.
آمار نشان میدهند آلمان همچنان بهعنوان مهمترین مقصد پناهجویان باقی مانده است. در سال۲۰۲۳ مجموعا ۳۳۴هزار درخواست پناهندگی در این کشور ثبت شده است.
آمار ذکرشده در گزارش سالانه آژانس پناهندگی اتحادیه اروپا ۴میلیون و ۴۰۰هزار پناهجوی اوکراینی را که بهدلیل تهاجم نظامی روسیه وارد اروپا شدهاند، در برنمیگیرد؛ زیرا این گروه از پناهجویان حمایت موقت برخوردار شدهاند.
پیشگفتار گزارش مهاجرت جهانی۲۰۲۴ نشان میدهد که مهاجرت یک پدیده قدیمی است: «در طول تاریخ، مردم در جستوجوی زندگی بهتر، برای فرار از درگیری یا جستوجوی امنیت یا صرفا برای یافتن فرصتهای جدید مهاجرت کردهاند.»
مهاجرت موضوعی است که عمیقا تحت تاثیر اطلاعات نادرست و سیاسیسازی قرار گرفته است و روایتهای غالب از روایتهای متعادل و دقیق مهاجرت - هم از حقایق ساده آن و هم از واقعیتهای پیچیدهاش برای موقعیتهای خاص- بسیار دور شدهاند.
زیگوند باومن، فیلسوف و جامعهشناس لهستانی بر این نظر است که در دوران مدرن، خودِ مهاجرت کلان چیز جدیدی نیست و همچنین اتفاقی نیست که هر از چندی رخ دهد. درواقع این مساله، معلول ثابت و پایدار شیوه زندگی مدرن و دلمشغولی همیشگی نسبتبه ایجاد نظم
و پیشرفت اقتصادی است.
این دو ویژگی خصوصا به مثابه کارخانههایی عمل میکنند که بهطرز بیپایانی قادر به تولید افراد مازاد بر احتیاج هستند؛ کسانی که یا در سطح محلی فاقد شرایط استخدام هستند یا بهلحاظ سیاسی تحمل ناپذیرند و بنابراین مجبورند دور از خانههایشان در جستوجوی پناه یا موقعیتهای نویدبخشتر زندگی باشند.
درست است که بهدنبال رواج شیوه مدرن زندگی از اروپا، یعنی خاستگاه آن، به بقیه نقاط جهان، مقصد متداول مهاجرت نیز تغییر کرده است. تا زمانی که اروپا تنها قاره مدرن جهان بود، جمعیت اضافی آن مرتبا به سرزمینهای هنوز پیشامدرن تخلیه میشد.
درواقع، این باور وجود دارد که بیش از ۶۰میلیون اروپایی در طول دوران شکوفایی امپریالیسم استعماری، اروپا را به مقصد آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا و استرالیا ترک کردهاند.
گرچه از اواسط قرن بیستم، خط سیر مهاجرت کاملا تغییر کرد، در طول این دوران، منطق مهاجرت با فاصلهگرفتن از فتح سرزمینها دگرگون شد.
مهاجران دوره پسااستعمار در پی شانس ساختن آشیانهای در میان شکافهای نظام اقتصادی استعمارگران، راههای موروثی گذران زندگی را عوض کرده و میکنند، راههایی که اکنون با مدرنیزاسیون پیروزمندانهای که استعمارگران پیشین از آن حمایت میکنند، نابود شده است. بههرحال، در صدر همه مهاجران، حجم فزایندهای از مردم وجود دارند که با جنگهای داخلی، نزاعهای قومی و دینی و یاغیگری تمامعیار از خانههایشان رانده شدهاند؛ بهویژه در قلمروهایی که استعمارگران در خاورمیانه و آفریقا در استقلال ظاهری پشت سر رهایشان کردهاند؛ دولتهایی که بهطور تصنعی سرهمبندی شدهاند، با امید اندکی به ثبات، اما با زرادخانههای بزرگی که اربابان استعمارگر سابق تامینش میکنند.