او از کودکیاش گفت، از زمانی که در آغوش مادرش به داستانهای «هزار و یک شب» گوش میسپرد و روحش با قصههای شهرزاد پیوند میخورد و در همان لحظات نخستین بود که وی فهمید کلمات میتوانند جادو کنند و دنیاهای بیپایانی را در قلب انسان بگشایند. مطر به یاد میآورد که در ۱۳سالگی، شعری از «بدر شاکر السیاب» زندگیاش را دگرگون کرد، چراکه آن شعر، آینهای بود از احساسات انسانی؛ گویی قلب او را در دستان خود گرفته و ضربانش را به شعر تبدیل کرده بود و باعث شد در آینده آثار ارنست همینگوی او را شیفته سادگی و عمق نویسندگی کند و شعله اشتیاق به نوشتن را در درونش بیش از پیش گرما بخشد.
اما شاید جذابترین بخش از سفر ادبی وی زمانی بود که در ۱۱سالگی تصمیم گرفت زبان انگلیسی را بیاموزد؛ تصور کردن اینکه کودکی هر روز به کتابهای صوتی جین آستین گوش میدهد و متن آن را با دقت دنبال میکند تا بتواند وارد دنیای ادبیات انگلیسی شود؛ شاید در ابتدا سخت به نظر میرسید اما این نهتنها یادگیری زبان بلکه سفر به دنیای فرهنگی دیگر بود؛ سفری که گاه دشوار و طاقتفرسا اما سرشار از شگفتی بود. برای مطر، ادبیات تنها کلمات نیست؛ بلکه جریانی است که درون انسان جاری میشود و او را به شناخت عمیقتر از خود و جهان میرساند. وی از «پروست» و «کنراد» یاد میکند که آثارشان آرامشی به او بخشیدهاند که هیچ چیز دیگری قادر به آن نبوده است.