یاد سلطنت‌آباد و ماشین‌های آقای رئوف بخیر!

همشهری آنلاین دوشنبه 08 بهمن 1403 - 11:11
تهران این قریه کوچک همسایه ری، از روز شکل‌گیری تا امروز تبدیل به یکی از ابر شهری بزرگ ایران شده کلی به قول امروزی پوست انداخته و تغییر کرده است.

همشهری آنلاین- بهاره خسروی : شاید این روند رشد همچنان ادامه پیدا کند اما چیزی باید در گذر این رشد توسعه ثبت شود به یادگار بماند هویت اصلی و خاطرات زیبای شفاهی محله‌هایی است که در گذر زمان شکل اولیه آن روبه فراموشی می‌رود به همین بهانه همسفر خاطرات «جواد انصافی» بازیگر و همسرش «فروغ یزدان مهر» طراح صحنه و پژوهشگر شدیم برای ثبت خاطرات شفاهی محله‌های سلطنت‌آباد (پاسدران امروزی) و سلسبیل شدیم که خواندن ماجرای قصه‌ها از تهران دهه سی و چهل خالی از لطف نیست.

یاد سلطنت‌آباد و ماشین‌های آقای رئوف بخیر!

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

خانه‌های بدون دیوار سلطنت‌آباد و بازارچه‌ای که از یاد رفت

امروز از چیذر، سلطنت‌آباد و اختیاریه به‌عنوان یک محله یاد می‌کنیم اما در دهه ۳۰ همه این محله‌ها که در چتر سلطنت‌آباد جمع بودند، به آنها ده می‌گفتند و شهر برای ما مخبرالدوله و محله‌های مرکزی امروز تهران بود. جواد انصافی با تعریف این ماجرا سر صحبت را باز می‌کند و در ادامه توضیح می‌دهد: «هیچ‌کدام از خانه‌های ما مرز یا دیوار مشخص و آجری نداشت. درواقع مرز هر خانه با باغچه و گلکاری هر همسایه تعیین می‌شد. همسایه‌های یکدست و صمیمی که هوز هم با هم در ارتباط هستیم و گاهی اوقات به یاد قدیم دور هم جمع می‌شویم.»

یاد سلطنت‌آباد و ماشین‌های آقای رئوف بخیر!

انصافی در بخش دیگر صحبت‌هایش از مدرسه دوران تحصیلش تعریف می‌کند: «از کلاس اول تا ششم ابتدایی را دبستان بهرام درس خواندم حال و هوای این مدرسه شبیه باغ بودو کنارش هم یک زمین خاکی بود، بعد از تعطیلی مدرسه یه دل سیر فوتبال بازی می‌کردیم. خاطرم است در رستم‌آباد بازارچه با طاق شیروانی داشتیم دور تا دور بازارچه ۱۵ یا ۱۶ تا مغازه بود انتهای بازارچه هم درخت چناری بود که بعدها خشک شد و امروز هم اثری از این بازارچه نیست.»

اختیاریه و سفر به شهر با ماشین‌های آقا رئوف

جواد انصافی از ماشین‌سواری با ماشین‌های آقای رئوف به شهر تعریف می‌کند: «خاطرم است آن زمان برای آمدن به شهر از ده‌های رستم‌آباد، چیذر و... راهی اختیاریه می‌شدیم تا به اصطلاح مخبرالدوله یا همان شهربرویم. اختیاریه ایستگاه اتوبوس شرکت واحد را نداشت و از آنجا با ماشین‌های آقا رئوف که جمز و شورلت داشت راهی تهران می‌شدیم. برای سوار شدن به این ماشین‌ها بلیت‌های برنجی داشتیم که به راننده می‌دادیم. او هم برای حساب کتاب آخر همه این بلیت برنجی‌ها را سوراخ می‌کرد.»

سلسبیل و خانه نقلی و حوض‌های آبی

همسر جواد انصافی، فروغ یزدان آشوری دوران کودکی‌اش در محله سلسبیل زندگی می‌کرد. او محله زیبا و با صفای روزهای کودکی‌اش را توصیف می‌کند: «همیشه سلسبیل برام یادآور روزها و خاطرات شیرین روزی‌های کودکی‌ام بود. روزهایی که تو کوچه‌های کوچک و با صفای آن زندگی می‌کردیم. هر وقت فرصت کنم حتماً سری به سلسبیل می‌زنم.» فروغ یزدان مهر با بیان این مطلب از سلسبیل دهه چهل تعریف می‌کند: «سلسبیل خانه‌های نقلی کوچکی با باغچه‌های رنگارنگ و حوزهای آبی رنگی داشت و همیشه همسایه عصرهای گرم تابستان یا پاییز دور هم جمع می‌شدیم و نان و پنیر و انگور می‌خوردیم. جذابیت این محله اینجا بود که همه چیز دم دست بود و با مادرم بیرون می‌رفتیم به راحتی هر چیزی را که داشتیم تهیه می‌کردیم.»

یاد سلطنت‌آباد و ماشین‌های آقای رئوف بخیر!

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.