به گزارش "ورزش سه"، از روزها قبل، شهر پر از شور و هیجان شده بود. فراخوانها یکی پس از دیگری در فضای مجازی و خیابانهای اهواز پیچیدند. همه آماده بودند، آماده برای یک روز تاریخی. فولاد، تیمی که تا همین فصل گذشته برای بقا میجنگید، حالا در جایگاهی ایستاده بود که هوادارانش را به رؤیاپردازی واداشته بود. اما این فقط یک بازی نبود؛ این یک نبرد بود، یک مبارزه میان غرور و امید. خوزستانیها میخواستند ثابت کنند که در اینجا دیگر استقلال و پرسپولیس معنایی ندارد و همه فولادی هستند و حالا که تیم در رده سوم ایستاد و شانس کسب سهمیه دارد، برای حمایت از شاگردان یحیی، لحظهای درنگ نخواهند کرد.
جادههای منتهی به فولاد آرنا، در هم تنیده با ازدحام خودروهایی که از هر سو سرازیر میشدند، بوی فوتبال میداد. از شیشههای پایین کشیده، صدای شیپورها، بوقها و شعارها به گوش میرسید. بازار پرچمفروشان داغ بود؛ رنگ قرمز و زرد در هر گوشهای موج میزد. مردمی که به عشق تیمشان آمده بودند، برای یک روز همه دغدغههای زندگی را پشت سر گذاشته بودند. فولاد تنها یک تیم نبود، بلکه امیدی برای هزاران نفر بود که این بار، بیشتر از همیشه، برای رؤیایشان آمده بودند.
استادیوم به آرامی پر شد. سه ساعت مانده به شروع بازی، چیزی نزدیک به پانزده هزار نفر در سکوها جا خوش کرده بودند. جایگاه پرسپولیسیها در زمانی کوتاه لبریز شد و مأموران امنیتی، در تلاش بودند تا تعادل را حفظ کنند. اما اینبار، چیزی متفاوت بود؛ جمعیت فولاد مثل موجهای خروشان یکدست، هر مانعی را کنار میزد. به ناچار، درهای بسته ضلع شرقی هم باز شد. فولادیها آمده بودند تا تاریخ بسازند. جایگاه پشت دروازه و هشت ردیف سکو که همواره یا توسط هواداران استقلال پر میشد و یا برای جلوگیری از تنشها خالی میماند، در یکی از اتفاقات کمتر دیده شده، به فولادیها اختصاص داده شد؛ چرا که سیل جمعیت بیرون از ورزشگاه مسئولین برگزار کننده مسابقه را وادار کرد تا درها را به هواداران میزبان باز کنند.
برای نخستین بار، مرز میان جایگاه هواداران دو تیم شکسته شد. تنها یک نرده فلزی پنج متری، نمادی از فاصلهای که دیگر معنایی نداشت. هواداران سرخپوش دو تیم در کنار هم نشسته بودند، گاهی دوستانه، گاهی با نگاهی تیز. اما چیزی که در این میان جلب توجه میکرد، آرامشی بود که کمتر در چنین بازیهایی دیده میشد. البته این آرامش همیشگی نبود؛ لحظاتی پیش آمد که چند بطری در هوا چرخید، اما در کل، این مسابقه نمایش هواداری متفاوتی داشت. پربیراه نیست که بگویم در فوتبال ایران و چنین مسابقاتی که تماشاگران دو تیم بدون هیچ فاصله و سکوی خالی در کنار یکدیگر نشسته باشند، به جز لحظاتی محدود در دقایق پایانی، تنشهایی بین طرفین به وجود نیامد.
پیش از آغاز بازی، وقتی سینا اسدبیگی و علی نعمتی برای بررسی زمین چمن وارد شدند، پرسپولیسیها با شور و هیجان فریادشان را به آسمان رساندند. اسدبیگی و نعمتی که اکنون در لباس فولاد برابر تیم سابق به میدان میروند، هم پاسخ این عشق را دادند و نزدیکتر شدند، دستی تکان دادند، لبخندی زدند. اینها لحظاتی بود که گرمای بازی را پیش از آغازش، به اوج میرساند. بازی آغاز شد و هر دو تیم گام در میدان گذاشتند، اما این فقط یک بازی نبود؛ این یک نمایش بود. نمایش غرور، غیرت، شجاعت. لحظهای که داور به سمت VAR رفت، جایگاه هواداران پرسپولیس منفجر شد. اما شادیشان دوام نداشت؛ علی علیپور پشت توپ ایستاد، نفسها در سینه حبس شد، ضربه زده شد... و مهار یوسوپوف! ورزشگاه یکپارچه فریاد شد. فولادیها از زمین و زمان کنده شدند. لحظهای که از یاد هیچکس نخواهد رفت.
قبل از سوت نیمه، پرسپولیس پیش افتاد، روی یک غافلگیری عجیب و اشتباه کولیبالی. عیسی گل زد و جایگاه سرخها روی هوا بود. آنها حالا خودشان را در رتبه دوم میدیدند و شانسشان برای قهرمانی بالا رفته بود. اما فولاد ناامید نشد. یک صدا، یک ریتم، یک موج از تشویق، استادیوم را تسخیر کرده بود. زمان میگذشت و فولاد حمله میکرد. نیمه دوم کاملا در اختیار فولاد بود. دریغ از یک حمله از سوی پرسپولیس! گویی جو وحشتناک فولاد آرنا، شاگردان کارتال را در خودش ذوب کرده بود و آنها توان بازیابی خود را نداشتند. حملات فولاد افزایش یافت؛ یک ضربه، یک تیرک، یک آه... مریدی تا باز کردن دروازه پیش رفت و نشد... اما این پایان نبود. یحیی گلمحمدی، مردی که قلب هواداران را در دست داشت، دست به تعویض زد. دو بازیکن جوان وارد زمین شدند. ابوالفضل زادهعطار و محمد عسکری که هر دو هجده ساله هستند. حمید مطهری در گوش زادهعطار حرفهایی میزند و نکاتی را به او یادآوری میکند. گویا او روزنه باز کردن دروازه گندوز را به شاگردش نشان میدهد.
لحظهای بعد، استادیوم به لرزه درآمد. گل! فولاد به آنچه استحقاقش را داشت، رسید. زادهعطار به تعویض طلایی یحیی تبدیل شد. یک جوان هجده ساله که قطعاً آینده روشنی پیش روی او خواهد بود. بازیکنی که در این فصل سه مرتبه گره بازی را برای فولاد باز کرده است، گل زد و مقابل هواداران فولادی احترام نظامی انجام داد. پسری از دل آکادمی فولاد و محصول همین باشگاه با شجاعت تمام و بدون ترس از استوکهای میلاد محمدی که تا صورتش آمده بود. ابوالفضل گل زد، سکوها لرزیدند، موبایلها روشن شدند، نورها در تاریکی رقصیدند. جشنی بیمانند برپا شده بود.
بعد از گل، استادیوم فولاد آرنا چهرهای دیگر به خود گرفت. هواداران فولاد، با تلفنهای همراهشان نورافشانی کردند و فضایی جادویی ساختند. در سوی مقابل، سکوی پرسپولیسیها در تاریکی محض فرو رفته بود؛ گویی که نتیجه بازی در احوالات آنها هم تأثیر گذاشته بود. این تضاد میان نور و تاریکی، میان شور و سکوت، میان شادی و تردید، تصویری ماندگار در ذهنها ثبت کرد. وقتی سوت پایان به صدا درآمد، هواداران فولاد رؤیایشان را لمس کردند. شاید این فقط یک مساوی بود، اما برای آنها، چیزی فراتر از نتیجه بود. این بازی، نشانی از امید بود، از ایمان، از شوری که در قلب فولاد زبانه میکشید. و یحیی، مرد محبوب این شهر، به نشانه احترام، دور زمین چرخید و برای آنها که با عشق و تعصب آمده بودند، دست زد.
شب، اما هنوز پایان نیافته بود. بازیکنان پرسپولیس در زمین ماندند، ریکاوری کردند، نفس کشیدند، اما چیزی در چشمانشان بود؛ شاید حسرت، شاید تأمل. فولادیها اما، به چیزی فراتر از یک مسابقه فکر میکردند. به آینده، به کسب سهمیه و شاید به قهرمانی، به روزی که فولاد، تاج پادشاهی را بر سر بگذارد. فولاد حالا میتوانست رؤیای قهرمانی را، هرچند سخت، اما باور کند. هنوز راهی طولانی در پیش بود، اما امید زنده بود و این، بزرگترین پیروزی برای فولاد بود.