به گزارش اقتصادنیوز، فارین پالسی با انتشار یادداشتی نوشت: چندی پیش، آمریکاییها و چینیها بیشتر با یکدیگر تعامل داشتند. در سال 2011، نظرسنجیها نشان داد که اکثر مردمان دو کشور نسبت به دیگری نظر مثبت دارند.
از نظر اقتصادی، ایالات متحده و چین جدایی ناپذیر به نظر میرسید. اصطلاح "چیمیریکا" این پویایی را نشان میدهد: چین تولید را نجات داد، آمریکا مصرف کرد و قرض گرفت. این رابطه به عنوان موتور رشد جهانی شناخته شد و به جهان کمک کرد تا از بحران مالی 2008 بهبود یابد.
اقتصادنیوز این یادداشت را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.
امروزه «چیمریکا» مدتهاست که فراموش شده است. نظرسنجی پیو در سال 2024 نشان میدهد که 81 درصد از آمریکاییها به چین نگاه نامطلوبی دارند و 42 درصد این کشور را «دشمن» ایالات متحده میدانند. نقطه عطف در سال 2012 بود، زمانی که باراک اوباما و میت رامنی، نامزدهای ریاست جمهوری، چین را عامل مشکل اشتغال در میان رای دهندگان در نوسان به چالش کشیدند.
پس از ان تشدید تنشها موجب شد تا چین آمریکا را از دست بدهد. دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، باعث ایجاد شکاف بین واشنگتن و پکن نشده، اما تاکنون، علاقه چندانی به رفع چالشها نشان نداده است.
هم ایالات متحده و هم چین مسیر مشابهی از سرخوردگی را طی میکنند. تفاوت در این است که ایالات متحده دارای منابع داخلی و همسایگانی متحد است که به واسطهشان میتواند چالشهای خود را برطرف کند، در حالی که چین به دلیل محدودیت منابع و همسایگان بیثبات با شرایط دشوارتری روبرو است.
جو بایدن، رئیسجمهور سابق، اقتصاد ایالات متحده را در طول دوران تصدی خود بر خلاف اقتصاد کند تحت رهبری شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، به سمت یک مسیر باثباتتر هدایت کرد. شکاف بین تولید ناخالص داخلی سرانه ایالات متحده و چین پس از پایان همه گیری کووید-19 افزایش یافته است. برکناری دو وزیر دفاع متوالی توسط شی جینپینگ در میان پاکسازی گستردهتر مقامات ارشد نظامی نیز ضعف در توانایی نظامی و وفاداری چین را آشکار میکند.اسکات بسنت، منتخب ترامپ برای وزیر خزانه داری، پیشنهاد برگزاری نشستی با متحدان آمریکا برای مذاکره مجدد درباره شرایط تجاری را مطرح کرده است. «توافق مار-آ-لاگو» پیشنهادی که از توافق پلازا در سال 1985 الگوبرداری شد، مذاکرات تجاری اساسی را با تمایل ترامپ برای برندسازی شخصی را ترکیب کرد.
اگرچه امکانپذیری چنین گردهمایی نامشخص است، اما بسیاری از کشورها ممکن است مایل باشند در صورتی تحقق شرایط تجاری مطلوبتر، برای ترامپ پیروزی دیپلماتیک رقم بزنند. با این حال، محدود کردن فهرست مدعوین اجلاس به متحدان ایالات متحده، تأثیر اقتصادی چنین نشستی را محدود میکند و فرصت طلایی را از دست میدهد. برای تغییر واقعی سیاست تجاری ایالات متحده و تقویت رهبری اقتصادی این کشور، توافق پیش رو باید شامل چین باشد.اقتصاد ایالات متحده و چین آنقدر به هم مرتبط است که هیچ یک نمی توانند مسیر مطلوبی را به تنهایی تعیین کنند در حالی که نسبت به دیگری کاملاً بی تفاوت هستند. مانند دو مسافر بزرگ که روی صندلیهای هواپیمای مجاور قرار گرفته اند، اندازه و تأثیر آنها بر یکدیگر را برجسته می سازد. ایالات متحده و چین روی هم حدود 43 درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی و نزدیک به 48 درصد از تولید جهانی را تشکیل می دهند. مصرف کنندگان آمریکایی مهم ترین منبع تقاضا هستند که کارخانه های چینی را فعال نگه می دارد.
تعرفههایی که ترامپ تهدید کرده، قیمتها را برای آمریکاییها افزایش میدهد و با تغییر مسیر جریانها از طریق کشورهای ثالث، تجارت مستقیم آمریکا و چین را تا حدی کاهش میدهد. با این حال، تعرفه ها مانع از ورود صادرکنندگان چینی به بازار جهانی به دلیل رقابت در داخل کشور نخواهد شد. کالاهای چینی از طریق واسطه هایی مانند مکزیک و ویتنام با قیمت های بالاتر به زنجیره های عرضه جهانی دوباره وارد بازارهای امریکا خواهند شد.واقعیت اقتصادی بر بیهوده بودن تلاشهای شاهین ضد چینی واشنگتن و دیپلماتهای به اصطلاح گرگجنگجو پکن تأکید میکند. چین همچنان بزرگترین شریک تجاری ایالات متحده در زمینه کالاها و خدمات در خارج از آمریکای شمالی است. در سال 2023، کسری تجاری ایالات متحده با چین به 252 میلیارد دلار رسید که پایین ترین سطح از سال 2009 بود، اما همچنان 55 درصد بیشتر از کسری تجاری با مکزیک، بزرگترین کشور بعدی است. این عدم تعادل تجاری اغلب جریان قابل توجه صادرات ایالات متحده به چین را تحت الشعاع قرار می دهد، گزاره ای که در سال گذشته از 195 میلیارد دلار فراتر رفت - که تنها از صادرات به کانادا و مکزیک پیشی گرفت.
در این میان تهدیدهای پیش از تحلیف ترامپ مبنی بر اعمال تعرفه های جدید بر چین را باید بیشتر به عنوان موقعیتی برای مذاکرات تجاری آتی تلقی کرد تا یک عمل انجام شده. ترامپ با پیوند دادن تعرفهها به مواد شیمیایی مورد استفاده در تولید فنتانیل توسط پکن، تمایل خود را برای استفاده از تعرفهها به عنوان ابزاری برای چانهزنی نشان داده است. جنگ تجاری با چین برای بازار سهام بیخطر خواهد بود و رشد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را کاهش میدهد - دو شاخصی که ترامپ بهویژه به آنها حساس است و او تمایلی به اعتراف در باب عملکرد نسبتاً خوبی این دو مقوله در دوران بایدن ندارد.حامیان ترامپ اغلب او را تغییر دهنده بازی می نامند - او با کارت های بازی خارجی مانند بازی بررای انحصار رفتار می کند و کشورها را به عنوان دارایی برای کنترل، تجارت، یا اهرمی برای غلبه بر رقبا می داند. هیچ دوستی دائمی که ریشه در ارزش های مشترک داشته باشد، و نه دشمنی که توسط ایدئولوژی تعریف گردد در این میان وجود ندارد. هر رهبر خارجی به سادگی بازیکن دیگری است که برای تسلط بر طرف خود در هیئت مدیره رقابت می کند. بر اساس قواعد این بازی جدید، ترامپ و رهبران دیگر جهان آزادی عمل گسترده ای دارند و اقداماتی را انجام می دهند که زمانی غیرقابل تصور بود.دولت ترامپ این فرصت را دارد که به جای ادامه دادن به رویکرد تقسیمبندیشده سلف خود، با چین معامله بزرگی انجام دهد. لفاظیهای ضد چینی ترامپ ممکن است به او اعتبار عمومی لازم برای میانجیگری یک توافق گسترده و پایدار را بدهد، درست مانند قراردادهای کنترل تسلیحات رونالد ریگان، رئیسجمهور سابق آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی. تسلط محکم او بر حزب جمهوری خواه، رئیس جمهوری را تقریباً در برابر انتقاد از سمت جناح راست نفوذناپذیر می کند و به او انعطاف دیپلماتیک می دهد، جایی که پیشینیانش در گره هایی در هم پیچیده بودند.