مذاکره از آن کلماتی شده که ظاهر شیک و دلفریبی دارد ولی امروزه در واقعیت دیپلماسی به این زیبایی و فرهیختگی نیست. اینگونه نیست که موافقان مذاکره خیلی فرهیخته و اهل علم و فضل باشند و مخالفان آن، تندرو و بیمنطق. طرف مذاکره، هدف مذاکره، شرایط مذاکره و بسیاری از مؤلفههای دیگر، نقش حیاتی در انعقاد صحیح این مفهوم دارد و چنانچه هر یک از این موارد یا جمیع آنها بهدقت لحاظ نشود، آسیب جبرانناپذیری خواهد داشت. در اینباره گفتنیهایی هست:
مذاکره، هدف نیست بلکه ابزار و وسیلهای است برای حرکت بهسمت هدف.
مذاکره، حداقل دو طرف دارد و نمیشود بدون درنظر گرفتن مختصات و روحیات طرف یا طرفهای مقابل، وارد آن شد.
مذاکره با کسی که سابقه مفصلی در بدعهدی دارد، اشتباه است و امکان زیادی در تحمیل ندامت خواهد داشت.
مذاکره با کسی که نسبت به عدم انجام تعهداتش قائل به هیچگونه ضمانت اجرایی نیست، منطق ندارد. کسی که مثل آب خوردن از معاهدات بینالمللی خارج میشود و به هیچ سازمان و نهادی پاسخگو نیست، قابل اطمینان برای مذاکراتی که متضمن اقدامات بازگشتناپذیر است، نخواهد بود.
مذاکره بعد از تهدید شدن، از موضع ضعف خواهد بود و نمیتواند منافع جامع و البته متناسبی برای کشور به ارمغان آورد.
مذاکره بعد از اقدام عملی دشمن در راستای تحریم و فشار بیشتر، نشانه تأثیرگذاری فشار او خواهد بود و مرتکب را متجری و مصمم در استمرار فشارها خواهد کرد.
دادهها و ستاندههای مذاکره باید تناسب داشته باشد؛ نباید در دادن امتیاز به طرف مقابل، خصوصا امتیازهای نقد، سخاوتمندانه عمل کرد. دشمن هم کاملا روشی اینگونه دارد؛ امتیاز نقد میگیرد و وعده نسیه میدهد و همان را هم عملی نمیکند.
مذاکره بهعنوان یک ابزار برای رفع تحریم باید مورد توجه باشد ولی مهمتر از آن خنثیسازی تحریم خواهد بود وگرنه بهفرض رفع تحریم، با کوچکترین اختلاف با بزرگترین دشمن تاریخیمان، مجددا تحریم خواهیم شد.
مذاکره در مقطع کنونی با کسی که سابقه پارهکردن برجام را دارد و دستورات اخیرش چیزی جز تعدی به حقوق کشورهای دیگر از فلسطین گرفته تا مکزیک و پاناما و کانادا و چین نیست، عمیقا سادهلوحانه است. تصور تغییر خلقیات ترامپ، صرفا بهواسطه اضافه شدن افرادی ماجراجو مثل ایلان ماسک و اعتقاد به این فرضیه که او برای نوبل صلح، حاضر به امتیاز دادن به کشوری مثل ایران خواهد بود، نشان از عدم شناخت نسبت به این فرد و کلیت دشمنان است.
مذاکره نباید بهانهای برای شکاف شود؛ نه مردم و نه دولت، ظرفیت اضافهای برای درگیر شدن با یک دوقطبی بیحاصل دیگر را ندارند.
از همه مهمتر این است که عطش مذاکره، مذاکره را از پیش بازنده میکند. اگر یک روزی عزت و شرف ما حفظ میشد، مذاکره عاقلانه، حکیمانه و هوشمندانه بود و مصلحت کشور ایجاب میکرد و خواستیم مذاکره کنیم، اشتیاق به مذاکره حتما آسیبزننده به مذاکره خواهد بود. فلذا آنها که به مکتب مذاکره برای مذاکره تعلق دارند هرگز به درد مذاکره نمیخورند.
نویسنده : مسعود پیرهادی