سراسر فیلم با رنج حاصل از چنین تقابل و جدالی با مسائل و معضلات آنها میگذرد. پدر خانواده تلاش میکند با توانی اندک، سر و ته مشکلاتی عمیق را خیلی ساده و سطحی هم بیاورد و اوضاع را سر و سامان بدهد، اما شوربختانه بهجز دامن زدن به آنها، کاری از پیش نمیبرد. او به هر دری که میزند، بیشتر کم میآورد.
اینجاست که دختر و پسر او که شاهدان این رویدادهای تلخاند و نیز ناخشنود از تقابلی که میان مادر و پدر در حال شکلگیری است، چرا که مادر همه مشکلات را از جانب او میبیند و منتقد دائم عملکرد اوست، خود دست به کار میشوند.
رها دختر خانواده، با فروختن موهایش، آغازگر ماجرایی میشود که پدر آن را پیش میبرد و پسر به پایانش میرساند؛ پایانی تلخ و ناپیدا.
این فیلم با دکوپاژی نه چندان پیچیده، فیلمبرداری مناسب و طراحی صحنه خوب و درخور، به کارگردانی میرسد؛ کارگردانیای که میتوانست در بعضی سکانسها متفاوتتر از آنچه هست، به چشم بیاید. اما باید دید کارگردان در کارگردانیاش بهدنبال چه بوده، در این صورت است که میتوان با آن سکانسها همراهی کرد.
کارگردان این فیلم، سراسر به دنبال ایجاد فضایی پرسش برانگیز و معمایی در زندگی خانوادهای از طبقهای متوسط اجتماعی است که در سراشیبی اقتصادی قرار گرفته و در معادلهای نسبتا پیچیده، ناگهان در تقابل با خانوادهای از طبقه بالادست قرار میگیرند. اینجاست که علاوه بر تفاوت میان اینها، تحقیری نیز شکل میگیرد که با اضافه شدن به خشم حاصل از تنگدستی موجود، سرانجام به فروپاشیشان میرسد.
کارگردان میکوشد مخاطبانش را کنجکاوانه با خود همراه کند تا پا به پای او بیایند و از عمق یافتن رنجهای پیاپی این خانواده متأثر شوند، غمگین شوند و در عینحال منتظر بمانند که چه سرانجامی پیدا میکنند.
از این روست که هر دم با تلخیها و معماهای تازهای روبهرو میشویم که رفته رفته به اوج خود میرسند و اینجاست که تلخی بیپایان آغاز میشود و نیز گرهگشاییهایی که نه تنها به تلخیهای پیشین دامن میزنند که خود تلخیهای تازهای میشوند که کارگردان تصور پایانش را به عهده مخاطبانش میگذارد.
البته که او تنها به اینها بسنده نکرده و با پیش و پس کردن روایت در یک سوم پایانی فیلم، به فضای سراسر پرسشگری فیلم دامن هم میزند.
اما آنچه این فضای پرسشگرایانه را از فضاهای مشابهاش متمایز میکند، ایجاد آنها در چنین طبقهای از اجتماع است که به شدت درگیر مسائل معیشتی است. فضای معماگونه این اثر در چنین موقعیتی شکل میگیرد و در آخر هنگامی که پردهگشایی میشود، به غمبار بودن وضعیت موجود دامن میزند، تا آنجا که این غمها و تلخیها آنقدر روی هم تلنبار میشوند که دیگر مجالی برای اندک امیدی بهجای نمیماند و در نهایت به بیپایانی این رنجها میرسد؛ پدری که گیسوان دختری را نوازش میکند که دیگر نیست، در حالی که بیمناک سرنوشت فرزند دیگرش است. او نظارهگر خانوادهای است که در حال فروپاشی است و نظارهگر شکست خودش.
تدوین مناسب این فیلم در شکلگیری چنین فضایی در فیلم نه تنها بیتاثیر نبوده که رد پای آن در این فضاها به خوبی میبینیم. از سوی دیگر، انتخاب بازیگرانی چون شهاب حسینی که پیشتر در قامت چنین شخصیتی ظاهر شده بود و غزل شاکری که توانایی ایفای این نقش را داشت و خوب هم از پسش برآمد، تصاویر قابل تعمقی را در برابر ما میگذارند؛ تصویر پدری که با وجود خستگی از مشکلات، میرقصد یا تصویر دختری جسور که با مشکلاتش میجنگد و نمیخواهد از پای دربیاید و حتی میخواهد مشکلات دیگری از خانواده را حل کند. اما هنگامی که به قربانی شدن او و تسلیم شدن دیگر اعضای خانواده در برابر همه تلاطمها و حتی تحقیر شدنهایشان میرسیم، با خاموش شدن تمام کورسوهای عمیق، پردههایی کنار میروند که در پس آنها رنج است و بس.
«رها» تلنگری عمیق نیز هست به اینکه مشکلات اقتصادی چگونه آنقدر تیشه به ریشه یک خانواده متوسط میزنند که بر زمین بیفتد.
این فیلم در جشنواره فیلم فجر امسال، در بخشهای بهترین فیلم اول، بهترین نقش اصلی مرد، طراحی صحنه، بهترین تدوین، بهترین بازیگر نقش مکمل زن؛ نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در نهایت، سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول سینمایی را به خود اختصاص داد.
معصومه کیانی: مستندساز و روزنامه نگار
۵۷۵۷