به گزارش خبرنگار مهر، دو کتاب «برادران قلعه فراموشان» نوشته ساسان ناطق و «مطبخ» نوشته حسین و حسن شیردل به تازگی با همکاری دفتر هنر و ادبیات اسارت حوزه هنری و انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شدهاند.
کتاب «برادران قلعه فراموشان» نوشته ساسان ناطق دربرگیرنده خاطرات طاهر اسداللهی از اسارت در اردوگاههای عراقی است. اسداللهی رزمنده اردبیلی ۵ مرداد ۱۳۶۷ پس از محاصره عراقیها، زخمی شده و به اسارت درآمده و دوران اسارت خود را در اردوگاه بعقوبه گذرانده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
چند نفر از بچه های دوساله کلاس، که سر و گوششان می جنبید می گفتند معلم تاریخ سوم راهنمایی مان ساواکی است. راست یا دروغ، می گفتند جانش به جان شاه بسته است و از این و آن ها شنیده اند پته چند نفر را هم به آب داده است. می گفتند ساواکی ها همه چا چشم و گوش دارند و هرکسی پشت سر شاه و مملکت چیزی بگوید، در چشم به هم زدنی، یا ناخن دست و پایش را می کشند یا سر به نیستش می کنند. تظاهرات و درگیری های گاه و بی گاه مردم را با ماموران شهربانی و ژاندارمری می دیدم، اما زیاد نمی فهمیدم چی به چی است. معلم تاریخمان سختگیر و عصبانی بود، اما اینکه ساواکی چیست و کیست را نیم فهمیدم. شانس آورده بودم حفظیاتم خوب بود، وگرنه معلم تاریخ موی مرا هم می کند. هر وقت از دستمان عصبانی می شد مثل دختر بچه ها به موی سر بچه ها چنگ می انداخت و بعد از آن با کنجکاوی دستش را نگاه می کرد ببیند موی بچه ها را کنده یا الکی زور زده است.
این کتاب با ۱۴۶ صفحه و قیمت ۱۴۵ هزار تومان عرضه شده است.
***
کتاب «مطبخ» نیز دربرگیرنده خاطرات باباعلی رمضان پور است که در ۴ خرداد ۱۳۶۷ در شلمچه و پاتک عراقی ها به اسارت درآمده است. او دو سال و نیم اسارت را در اردوگاه ۱۲ ترکیت سپری کرده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
هرچه پاشنه پای چپم را حرکت می دادم که جک بزنم، پایم به جک گیر نمی کرد. اما دیگر چه اهمیتی داشت؟ موتور را با دست چپم رها کردم. به پهلو افتاد زمین. کمی بنزین از دریچه باک بیرون زد. هنوز دست هایم بالا بود که با اشاره آن ها زانو زدیم. نفسم بند آمده بود هوا پر از گرد و خاک و بوی بنزین بود. گیج و منگ بودم یکی از قدبلندهایشان آمد جلو و مرا از بالا نگاه کرد.
بقیه با اسلحه ما را نشانه رفته بودند سرباز عراقی آمد و چفیه ام را از گردنم بیرون کشید دست هایم را به خواست او پایین آوردم. با چفیه خودم دست هایم را محکم بست. هرگز فکرش را نمی کردم روزی چفیه خودم بشود دستبند اسارتم شده بودم عین مسیح پای صلیبی که قرار بود تنش را به آن میخ کنند!
سرباز بلند قد و درشت هیکلی اشاره کرد بنشینیم روی زانو نشستیم علی سپهری و حمید روستایی را هم آوردند کنارم و روی زمین نشاندند. حال علی و حمید به خاطر موج گرفتگی بدتر از حال من بود. آن طرف تر از ما اسیر دیگری هم نشسته بود اسمش محی الدین مطهری بود اهل چالوس.
این کتاب با ۱۶۰ صفحه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان عرضه شده است.