غارتگران دوران مدرن

دنیای اقتصاد یکشنبه 28 بهمن 1403 - 00:03
دزدان دریایی‌ای که ما عمدتا در ذهن داریم دزدان خاصی هستند: دزدان دریایی انگلیسی‌زبان که از اواسط قرن هفدهم تا چند دهه اول قرن هجدهم در دریاها بودند. چه چیزی در این قانون‌شکنان دریایی دوران قدیم این‌قدر جذاب است که ما سه قرن بعد هنوز لباس آنها را تن می‌کنیم؟ پاسخ ساده این است که آنها شور وشوق ایجاد می‌کردند و برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۷بهمن۱۴۰۳ در مقاله‌ای با عنوان «دزدان دریایی، دشمنان قسم‌خورده نظم مدرن بودند یا همدستان پنهان آن؟» با ترجمه محمد ابراهیم باسط این موضوع مطرح شد. ما از زندگی پرشور و وحشی آنها لذت می‌بریم؛ چون ما هم می‌خواهیم آزادانه زندگی کنیم. دزدان دریایی جذاب هستند؛ چون در سپیده‌دم دوران ما دریانوردی می‌کردند، درست در زمانی که امپراتوری بریتانیا در حال ظهور بود. از یک نظر، دزدان دریایی -بلای جان دریاسالاران و بازرگانان- آخرین سنگرها در برابر دنیایی بودند که تدریجا تحت سلطه دولت‌ها و شرکت‌ها قرار می‌گرفت.

اما آیا دزدان دریایی مخالفان آشتی‌ناپذیر نظم مدرن بودند؟ نهاد قدرت و دزدی دریایی هیچ‌گاه به‌روشنی از هم جدا نبودند، دست‌کم نه در نخستین روزهای سرمایه‌داری انگلیسی. می‌شود پرسید آیا دنیایی که دزدان دریایی علیه آن شورش می‌کردند، تا حدی، ساخته دست خودشان نبود؟

یکی از نشانه‌های همدلی ما با دزدان دریایی این است که دوران اوج آنها را با نام «عصر طلایی دزدی دریایی» می‌شناسیم، تقریبا از سال ۱۶۵۰ تا ۱۷۳۰. دزدان دریایی‌ای را که در آن زمان زندگی می‌کردند می‌توان به چند نسل تقسیم کرد. اولین نسل، بوکانیرها که در اواسط قرن هفدهم اموال اسپانیا را در اطراف دریای کارائیب غارت می‌کردند. نسل دوم که کید جزو آنها بود، بیشتر از آمریکای شمالی به راه می‌افتادند و بزرگ‌ترین غنائم خود را در دهه۱۶۹۰ در اقیانوس هند به‌دست آوردند. اما نسل سوم بود که از سال ۱۷۱۶ تا ۱۷۲۶ دریانوردی می‌کردند و پرچم‌های سیاه داشتند و تقریبا به همه حمله می‌کردند.

فقط نسل آخر، شامل کاپیتان‌های بدنامی مثل ریش‌سیاه و بارتولومیو رابرتز (بارت سیاه)، کاملا با تصویر متعارف ما از دزد دریایی مطابقت دارد. با ‌این ‌حال، نکته جالب این است که تعداد آنها اصلا زیاد نبود.

 مارکوس ردیکر، مورخ برجسته دزدی دریایی تخمین می‌زند که در دوران پرچم ‌سیاه فقط ۴هزار دزد دریایی دریانوردی می‌کرده‌اند. اگر حرف او درست باشد، تعداد افرادی که در تهیه فیلم‌های «دزدان دریایی کارائیب» کار کرده‌اند بیشتر از خود دزدان دریایی کارائیب بوده است.

اگر دزدان دریاییِ پرچم‌سیاه آن‌قدر زیاد نبوده‌اند، پس باید دلیل خوبی برای نمادین‌شدن آنها وجود داشته باشد.ردیکر می‌گوید دزدان دریایی قرن هجدهم واقعاً رادیکال بودند و در پی نوعی زندگی بودند که «تا جایی که برای انسان‌های اوایل قرن هجدهم ممکن بود، از سُنت دور باشد.» آن‌طور که او در تبهکارانی از همه ملت‌ها می‌نویسد: «آنان جرات داشتند زندگی متفاوتی را تصور کنند، و جرات داشتند که واقعا آن را زندگی کنند.»

غارتگران قبلی، مثلاً کاپیتان کید، با پرچم امپراتوری‌های بزرگ دریانوردی می‌کردند؛ اما دزدان دریایی قرن هجدهم غالبا «جولی راجر» را به اهتزاز درمی‌آوردند: پرچم‌های سیاه (یا گاهی قرمز) با نقش جمجمه، استخوان، اسکلت یا ساعت شنی که فرارسیدن مرگ را اعلام می‌کردند. اینها نمادهای نامتعارفی نبودند -می‌توان آنها را بر سنگ‌قبرهای آن زمان دید- اما جمجمه‌های روی پرچم‌های دزدان دریایی آن بال‌های مرسوم را که نماد صعود مردگان به بهشت بودند، بر خود نداشتند. حذف آن بال‌ها یک حرکت شیطانی و شرم‌آور از‌ سوی وحشیان دریاهای آزاد بود.

غارتگران قرن هجدهم، نه‌فقط از جامعه عادی جدا بودند، بلکه نسبت به آن خشم داشتند. یک جمله رایج میان دزدان دریایی که بر چوبه‌های‌دار آن را فریاد می‌زدند، این بود: «لعنت بر فرماندار و آشفته باد مستعمره». استید بونت نام کشتی خود را «انتقام» گذاشته بود، ریش‌سیاه آن را «انتقام ملکه ان»، ویلیام فلای آن را «انتقام فیمز» و جان کول ترکیبی مضاعف ساخته بود: «انتقامِ انتقامِ نیویورک».

همه اینها کمی نمایشی بود و بدون شک عمدا چنین می‌کردند: اگر قربانیان وحشت می‌کردند، حملات راحت‌تر انجام می‌شد. ولی دزدان دریایی دلایل واقعی هم برای انتقام داشتند. دنیای اوایل عصر مدرن با مردم عادی مهربان نبود و شرایط در کشتی‌های تجاری و نیروی دریایی، جایی که بسیاری از دزدان دریایی کار خود را آغاز کرده بودند، بسیار وحشتناک بود. تازیانه ۹‌رشته نماد اقتدار مطلق کاپیتان‌ها بود؛ اگرچه گاهی اوقات مجازات از شلاق‌زدن می‌گذشت و به دست‌و‌پای شکسته، چشمان از حدقه درآمده، دندان‌های خردشده و حتی مرگ می‌رسید.‌این قبیل «رفتارهای سخت» در کشتی دزدان دریایی کمتر اتفاق می‌افتاد. مردان شورشی و مسلح راحت تسلیم تازیانه نمی‌شدند و فقط چون افسری چیزی را دستور داده بود، آن را اجرا نمی‌کردند. 

طبق قوانین کشتی کید، کاپیتان برای مجازات مردان به رضایت اکثریت نیاز داشت و تصمیم‌های مهم به رای گذاشته می‌شد. مورخان به «قوانینی» که خدمه دزدان دریایی، از جمله خدمه کید، امضا می‌کردند اهمیت زیادی می‌دهند. در قرن هجدهم، این قانون‌های اساسی کشتی‌ها به‌طرز شگفت‌آوری دموکراتیک شده بودند. مطابق مقررات آنها، کاپیتان‌ها انتخاب می‌شدند، مجروحان غرامت دریافت می‌کردند و دستمزد در قالب سهم [درصدی از اموال مسروقه] پرداخت می‌شد، نه به‌صورت حقوق ثابت و درآمد کاپیتان‌ها به‌ندرت بیش از دوبرابر مقداری بود که ملوانان عادی دریافت می‌کردند (میانگین نسبت دستمزد مدیرعامل به میانگین دستمزد کارگر در بزرگ‌ترین شرکت‌های ایالات متحده امروزه بزرگ‌تر از دویست به یک است).

نمونه‌هایی از قوانین دزدان دریایی در تاریخ عمومی دزدان دریایی منتشر شد، کتابی متعلق به سال۱۷۲۴ که منبع بسیاری از افسانه‌های دزدان دریایی است (تا دهه‌ها نویسنده کتاب را دانیل دفو می‌دانستند). بعدتر جلد دومی از کتاب منتشر شد که سیاست‌های نامتعارف دزدان دریایی را بیشتر کاویده بود. این کتاب سکونتگاهی موقتی به نام لیبرتالیا در ماداگاسکار را توصیف می‌کرد که در آن دزدان دریایی وابستگی‌های ملی خود را کنار می‌گذاشتند تا به لیبِری، مردم آزاد تبدیل شوند. آنان دموکراسی تشکیل می‌دهند، گنج‌هایشان را کنار هم می‌گذارند، برده‌ها را آزاد می‌کنند و پول را کنار می‌گذارند؛ چون «در جایی که همه ‌چیز مشترک است فایده‌ای ندارد.»‌اکنون می‌دانیم که لیبرتالیا داستانی خیالی بوده است؛ ولی حکیم بی

 [با نام اصلی پیتر لمبورن ویلسون]، آنارشیست آمریکایی، چند دهه پیش به آن چسبید و اصرار داشت که می‌خواهد تجسم روحیه دزدان دریایی باشد. از نظر بی، «آرمان‌شهرهای دزدان دریایی» «مناطق خودمختار موقتی» بودند که حکم پناهگاهی در برابر این دنیای نامهربان را داشتند. ایده‌های او بر کمپ‌های دانشجویی تاثیرگذار بود و برای بعضی‌ها این کمپ‌ها مثل لیبرتالیاهای کوچک در پردیس دانشگاه بودند.

آیا آرمان‌شهرهای دزدان دریایی بر سیاست زمانه خود تاثیر گذاشتند؟ دیوید گریبر، انسان‌شناس فقید، این موضوع را در روشنگری دزدان دریایی، یا لیبرتالیای واقعی(۲۰۲۳) مطرح می‌کند. گریبر تایید می‌کند که لیبرتالیای تاریخ عمومی هرگز وجود نداشته است؛ اما دزدان دریایی در ماداگاسکار به ساحل آمده بودند و فرزندان آنان، از زنان مالاگاسی، جوامعی ساخته بودند که از نظر سیاسی جالب بوده‌اند. علاوه ‌بر این، چنان‌که گریبر می‌نویسد: شرح آزمون‌های اجتماعی رادیکال دزدان دریایی «تاثیر عمیقی بر تخیل اروپایی‌ها گذاشت.» شاید تصادفی نباشد که فیلسوفان قرن هجدهم آزمایش‌های فکری‌ای طراحی می‌کردند درباره اینکه چطور انسان‌های آزاد می‌توانند به‌صورت فرضی قراردادهای اجتماعی بسازند،

آن هم درست زمانی که دزدان دریایی -نه فرضی، بلکه به‌طور واقعی- دقیقا داشتند همین کار را می‌کردند.

تاریخ عمومی می‌گوید که رهبر لیبرتالیا «حتی از نام برده‌داری هم متنفر بود». این دیدگاهی روشنگرانه بود، با توجه به اینکه آرمان‌شهر اصلی اروپایی‌ها، یعنی کتاب آرمان‌شهر توماس مور، به سال۱۵۱۶، وعده می‌داد که هر خانوار دو برده داشته باشد. ولی اینکه آیا دزدان دریایی واقعی هم با برده‌داری مخالف بودند، سوالی پیچیده‌تر است. قطعا آنان قاچاق انسان انجام می‌دادند و انسان‌ها را تحت تملک می‌گرفتند. طبق قوانین کشتی کید، هر یک از اعضای خدمه که عضوی از بدن خود را از دست می‌داد، پول نقد یا «شش برده سالم» به‌عنوان غرامت دریافت می‌کرد. با این ‌حال، برخی دزدان دریایی سیاه‌پوست بودند؛ به‌ویژه در قرن هجدهم، زمانی که کشتی دزدان دریایی به مکانی تبدیل شده بود که ردیکر آن را یک «نظم اجتماعی چندفرهنگی، چندنژادی و چندملیتی» توصیف می‌کند. در مجموع، بردگان احتمالا در بین دزدان دریایی، نسبت به جاهای دیگر در دنیای تحت اداره سفیدپوستان، اقبال بهتری داشتند.

آیا زنان نیز در دریا آزادی پیدا کردند؟ تاریخ عمومی از زنی به نام ان بونی نام می‌برد که شوهرش را ترک کرد تا به خدمه «کالیکو» جک راکهام بپیوندد، لباس مردانه بپوشد و مثل دزدان دریایی بجنگد. در میانه دریا، بونی «علاقه خاصی به جوانی خوش‌قیافه» پیدا کرد و راز خود را برای او فاش ساخت. همکار خوش‌قیافه او با دستپاچگی پاسخ می‌دهد که اتفاقا او هم زنی در لباس مبدل است. نام او مری رید بود. داستان ملاقات آنها در تاریخ عمومی قابل ‌هضم نیست؛ اما مستندات کافی وجود دارد که بونی و رید شلوار مردانه می‌پوشیدند و با کالیکو جک به دریا می‌زدند و هرچند ما فقط از تعداد انگشت‌شماری زن خبر داریم که کارهای سخت خانگی را برای زندگی به‌سبک دزدان دریایی ترک کرده‌اند، جو استنلیِ مورخ حدس می‌زند که «بسیار بیشتر» از اینها بوده‌اند؛ ولی در تاریخ گم شده‌اند.

بهتر است برای درک جایگاه دزدان دریایی در زندگی دوران مدرن اولیه از لحظه وحشیانه «پرچم سیاهِ» ۱۷۱۶-۱۷۲۶ فاصله بگیریم و بستر بزرگ‌تر آن را در نظر آوریم. اسپانیا و پرتغال مستعمرات ارزشمندی را در غرب تصرف کرده بودند و هند و چین ثروت زیادی را در شرق گرد آورده بودند.

با ‌این ‌حال، انگلستان تا حد زیادی محروم مانده بود. هنوز نه بر دریاها حکومت می‌کرد نه امپراتوری وسیعی را فرماندهی می‌کرد. بنابراین لندن از هر کسی که می‌توانست انبارهای گنج را در شرق و غرب باز کند، استقبال می‌کرد و وقتی کسانی که قدم پیش گذاشتند دزدان دریایی از آب درآمدند، پا پس نکشید.

به هر حال، دزدی دریایی موضوعی ذهنی است. آیا جرم بود که کسی به دریاها برود و کشتی‌ها را غارت کند، به شهرها حمله کند، مردم را شکنجه کند و ثروتی از نقره را از مستعمرات آمریکایی اسپانیا تصرف کند؟ از نظر اسپانیایی‌ها، قطعا جرم بود و آنها مقصر را ال دراک (اژدها) می‌نامیدند. اما وقتی کشتی ال دراک به پلیموث بازگشت و پنج تُن نقره دزدیده‌شده را در برج لندن تحویل داد -بیشتر از چیزی که دربار در آن سال از تمام منابع دیگرش به‌دست آورده بود- ملکه الیزابت حاضر شد گناه او را ببخشد، سوار کشتی شود و به کاپیتان آن لقب شوالیه بدهد. 

انگلیسی‌ها ال دراک را با نام سِر فرانسیس دریک می‌شناسند و او را نه همچون دزد دریایی، بلکه چون کاشفی جسور به یاد می‌آورند. آنان کاپیتان کید را هم اول همین‌طور می‌دیدند. کید یکی از اعضای مورد احترام جامعه نیویورک بود، با خانه‌ای در خیابان ۵۶ وال استریت و یک نیمکت در کلیسای ترینیتی در همان نزدیکی. دلیل اینکه او چنین کشتی جنگی بزرگی داشت این بود که از حمایت مالی برخی از قدرتمندترین مردان انگلستان برخوردار بود. وقتی کشتی ادونچر گالی از منهتن حرکت کرد، صدای شیپورها آن را بدرقه کردند.

کاپیتان‌هایی مانند کید افسران نیروی دریایی نبودند که تحت دستور مستقیم عمل کنند؛ اما مجوز گشاده‌دستانه‌ای برای غارت رقبای انگلستان داشتند. این مجوز، در حالت مطلوب، به‌شکل برگه‌هایی بود که به آنها «امتیازنامه» یا «تلافی‌نامه» می‌گفتند و به کاپیتان‌ها اجازه می‌داد، در ازای برگرداندن بخشی از اموال غارت‌شده به دولت، به کشتی‌های خارجی خاصی حمله کنند. داشتن چنین نامه‌هایی از نظر فنی آنها را از دزد دریایی به «دریانوردان خصوصی» تبدیل می‌کرد. کید خودش را این‌طور می‌دید؛ چون ماموریتی از جانب سلطنت برای توقیف کشتی‌های فرانسوی داشت (و ماموریتی دیگر برای حمله به دزدان دریایی). مسلما، برای اینکه جایزه اصلی‌اش را فرانسوی ببیند -کشتی «کودا مرچنت» متعلق به هند و تحت هدایت انگلیسی‌ها بود- باید چشمان لوچی می‌داشت. اما آن دوران، دوران بزرگِ لوچی بود. دریانوردان خصوصی اغلب به نامه‌هایی استناد می‌کردند که نامعتبر یا منقضی‌شده بودند؛ البته اگر اصلا نامه‌ای داشتند. بیشتر اوقات، مقامات اهمیتی نمی‌دادند. تا زمانی که دزدان دریایی دماغه کشتی‌های خود را در جهت درست قرار می‌دادند، کارشان برای تجارت مفید بود. آنها نه‌تنها رقبای انگلستان را آزار می‌دادند، بلکه مستعمرات آن را نیز ثروتمند می‌کردند. مک‌دونالد به اهمیت آنها در تامین برده برای مستعمرات جدید اشاره می‌کند که در ابتدا خریدشان از راه‌های عادی تجاری برای استعمارگران انگلیسی دشوار بود. آفریقایی‌هایی که در سال۱۶۱۹ در ویرجینیا به بردگی فروخته شدند (رویدادی که چهار قرن بعد انگیزه‌بخشِ پروژه ۱۶۱۹ نیویورک تایمز شد) به دست یک دریانورد خصوصی انگلیسی که حامل امتیازنامه هلندی بود، از یک کشتی بردگان پرتغالی گرفته شده بودند.

دزدان دریایی همچنین تامین‌کننده پول نقد بودند. قاره آمریکا مقادیر زیادی نقره و طلا تولید می‌کرد؛ اما معادن در مستعمرات اسپانیا و پرتغال بودند. در همین دوران، مستعمرات انگلیسی هیچ فلز گرانبهایی برای پرداخت مالیات انگلستان و خرید کالاهای آن نداشتند.

در آغاز قرن هجدهم، یکی از صاحب‌نظران تخمین زده بود که هر سکه به‌طور میانگین فقط ۶ماه در آمریکا دوام می‌آورد و بعد به انگلستان می‌رسید. از ‌آنجا ‎که قوانین و رقابت‌های امپراتوری استعمارگران انگلیسی را از تجارت مستقیم با همتایان اسپانیایی و پرتغالی خود منع می‌کرد، وجود دزدان دریایی و قاچاقچیان (که همپوشانی داشتند) ضروری بود. آنها از شاهرگ غنی از مواد معدنی که از آمریکا به ایبریا [جنوب‌غربی اروپا] جریان داشت، بهره می‌بردند و امپراتوری انگلستان را با پول خشک آبیاری می‌کردند.

اینکه دزدی دریایی را مرحله‌ای در سرمایه‌داری سوداگرانه دوران مدرن اولیه در نظر بگیریم، مفید است و استدلالی است که نوالا زاهدیه، مورخ اقتصادی اهل انگلیس که روی کارائیب انگلیسی مطالعه می‌کند، به‌طرز قانع‌کننده‌ای ارائه کرده است. صاحبان مزارع نیشکر آنجا انتظار سودهای بسیار زیادی داشتند؛ اما قبل از آن باید سرمایه‌گذاری‌های جدی انجام می‌شد؛ خرید برده، پاک‌سازی زمین، ساخت جاده و بندر. حامیان آنان در لندن به‌نحو قابل درکی محتاط بودند. «امیدوارکننده‌ترین» مبنای اقتصادی برای جامائیکا، به باور یکی از فرماندارانش، غارت بود. زاهدیه می‌گوید این یک «کسب‌وکار استارت‌آپی ایده‌آل» بود؛ چون به سرمایه‌گذاری اولیه بسیار کمی نیاز داشت؛ به‌ویژه به این دلیل که دزدان دریایی به‌جای دستمزد، درصد می‌گرفتند. دزدی دریایی خطرناک بود؛ اما پول نقد سریعی را که برای راه‌اندازی مزارع لازم بود، فراهم می‌آورد. بنابراین دزدی در دریا به ایجاد اشکال مطمئن‌تر غارت کمک می‌کرد: غارت سرزمین بومیان و کار آفریقایی‌ها.

اما با ریشه‌دواندن مزارع، دزدی دریایی جایگاه خود را از دست داد. یکی دیگر از فرمانداران جامائیکا که با دزدان کمتر همدلی داشت، نوشته است که این دو اقدام «کاملا ناسازگار» بودند؛ چون یکی نظم می‌طلبید و دیگری آشوب ایجاد می‌کرد. مزرعه‌داران برده‌دار در پی کنترل اجتماعی در خشکی و عبور ایمن از دریاها بودند و دزدان دریایی هر دو را به خطر می‌انداختند. در قرن هفدهم، دزدان دریایی ابزاری برای استعمارگری انگلیس بودند؛ ولی در قرن هجدهم مانع آن شده بودند.

لندن همچنین متوجه شد که دزدان دریایی مزاحم شرکت هند شرقی هستند، شرکتی تجاری که به پلی برای فتح هند توسط بریتانیا تبدیل شد. این بزرگ‌ترین جرم کید بود. دزدی او از کشتی کودا مرچنت که کالاهای متعلق به یک مقام عالی‌رتبه مغول را حمل می‌کرد، خشم را در شبه‌قاره برانگیخت. امپراتور مغول اصرار داشت که اگر انگلیسی‌ها می‌خواهند به فعالیت خود در آنجا ادامه دهند، باید عدالت اجرا شود. دستگیری کید به دست لرد بلامونت در سال ۱۶۹۹، قربانی‌ای بود که به درگاه تجارت انگلیس تقدیم شد.

در آن زمان، رابطه تاج‌وتخت با دزدی دریایی شکرآب شده بود. شکار دزدان دریایی طی جنگ «جانشینی اسپانیا» (۱۷۰۱-۱۷۱۴) متوقف شده بود؛ چون مستلزم جنگیدن هر کسی بود که در آن زمان در کشتی‌های انگلیسی حضور داشت و می‌توانست بجنگد. اما پس از پایان آن جنگ، رویارویی نهایی آغاز شد.

خلع ‌سلاح بیش از ۴۰هزار مرد را از خدمت در نیروی دریایی مرخص کرد و دریانوردی خصوصی نیز خشکید. طبق پیش‌بینی، برخی از بیکارشدگان به دزدی دریایی روی آوردند؛ اما با کنترل شدیدتر نیروی دریایی، تجارت قانونی روبه‌رشد و اقدامات تنبیهی در مستعمرات روبه‌رو شدند.

مردانی که زمانی می‌توانستند به ساحل بپرند و با دختر فرماندار ازدواج کنند، اکنون در معرض خطر دستگیری، محکومیت و اعدام قرار داشتند.

هنری مورگان در اواخر قرن هفدهم از دزدی دریایی بازنشسته شد و در برده‌داری و مزارع سرمایه‌گذاری کرد. این قبیل راه‌های فرار ساده پیش رویِ دزدان دریایی قرن هجدهم نبود. در دریا محبوس شده بودند و بنادر در برابرشان بسته شده بود. آنجا بود که پرچم سیاه را برافراشتند و به تمام دنیا اعلان جنگ کردند. اما طور دیگر هم می‌شود گفت: تمام دنیا به آنها اعلان جنگ کرد.

غروب دزدان دریایی مصادف با طلوع تجارت برده، مزارع آمریکایی و امپراتوری جهانی بریتانیا بود. غارتگری کنار گذاشته نشده بود، بلکه تغییر مسیر داده و به روال تبدیل شده بود. شاید دیدن جهان از منظر دزدان دریایی، اینکه دزدی یک ماجراجویی باشد و کالاهای مسروقه غنیمت به حساب بیایند، وجدان بریتانیا را تسکین می‌داد. دزد دریاییِ زنده کنار گذاشته شده بود؛ چون مانع بود. اما دزد دریایی مُرده، با شمشیر آخته و چشم‌بند، مثل مُهره شانس به خدمت عصر غارتگری درآمده بود.

- بخش هایی از یک مقاله به قلم دانیل ایمِروار

- منابع: وب‌سایت نیویورکر و وب‌سایت ترجمان علوم انسانی ، ترجمه: محمد ابراهیم باسط

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.