شاید ای جان، نرسیدیم به فردای دگر

دنیای اقتصاد یکشنبه 28 بهمن 1403 - 00:03
دنیای اقتصاد: امروز سالروز درگذشت عماد خراسانی است؛ شاعری که برخی منتقدان او را در کنار بزرگانی چون شهریار و رهی معیری موجب رونق ‌گرفتن دوباره غزل در دهه‌های سی و چهل می‌دانند. اخوان ثالث، شاعر نامدار و از دوستان خراسانی، درباره او گفته است: «بی‌شک عماد در غزل‌سرایی از شاعران برجسته و تراز اول معاصر است و در قیاسی وسیع‌تر، سخن او از این و آن متمایز است.»

 عماد خراسانی با نام واقعی سید عمادالدین حسنی برقعی در سال ۱۳۰۰ یا به روایتی ۱۲۹۹ در خراسان به دنیا آمد. زندگی تراژیک او که با از دست دادن پدر و مادرش در خردسالی آغاز شده بود در جوانی با درگذشت همسرش کامل شد. شاید همین زندگی ناهموار موجب شد که او از مصائب زندگی، مصالحی برای سرودن اشعاری لطیف فراهم آورد و عشق و فراق را نه به شکلی کلیشه‌ای بلکه به دلیل تجربه زیستی، در اشعارش درونی کند و بروز دهد. به دلیل همین ویژگی‌ها، اشعارش به سرعت در قلب مخاطبان رخنه کرد و برخی ابیاتش به صورت ضرب‌المثل ورد زبان‌ها شده است. روانی و موسیقی درونی غزل‌های عماد سبب شده بسیاری از خوانندگان  چون محمدرضا شجریان، محمود محمودی خوانساری، غلامحسین بنان، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی، ایرج ، ناصر مسعودی و... از سروده‌هایش در آثارشان استفاده کنند؛ به ویژه غزلی از او که با لهجه خراسانی با عنوان «پیری و معرکه‌گیری» خلق شده و با صدای استاد شجریان بسیار محبوب و مشهور شده است. عماد خراسانی پس از یک دوره بیماری ۲۸بهمن ۱۳۸۲ در تهران در ۸۲سالگی درگذشت.

۱

گر چه مستیم و خرابیم چو شب‌های دگر

باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر

امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم

شاید ای جان، نرسیدیم به فردای دگر

عهد کردم که دگر می‌ نخورم در همه عمر

به‌جز از امشب و فردا شب و شب‌های دگر

مست مستم، مشکن قدر خود ای پنجه غم

من به میخانه‌ام امشب تو برو جای دگر

چه به میخانه چه محراب، حرامم باشد

گر به جز عشق توأم هست تمنای دگر

تا روم از پی یار دگری می‌باید

جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر

باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز

اوستادان و فزودند معمای دگر

گر بهشتی است، رخ توست نگارا! که در آن

می‌توان کرد به هر لحظه تماشای دگر

از تو زیبا صنم این‌قدر جفا زیبا نیست

گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر

می‌فروشان همه دانند عمادا! که بود

عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر

۲

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست ندانم

غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی

ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم

دم به دم حلقه این دام شود تنگ‌تر و من

دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم

سرو بودم سر زلف تو بپیچید سرم را

یاد باد آن همه آزادگی و تاب و توانم

که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست؟

آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم

مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی

من که در دام اسیرم چه بهارم چه خزانم

گریه از مردم هشیار خلایق نپسندند

شده‌ام مست که تا قطره اشکی بفشانم

ترسم اندر بر اغیار، برم نام عزیزت

چه کنم بی‌تو چه سازم شده‌ای ورد زبانم؟

۳

دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز

مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز

جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید

دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز

گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق

یار عاشق‌کش و بیگانه‌نواز است هنوز

خاک گردیدم و برآتش من آب نزد

غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز

گرچه هر لحظه مدد می‌دهدم چشم پرآب

دل سودازده در سوز و گداز است هنوز

همه گفتند به‌غیر از من و پروانه و شمع

قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز

گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت

در این خانه به امید تو باز است هنوز

این چه سوداست عمادا که تو در سر داری

این چه سوزیست که در پرده ساز است هنوز

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.