خیانت و سایکوپاتی و معادل اخلاقی جنگ

عصر ایران چهارشنبه 01 اسفند 1403 - 06:11
ویلیام جیمز بود که نخستین بار از "معادل اخلاقی جنگ" سخن گفت. "معادل اخلاقی جنگ" یعنی چیزی که به جای جنگ، غریزه قدرت‌طلبی و برتری‌جویی و عظمت‌خواهی و جاه‌پرستی انسان را ارضا می‌کند. 

   عصر ایران؛ عنایت محمودفر- پریشب فیلم "تماس" ساختۀ اینگمار برگمن کارگردان سوئدی را تماشا کردم. طبق معمول نمایشی بود از وجدان بی‌دغدغه و آرام زنی که در کمال سادگی به شوهرش خیانت می‌کند. 

   سیمای زن در نظرم چندان کریه بود که تصور می‌کنم در انتخاب او برای ایفای این نقش تعمدی از طرف کارگردان وجود داشت. شاید به این منظور که تناسب و تشابهی میان سیرت و صورت او به بیننده القا شود و شاید چنان نبود و به نظر حقیر چنین‌ می‌نمود. 

   هر چه بود و هر که بود "زن" کار خیانت را خیلی ساده و بزرگوارانه انجام می‌داد‌. برای پاکی و پلشتی دو پروندۀ جداگانه تشکیل داده بود. از یک‌سو همه چیز زندگی‌اش را تا حد وسواس، تر و خشک می‌کرد و می‌شست و می‌روفت و هیچ لکه‌ و غباری باقی نمی‌گذاشت. از آن سو به وعده‌گاه می‌رفت و حیا می‌درید و تن به بستر فسق می‌کشید، و دو طرف مثل دو بوزینه با هم درمی‌آویختند و می‌آمیختند. چیزی همچون چهره‌ی دوگانۀ تمدن امروز که از یک سو با وجدان آسوده خروارها بمب بر سر مردم بی‌دفاع می‌ریزد و هزاران زن و بچه معصوم را به خاک سیاه می‌کشاند و از دیگر سو با همان پشتکار و جدیت، عزم بر قطع این مرحله جزم کرده‌اند که چگونه بر عفریت سرطان پیروز شوند و جنبش و جولان یک پشه یا ویروسی را که هزاران بار از یک بمب کوچک‌تر است عقیم کنند.

   من علل روانی ظهور عارضه‌ای به نام سایکوپاتی را نمی‌دانم ولی می‌دانم که سایکوپات آنچنان کسی است که در عین ارتکاب خبث و خیانت و ناجوانمردی، هیچ قبحی برای عمل خویش نمی‌شناسد.

     در نظر چنین فردی، دروغ و خدعه و نیرنگ و نامردمی همان‌قدر عادی و پیش‌پاافتاده و بی‌عیب و علت و حتی واجب است که خوردن و خفتن و خرامیدن و دیگر امور. درست مثل همان قداره‌بندی که بنده‌خدایی را به اسارت گرفته بود و موقعی که می‌خواست سرش را از تن جدا کند به همکارش گفت "تا عبادت من تمام می شود این ثواب را تو بکن و سر این بابا را ببُر که بیکار نمانده باشی!" 

   چیزی قریب به این مضمون را من در کتاب خاطرات حاج سیاح خوانده‌ام و صد البته که نمونه‌های کامل‌تر را در گوشه و کنار صفحات تاریخ به‌کرات می‌توان جست. منتها به تدریج که اوضاع و احوال زمانه تحول پذیرفته، سلیقه "سایکوپات"ها هم متعالی شده است. 

   روزگاری میل و عطش قدرت و اقتدار و توسعه‌طلبی و تجاوز به حقوق دیگران را با قداره فرومی‌نشاندند و حالا سلاح‌های مدرن الکترونیک و بمب‌افکن‌های ب ۵۲ این نقش را ایفا می‌کنند و در هر دو حال واقعیتی که پابرجا مانده این است که پلیدی و خبث هنوز در شمار عادیات زندگی است. هنوز گروهی یا مثل یهودا با بوسه به آدمی خیانت می‌کنند، و یا مثل "بروتوس" با دشنه‌ زهرآلود.

   مجله "تایم" در اکتبر ۱۹۷۲ با اشاره به یکی از همین "مسائل عادی" نوشته بود که حمله اخیر فانتوم‌های آمریکایی به مناطق غیرنظامی ویتنام شمالی هیچ واکنشی در مردم آن دیار ایجاد نکرد چون بمباران مناطق پرجمعیت شهری برای ویتنامی‌ها در شمار "عادیات" درآمده بود. 

   تنها چیزی که به آن حمله بمب‌افکن آمریکایی جنبه "غیرعادی" بخشید این بود که یکی از بمب‌ها تصادفا به مقر هیئت سیاسی فرانسوی‌ها تصادف کرد و این بنا را در چشم‌به‌هم‌زدنی به تل خاکی مبدل ساخت. نتیجه این شد که پنج تن از ماموران فرانسوی هلاک شدند و رئیس‌شان نیز زخم مهلکی برداشت. 

   آمریکا به‌خاطر این "واقعه غیرعادی" رسما از ژرژ پمپیدو رئیس‌ جمهوری فرانسه پوزش خواست و در توجیه حادثه نیز دلیل جالبی اقامه کرد: "متاسفانه بمب‌افکن‌ها فاقد دستگاه‌های دقیق نشانه‌یاب بودند و به همین جهت به جای آنکه "به طور عادی" در چند مایل آن‌طرف‌تر به یک منطقه راه‌آهن اصابت کنند اشتباها بر مقر ماموران سیاسی فرانسه نازل شدند." 

   همین مجله "تایم" تعداد ماموریت‌های جنگی بر فراز ویتنام را در طی پنج ماه اول همان سال (۱۹۷۲) بالغ بر سی‌وسه هزار ذکر کرده بود، و این سوال پدید آمد که با وجود فروریختن آن همه بمب چطور هنوز آثاری از حیات در آن منطقه وجود دارد. 

   گویا ویلیام جیمز بود که نخستین بار از "معادل اخلاقی جنگ" سخن گفت. "معادل اخلاقی جنگ" یعنی چیزی که به جای جنگ، غریزه قدرت‌طلبی و برتری‌جویی و عظمت‌خواهی و جاه‌پرستی انسان را ارضا می‌کند. 

   او می‌دید که تمام کوشش‌هایی که در راه حفظ صلح و جلوگیری از بروز جنگ به کار برده‌اند، با شکست مواجه شده و آنچه نیکخواهان جهان در این رهگذر رشته‌اند چله شده است. 

  توجیه قضیه هم آسان بود. تا وقتی که سایکوپات‌هایی مثل هیتلر و موسولینی امکان ظهور دارند که به نیم غمزه عالمی را به خاک و خون می‌کشانند و عطش جاه‌طلبی و ماجراجویی خود را بی‌هیچ عذاب وجدان فرومی‌نشانند، چشم‌داشت برقراری صلح و صفا در جهان بیهوده است.

    اما طبیعی است عصر سایکوپات‌ها با زوال هیتلر و موسولینی به سر نیامد. آدمیانی که وجدان اخلاقی‌شان تا آن درجه ضعیف شده باشد که از ارتکاب به عمل خلاف و جرم و جنایت و نامردمی کمترین ناراحتی و ندامتی احساس نکنند در جهان بسیارند و لزومی هم ندارد که چنین افرادی را همیشه در میان سیاست‌گران و سردمداران روزگار سراغ کنیم. در میان مردم عادی و عامی نیز چنین چهره‌هایی فراوان اند، و کم نیستند آدمیانی که نظیر زن فیلم "تماس" با چهره‌ای آرام و معصوم - شب و روز - مشغول دام نهادن و خدعه انگیختن و نعل وارونه کوفتن و آهو گرداندن و گربه رقصاندن باشند و از پشت بر رفیق خود خنجر بزنند.‌

  آقای ویلیام جیمز این حقایق را می‌دید و تئوری خود را می‌بافت. او عاقبت از حل مسئله "جنگ" عاجز شد و به دنبال "معادل اخلاقی جنگ" رفت. در این مرحله، راه حل به نظر او این بود که ملت‌ها به جای جنگ و جدال و تجاوز و دست‌اندازی، طریقی انتخاب کنند که متضمن هیچ قتل و غارت و خوف و خلافی نباشد و در عین حال همان رضایت حاصله از اقتدار و تسلط و قتل و نهب و غارت دیگران را احساس کنند. 

   مثلا ثروت و مکنت گرد آورند و تاسیسات عظیم بنا کنند و تجمل و تعین را از حد بگذرانند و مرکوب راهوار و معشوقه ماهوار اختیار کنند، و میدانی فراخ یابند تا در عرصه تجارت و صناعت هر چه می‌خواهند جولان دهند و با رقیبان سوداگر دست و پنجه نرم کنند، و بدین طریق غریزه‌ای را که در میدان جنگ با تاخت‌وتاز و ایلغار و سفک دماء ارضا می‌کنند، در محدوده‌ی یک زندگی "سالم" و "بی‌سروصدا" ارضا نمایند. 

   ظاهرا در پی همین ابداع بود که همه به دنبال "معادل اخلاقی جنگ" رفتند و آنچه امروزه در دنیای متمدن از تجمل و تعین و تظاهر و تفاخر و شهوت سوداگری و سیم و غله اندوزی و تجارتی کردن همه‌ی مظاهر زندگی، و حتی تب ورزش‌دوستی می‌بینید چیزی جز تجلی این پدیده نیست.

   و البته و صد البته که خوش ابتکاری بود اما تنها عیبی که در این رهگذر پدید آمد این بود که گل بود به سبزه نیز آراسته شد. یعنی جنگ بود "معادل اخلاقی جنگ" هم بر آن مزید شد. 

   نه تنها سادیسم جنگ از بین نرفت بلکه "معادل اخلاقی" هم به یک ماجرای ضد اخلاقی تبدیل شد و حالا دیگر عیاری و بی‌بندوباری و لجام‌گسیختگی تا بدان پایه رسیده است که هر سینماگر کاسبکاری در لباس "روشنفکری" با خیال راحت هر خیانت و رذالتی را بر پرده‌ی سینما تصویر می‌کند و فیلمسازان وطنی ما هم همت بر اقتفاء و اقتباس از او می‌گذارند که چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.