روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

مشرق نیوز یکشنبه 05 اسفند 1403 - 10:00
زهرا قبیسی همان دختری که تمام روزهای جنگ و قبل از آن به عشق سید حسن نصرالله یک سرباز تمام عیار مقاومت بود حالا با دوستانش برای تشییع آقاسید عزیزشان سنگ تمام گذاشته‌اند و روایت امروز ما روایت آنهاست.

به گزارش مشرق، جنگ همیشه هم خرابی ندارد گاهی از دل انفجار و آوارگی‌ها، قهرمان‌هایی برایمان به سوغات می‌آورد. قهرمان‌هایی شبیه «زهرا قبیسی» دختری که حالا نام و نشانش برای همه‌ی ما آشنا است. همان که یک تنه جلوی تانک‌های اسرائیلی ایستاد، همان که با ماشینش تاریکی شب را می‌شکافت و خانواده‌ها را از بمباران نجات می‌داد. وقتی دارو نایاب شد، کمپین‌هایش برای تأمین دارو حسابی اثر داشت. وقتی خانواده‌ها آواره شدند چادر به کمر می‌بست و محل‌های اسکان را یک تنه آماده و نظافت می‌کرد. زهرا همه‌کاری انجام داده از تفحص پیکر شهدا تا خدمت به کودکان بی‌سرپرست و کار جهادی برای یمن،سوریه و فلسطین.

تک دختر خانواده قبیسی و نازپروده‌شان می‌توانست مثل همه‌ی دخترهای هم سن و سالش یک زندگی معمولی داشته باشد اما همه‌ی این سختی‌ها را به جان خرید تا سربازی سیدش را کند. تا یه قول خودش لحظه‌ای لبخند رضایت روی لبان سید و مهم‌تر از آن صاحب الزمان بنشیند و دلشان گرم شود که جوانان چطور پای کار مقاومت هستند.

آنطور که می‌شناسمش یقین دارم برای تشییع سید هم حتما سنگ تمام می‌گذارد و بیکار نمی‌نشیند، برای همین از ایران وصل می‌شوم به لبنان و پای میز مصاحبه با زهرا می‌نشینم.

روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

نفوذی‌های پروژه بگیری که ماموریت دارند مراسم را به هم بزنند

آخرین باری که صحبت کردیم ۸ ترکش اسرائیلی توی بدنش جاخوش کرده بود و نیاز به جراحی داشت برای همین حالش را می‌پرسم و حال‌وهوای لبنان را...او هم ریز به ریز جزئیات را برایم ردیف می‌کند از مجروحانی که با وجود شرایط‌شان راضی نمی‌شوند تشییع را از خانه تماشا کنند تا نفوذی‌های پروژه بگیری که ماموریت دارند مراسم را به هم بزنند.

«هفته‌ی گذشته یک عمل جراحی انجام دادم بخیه‌هایم هنوز جوش نخورده‌اند و زخم‌هایم کاملاً خوب نشده‌اند. با این حال با جان و دلم مثل همه‌ی مردم از تشییع سید دفاع خواهم کرد چون در لبنان، برخی تلاش دارند که با هر روشی این مراسم را مختل کنند، مشابه اتفاقی که برای هواپیمای ایرانی رخ داد. صداهای غریبه‌ای بلند شده که می‌گویند مراسم تشییع سید نباید مرکزی باشد و نباید در ورزشگاه کمیل شمعون برگزار شود، زیرا این مکان متعلق به دولت است. آنها پیشنهاد می‌کنند که این مراسم فقط به خانواده و نزدیکان محدود شود. اما در مقابل، بیشتر لبنانی‌ها نظر متفاوتی دارند و از برگزاری این مراسم به‌صورت گسترده حمایت می‌کنند.

ما با تمام قدرت از تشییع سید دفاع می‌کنیم. مردم در حال آماده شدن هستند تا در این مراسم شرکت کنند، حتی اگر نتوانند در دل تشییع حضور داشته باشند. برخی خانواده‌ها دو یا سه روز زودتر به سمت بیروت آمدند. بعضی‌ها قرار است شب را در ماشین‌های خود سپری کنند، در حالی که برخی دیگر خانه‌هایشان را در ضاحیه برای پذیرایی از کسانی که از جنوب یا شمال می‌آیند، باز کرده‌اند.

روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

نکته اینجاست که در ضاحیه اساساً ظرفیت کافی وجود ندارد. بسیاری از خانه‌ها تخریب شده‌اند و بدون در نظر گرفتن موضوع تشییع، برخی از این خانه‌ها از قبل میزبان خانواده‌هایی هستند که خانه‌های خود را در جنگ از دست داده‌اند. ما داریم سعی می‌کنیم که به یکدیگر کمک کنیم. بعضی‌ها مهمان دوستان و آشنایانشان می‌شوند، برخی در ماشین‌هایشان می‌خوابند. بعضی خانواده‌ها تصمیم گرفته‌اند که زنان و کودکان را در خانه بگذارند و مردان در فضای باز شب را بگذرانند.

از طرفی، همه‌ی کودکان هم اصرار دارند که در مراسم تشییع شرکت کنند. حتی بعضی از آنها تصور می‌کنند که مانند تشییع شهدای دیگر ، پشت سر پیکر سید حرکت خواهند کرد. من دوستی دارم که همسرش شهید شده و فرزندش به او گفته که می‌خواهد در خودروی نظامی بنشیند و همراه با پیکر سید حرکت کند، همان‌طور که هنگام تشییع پدرش چنین کرده بود.

تمام کودکان مصر هستند که سید را ببینند و در مراسم تشییع او شرکت کنند. مادران تلاش می‌کنند که فرزندان خردسالشان را در خانه نگه دارند و فقط با فرزندان بزرگ‌ترشان در مراسم شرکت کنند. اما بچه‌ها به هیچ وجه این را نمی‌پذیرند. با تیم جهادی‌مان تصمیم گرفته‌ایم برای هر کودک یک کارت اسم و مشخصات طراحی کنیم تا اگر به خاطر ازدحام گم شدند بتوانیم خانواده‌شان را پیدا کنیم.

حتی سالمندان و مجروحین، چه مرد و چه زن، را هم تشویق می‌کنیم که در خانه بمانند، بخاطر تجمع، تهدیدهای امنیتی و احتمال خرابکاری اما این موضوع را قبول نمی‌کنند و اصرار دارند که همه در این مراسم حضور داشته باشند.»

روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

جوانانی که رفتگر افتخاری مراسم تشییع شدند

روزهای جنگ زهرا و ماشین به قول خودش از زوار دررفته‌اش تاکسی دربست آواره‌ها شده بودند، شبانه روز از جنوب به شمال و از شمال به مرکز خیابان‌های لبنان را بالا و پایین می‌کردند و هرکس هرکجا می‌خواست برود او را برای رضای خدا به مقصد می‌رساندند.

مهم هم نبود که گاهی موشک در چند قدمی‌شان می‌نشست و احتمال داشت خودش و ماشینش در چشم به هم زدنی دود شوند. دلم می‌خواهد بدانم روزهای منتهی به تشییع زهرا باز هم تاکسی خطی ضاحیه می‌شود و عاشقان پیاده پا را تا مراسم می‌رساند؟!

«با اینکه هنوز حالم خوب نشده اما چندوقتی است که این موضوع را دنبال می‌کنم. مثلا دیروز به چند خانواده شهید و جانبازپیجرها که چشم‌هایشان را از دست داده‌اند سر زدم و پرسیدم که چه‌طور می‌خواهند در مراسم شرکت کنند؟! به چیزی نیاز دارند و یا کمکی می‌خواهند؟! علاوه بر آن چندوقتی است که کمک‌های مردمی را برای مراسم تشییع جمع‌آوری می‌کنیم. برخی از خانواده‌ها بانی شده‌اند که آب بخرند. سعی داریم آب و غذا تامین کنیم و در موکب‌ها پخش کنیم چون مردم از شهر و روستاهای دیگر و حتی از کشورهای دیگر می‌آیند و به رسم مهمان‌نوازی دوست داریم از آنها پذیرایی کنیم.

شاید جالب باشد که بدانید برخی از جوان‌ها داوطلب شدند تا به عشق سید زباله ها را روز یکشنبه از خیابان‌ها جمع کنند. ما در راهپیمایی‌های بزرگ مثل محرم، عاشورا و..‌ سطل زباله در خیابان نمی‌گذاریم چون ممکن است چیزی مانند بمب در آن بگذارند و انفجار صورت بگیرد. برای همین از شروع راهپیمایی ما داوطلبانی داریم که کار جمع کردن زباله از بطری آب، دستمال وغیره را انجام می‌دهند و آن‌ها را تفکیک و دفن می‌کنند. همه‌ به هر شکلی که می‌توانند پای کار سید ایستاده‌اند و هرچه دارند را خرج سید می‌کنند مثلا دانشجوها زحمت دیوارنگاره‌های ضاحیه را کشیده‌اند.»

روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

ما خانواده سید هستیم!

مکث می‌کند، سکوتش کش می‌آید و بعد بی آنکه دلیلش را بپرسم با صدایی که رد بغض هر چند نامحسوس رویش پیداست می‌گوید:«قلبم درد گرفت از اینکه دارم درباره تشییع سید حرف می‌زنم اما ما هر کاری می‌کنیم که این تشییع به بهترین شکل انجام بشود.»

بغضش که ته‌نشین می‌شود رشته حرف‌هایش را از سر می‌گیرد و رج‌های همدلی‌شان و عشق سید را به هم می‌بافد:« ما هر کاری از دست‌مان بربیاید برای سید انجام می‌دهیم از دیوارنگاری ونقش زدن اسم و تصویر قشنگش روی ساختمان‌های شهر تا جمع کردن زباله‌ها، تامین پول برای موکب‌ها هماهنگی‌ها برای اسکان مردم و.. علاوه بر این مهمان خارجی داریم از عراق‌، ایران،‌ یمن و... که لبنان رو نمی‌شناسند، بعد از تشییع دوست داریم آنها را ببریم روضه الحوراء که مزار شهدا را زیارت کنند، عیادت جانبازها بروند و محل شهادت سید را ببینند. در حد توانم می‌خواهم به مهمان‌های خارجی‌مان مقاومت و مردم مقاومت را نشان بدهم.

ما خانواده سید هستیم و هرکدام‌مان مثل وقتی نزدیک‌ترین عزیزش را از دست داده باشد مهیای‌ تشییع می‌شود. برایمان مهم است که در این مراسم جایگاه سید بین مردمش ظاهر شود و اقتدار و قوت مقاومت را به رخ دشمن بکشیم.»

حال امروز ما برای شما ایرانی‌ها غرییه نیست

قبل از اینکه سوال آخرم را بپرسم زهرا کلماتش را تندتند به میزبانی می‌آورد تا حرفی که گوشه دلش خانه‌ کرده را بگوید. سوال را او این‌بار از من می‌پرسد:«می‌دانی ما چه حالی داریم؟!» جوابش را هم پیوست سوالش می‌کند و می‌گوید:

«ما تشییع سیدحسن را شبیه به تشییع امام خمینی می‌دانیم. انگار همان حس برایمان زنده می‌شود شاید خیلی‌ از ما آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودیم یا سن کمی داشتیم اما این روزهای لبنان برایمان حس خرداد ۶۸ ایران را دارد. حتی ویدیوهای که برای شهادت سیدحسن پخش شده‌اند از مرثیه‌های استفاده کردند که در وصف امام راحل است. حال امروز ما برای شما غرییه نیست، شما اتفاقا خوب ما را درک می‌کنید حال روزی را داریم که قرار بود امام را تشییع کنید.

به هرحال خون ریخته شده‌ی سیدحسن روحیه‌ما را بالا می‌برد .. روحیه انقلاب و مقاومت، روحیه مبارزه و فداکاری و... این غم در قلب ما بی‌تاثیر نیست ما به واسطه‌ی این غم راه سید حسن را ادامه می‌دهیم، امانتش را حفظ می‌کنیم و دشمن‌مان را یه زانو در می‌آوریم.»

روایتی از تشییع؛ از رفتگرهای افتخاری تا روسیاهی نفوذی‌ها

مثل سید حتی درغم

زهرا روز سختی را در پیش دارد، خسته روزهای قبل از مراسم است و دلواپس روز تشییع بیشتر از این وقتش را نمی‌گیرم، تا همین جا هم به سختی راضی‌اش کردم پای میز مصاحبه بنشیند، درگیر کارهای مراسم بود و در بستر بیماری اما چون پای سید عزیزش درمیان بود رضایت مصاحبه را داد. سوال آخرم را با تلفن تا لبنان بدرقه می‌کنم و می‌پرسم:«حال فردای لبنان چه شکلی است؟! یکشنبه آه حسرت را روی صورت‌ها می‌بینیم یا خشم و نفرت را از دشمن؟»

«بنظرم ما باید حق خودمان را در عزاداری داشته باشیم. احساس به غم حق مسلم ماست.

من از همان روزهای اول شهادت سید حسن تا به حال خودم را نگه داشتم و قوی ایستادم، بعضی شب‌ها هم در تنهایی خودم گریه می‌کردم، این را هم از سید یاد گرفتیم همانطور که وقتی پسرشان شهید شد روزها با اقتدار به کارهایش ادامه می‌داد و از مردم و مهمانان استقبال می‌کرد و شب‌ها در تنهایی خودش گریه می کرد...ما تا امروز، خودمان را کنترل کردیم و قوی ایستادیم اما فردا همه‌ی اشک‌هایی که پشت سد چشم‌هایمان مانده را خرج پیکر سید می‌کنیم. اما این فقط یک طرف قضیه است ما از فردا برخلاف تصور بقیه مقاوم‌تر خواهیم شد، نفرت و انزجارمان از دشمن بیشتر خواهد شد و برای شکستش مصمم خواهیم شد. همان‌طور که رهبرمان فرمودند سالهای احتضار اسرائیل زودتر از موعد ۲۵ ساله فرا می‌رسد.»

منبع: فارس

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.