باب اسفنجی متوجه تغییرات عجیبی در خودش میشود—صدایش دورگه شده، سبیلهایی نازک روی صورتش سبز کرده و ناگهان حس میکند دیگر نباید با پاتریک بازی کند! آقای خرچنگ او را تشویق میکند که «مثل یک مرد واقعی» رفتار کند، اما باب هنوز دلش برای بازیهای کودکانه و زندگی بیدغدغه تنگ میشود. پاتریک هم که نمیخواهد دوست صمیمیاش را از دست بدهد، سعی میکند راهی برای برگرداندن او به حالت عادی پیدا کند. آیا باب اسفنجی واقعاً در حال بزرگ شدن است، یا فقط یک ماجرای دیگر از خیالپردازیهای اوست؟