مازندران به سرزمین دیوان مشهور است. در دل سرزمین مازندران، جایی که داستانها و اسطورهها زندهاند، به همراه رستم، پهلوان بیبدیل ایران، به سفری تاریخی میرویم. سفری که از هفتخان افسانهای عبور میکند و ما را به جاذبههای باستانی و تاریخی این منطقه میبرد، جایی که طبرستان با قدمت و زیباییاش، خاطرات گذشته را در خود جای داده است.
به گزارش راهنماتو، مازندران، سرزمینی که در دل تاریخ و اسطورههای ایرانی جایگاهی شگفتانگیز دارد، نه تنها با طبیعت بکر و سرسبزش چشمها را مسحور میکند، بلکه در داستانهای کهن نیز صحنه نبردهای حماسی بوده است.
در شاهنامه، رستم، پهلوان بیهمتای ایران، برای نجات کیکاووس و یارانش، سفری پرخطر را آغاز میکند و از هفتخان عبور میکند تا در نهایت با دیو سپید، فرمانروای اهریمنی مازندران، روبهرو شود.
اما آیا این مازندران افسانهای همان مازندران امروزی است؟ در این مطلب، با الهام از این روایت اسطورهای، به دل مازندران سفر میکنیم تا آثار تاریخی و مکانهای باستانی این سرزمین را کشف کنیم؛ جاهایی که همچنان رازهای گذشته را در خود نهفته دارند و گویی پژواک نبردهای رستم هنوز در آنها طنینانداز است.
قصه رستم در مازندران از جایی آغاز میشود که کیکاووس شاه با شاه مازندران در میافتد. در روایت شاهنامه قصه از این قرار است که:
کیکاووس، شاه مغرور ایران، در اوج قدرت و شکوه، خود را بیهمتا میدانست. گنجینههای بیپایان، تاجی زبرجدنشان و اسبانی تیزپا در اختیارش بودند، اما دلش هنوز در سودای فتح سرزمینهای ناشناخته میتپید. روزی، نوازندهای از مازندران به دربارش آمد و با نوای دلنشین بربط و توصیف زیباییهای آن دیار، تخم وسوسهای خطرناک را در دل شاه کاشت. کاووس، افسون کلمات رامشگر، بیدرنگ تصمیم گرفت سپاهی گرد آورد و به مازندران لشکر بکشد. اما بزرگان و پهلوانان در سکوتی تلخ فرو رفتند؛ آنها خوب میدانستند که این تصمیم خودخواهانه، سرنوشتی شوم به همراه دارد، اما از ترس شاه خاموش ماندند.
زمانی که خبر تصمیم شاه به زال، پیر خردمند سیستان، رسید، دلش از اندوه سنگین شد. او که جهاندیده و دانا بود، میدانست که مازندران نه با شمشیر گشوده میشود و نه با نیرنگ، بلکه دیاری است افسونشده، سرزمین دیوان و جادوگران. زال، خود را به دربار رساند و شاه را از این راه بیبازگشت برحذر داشت، اما کیکاووس که در غرور و نخوت غرق بود، پندهای او را نادیده گرفت. زال که ناامید شده بود، تنها سری تکان داد و رو به سیستان بازگشت، اما در دل، نگران آیندهای بود که در پس این تصمیم شوم، انتظار ایران را میکشید.
کیکاووس با سپاهی گران رهسپار مازندران شد، بیخبر از سرنوشت شومی که در انتظارش بود. زمانی که به مرزهای آن دیار رسید، شاه مازندران از ورود سپاه ایران آگاه شد. مردم وحشتزده از ویرانی و آتشسوزی که سپاهیان کیکاووس به راه انداخته بودند، نزد شاه آمدند و گفتند: «شاه ایران با پهلوانانی همچون گیو و طوس آمده است و قصد دارد مازندران را به خاک و خون بکشد.» شاه مازندران که نگران سرنوشت سرزمینش بود، بیدرنگ دیو سنجه را فراخواند و فرمان داد که دیو سپید را از این تهدید باخبر سازد.
دیو سپید، که قدرتی بیمانند داشت، با شنیدن خبر، خشمگین شد و با لشکری از دیوان همچون ابری سیاه بر سپاه ایران سایه افکند. زمین و آسمان تیره شد و ارتش کیکاووس بهسرعت در محاصره افتاد. در یک چشم به هم زدن، تمام لشکریانش به اسارت درآمدند و گنجینههایشان به تاراج رفت. کیکاووس، که حال در بند بود و چشمانش از جادوی دیو نابینا شده بود، با حسرت گفت: «ایکاش خردمندی مرا از این سرنوشت آگاه میساخت، که از هر گنجی برایم ارزشمندتر بود.» دیو سپید با نیشخندی به او گفت: «تو که به تاج و تخت خود قانع نبودی و فریب قدرت را خوردی، اکنون سزاوار این عذاب هستی!» سپس دستور داد کیکاووس زنده بماند تا طعم شکست و بدبختی را به تلخی بچشد، بیآنکه کسی به یاریاش بشتابد.
اما ماجرا در این نقطه به پایان نرسید و کیکاووس به یاد پهلوانی افتاد که در دوردست همواره پشتیبان او بوده پس رستم را خبر کرد و این نقطه آغازین نبرد رستم با دیوان مازندران بود که امروزه آن را به هفتخان رستم میشناسیم.
در ادامه همگام با رستم به مازندران میرویم و از هفتخان میگذریم.
مازندران، سرزمینی که دیوان در آن حکم میراندند، پر از دیوها و دامهایی بود که هر غریبهای را از پای در میآورد. رستم، شبهنگام در بیابانهای مرزی مازندران خسته و کوفته به خواب رفت، بیخبر از آنکه در دل تاریکی، شیری غولآسا و خونخوار از ژرفای جنگلهای مازندران بیرون آمده و کمین کرده است.
رخش، اسب وفادارش، زودتر از رستم بوی مرگ را حس کرد و بیدرنگ به جان شیر افتاد. غرش شیر در تاریکی پیچید، اما رخش سرسختانه بر او چنگ انداخت و سرانجام با لگدی سهمگین، جانش را گرفت. هنگامی که رستم از خواب برخاست و پیکر بیجان شیر را دید، دستی بر یال رخش کشید و گفت: «رخش، تو خود پهلوانی! اما این تازه آغاز ماجراست. راهی دراز تا قلب مازندران در پیش داریم...»
دیوان مازندران تنها با تیغ نمیجنگیدند؛ آنها طبیعت را هم به فرمان داشتند. رستم، پس از گذر از جنگلهای مخوف، وارد بیابانی هولناک شد که دیوان برای از پا درآوردن پهلوان ایران طلسم کرده بودند. خورشید، همچون کورهی آتشین، بر او و رخش میتابید. تشنگی همچون دیوی نامرئی، جانش را میمکید.
اما یزدان دست او را گرفت. در دوردست، چشمهای پنهان در میان صخرهها پدیدار شد. رستم خود و رخش را سیراب کرد و با نیرویی تازه، راهی قلب مازندران شد.
شبهنگام، اژدهایی از نسل دیوان مازندران، در دل کوهستان به کمین پهلوان نشسته بود. این اژدها به جادوی سیاه آغشته بود، چنان که هرگاه رستم چشم میگشود، از نظر ناپدید میشد، اما هرگاه که او به خواب میرفت، از تاریکی بیرون میخزید.
رخش، این بار نیز نجاتبخش بود. اسب وفادار، هربار که اژدها به سوی رستم خیز برمیداشت، با سُمهایش زمین را میکوبید و یل ایران را بیدار میکرد. رستم سرانجام راز آن جانور پلید را دریافت و این بار، هنگام بیداری، به او یورش برد. با ضربات خنجر و زور بازو، اژدها را از پای درآورد و طلسم او را شکست.
در مسیر خود، رستم به زنی پیر و درمانده برخورد. اما این زن، در حقیقت جادوگری از دیوان مازندران بود که با نیرنگ، بسیاری از پهلوانان را به دام افکنده بود.
جادوگر، چون گرگی در لباس میش، به رستم نزدیک شد و او را به خوانی پر از شراب و خوراک دعوت کرد. اما یل ایران که در سایهی فر ایزدی بود، نیرنگ را دریافت. بیدرنگ خنجر از نیام کشید و جادوگر را از پای درآورد. با مرگ او، تاریکی لحظهای بر زمین افتاد، گویی خود مازندران از مرگ ساحرهاش به لرزه درآمده بود.
پس از کشتن زن جادوگر، رستم لگام را از سر رخش برداشت و او را در کشتزار رها کرد تا بچرد. خود نیز جامه از تن بیرون کرد، گیاهی زیر خفتانش گسترد و به خواب رفت.
دشتبان که اسب را در کشتزار دید، خشمگین شد، به سوی رستم رفت و با چوبی بر پایش زد. سپس با سرزنش و دشنام از او پرسید چرا اسبش را در زمین دیگران رها کرده است.
رستم، از خشم، بیدرنگ از جا برخاست، گوشهای دشتبان را از بیخ کند و بیآنکه سخنی بگوید، دوباره به خواب رفت. دشتبان، حیران و زار، نزد دیو دلیری به نام اولاد رفت و از رستم شکایت کرد.
رستم به دژی بلند و مستحکم رسید که دروازهی ورودی به سرزمین دیوان مازندران بود. در آنجا، جنگجویی به نام اولاد به نگهبانی ایستاده بود.
رستم و اولاد در نبردی سخت درگیر شدند. اولاد، که از پهلوانی رستم آگاه بود، دلاورانه جنگید، اما سرانجام شکست خورد. رستم، به جای کشتن او، به او گفت: «اگر جانت را میخواهی، مرا به غار دیو سپید راهنمایی کن!»
اولاد، با ترس و احترام، پذیرفت.
در دل مازندران، رستم به نخستین دشمن بزرگ خود رسید: ارژنگ دیو، سردار سپاه دیوان. این دیو، بلندبالا و هراسانگیز، با تبر جنگیاش، منتظر یل ایران بود.
نبرد سختی درگرفت. ارژنگ با غرشهای سهمگین، زمین را میلرزاند، اما رستم، با چالاکی و قدرتی که تنها از یلی چون او برمیآمد، بر دیو چیره شد. با ضربهای سهمگین، ارژنگ را از پای درآورد و سر از تنش جدا کرد.
سرانجام، رستم به غاری رسید که در آن، دیو سپید، فرمانروای دیوان مازندران، آرمیده بود. او همان دیوی بود که با جادوی خود، کیکاووس و سپاهیانش را نابینا کرده و مازندران را در چنگال اهریمنیاش نگه داشته بود.
رستم، با نیرویی که از پهلوانان باستانی ایران در رگهایش میجوشید، با دیو سپید درگیر شد. دیو، که چنگالهایی چون فولاد داشت، زخمهایی بر تن رستم نشاند، اما یل ایران، با خنجری آغشته به خشم، سینهی او را شکافت و قلبش را بیرون کشید.
با مرگ دیو سپید، فریاد نالهی دیوان در مازندران پیچید. رستم، خون او را در چشمان کیکاووس و یارانش چکاند و بیناییشان را بازگرداند.
دیوان مازندران که شاه خود را از دست داده بودند، گریختند و مازندران، بار دیگر، از چنگ اهریمنان آزاد شد.
مازندران شاهنامه و مازندران امروزی لزوماً یکی نیستند و دربارهٔ موقعیت جغرافیایی آن اختلافنظر وجود دارد. برخی از پژوهشگران، از جمله فریدون جنیدی و غلامرضا پیروز، بر این باورند که مازندران شاهنامه همان مازندران کنونی است. اما در مقابل، محققانی مانند ذبیحالله صفا، صادق کیا و حسین کریمان این دیدگاه را رد میکنند.
یکی از دلایل اصلی این اختلاف، توصیفهای شاهنامه از مازندران به عنوان سرزمینی جادویی و محل زندگی دیوان و جادوگران است. درحالیکه طبرستان، که در منابع تاریخی از آن به نیکی یاد شده، پایتخت برخی از پادشاهان ایرانی مانند فریدون و منوچهر بوده است. همچنین، فاصلههای جغرافیایی در شاهنامه با ابعاد مازندران کنونی همخوانی ندارد. برای مثال، رستم پس از ورود به خاک مازندران صد فرسنگ راه طی میکند تا به کاووس برسد، در حالی که استان مازندران کنونی چنین وسعتی ندارد.
برخی پژوهشگران، مانند حسین کریمان، بر این باورند که مازندران شاهنامه در حوالی شام، یمن یا حتی هند قرار داشته است. با این حال، برخی دیگر، مانند میرجلالالدین کزازی، بر این عقیدهاند که فردوسی از مردم مازندران با نام دیوان یاد کرده، اما نباید این واژه را با مفهوم امروزی آن یکسان پنداشت.
در نهایت، با توجه به این دیدگاههای مختلف، به نظر میرسد که مازندران شاهنامه بیشتر یک سرزمین اسطورهای است تا یک مکان جغرافیایی مشخص. اما برخی پژوهشگران همچنان بر تطبیق آن با طبرستان اصرار دارند، هرچند این موضوع به طور کامل پذیرفته نشده است.
با این وجود که غصههایی که شنیدید افسانهای بودند و در بخشی از شاهنامه اساطیری حضور داشتند، در ادامه برخی از جاهای دیدنی مازندران که اثبات میکنند این سرزمین از دیرباز تا کنون محلی برای زندگی آدمیان بوده و حتی در دوران ایران باستان نیز برو بیایی برای خود داشته است را معرفی میکنیم.
قلعه مارکوه، همچون نگینی درخشان بر انگشتری سبز، بر فراز کوهی به همین نام در رامسر خودنمایی میکند. این دژ تاریخی، با قدمتی که به قرن سوم هجری قمری بازمیگردد، از جمله مهمترین قلاع نظامی ایران به شمار میرود. موقعیت استراتژیک قلعه بر فراز کوه و مشرف به دریا، آن را به پایگاهی مستحکم برای نظارت بر منطقه و دفاع در برابر تهاجمات تبدیل کرده بود. شباهت معماری قلعه مارکوه به قلعه بابک، حکایت از الهامگیری از معماری دفاعی رایج در آن دوران دارد. مصالحی چون سنگ، ساروج و گچ در ساخت این قلعه به کار رفته و استحکامی مثالزدنی به آن بخشیده است.
تاریخ غنی قلعه مارکوه، از دوران ساسانیان تا دوره اسلامی را در بر میگیرد. این قلعه در طول تاریخ، شاهد رویدادهای مهمی بوده است. از جمله این رویدادها میتوان به تصرف قلعه توسط اسماعیلیان در قرن ششم هجری قمری اشاره کرد. این رویداد نشان از اهمیت استراتژیک قلعه در کنترل منطقه و راههای ارتباطی دارد. با وجود گذشت قرنها، قلعه مارکوه همچنان استوار ایستاده و اسرار زیادی را در دل خود نهفته دارد. کاوشهای باستانشناسی در این قلعه، به کشف سفالینهها و اشیاء تاریخی ارزشمندی منجر شده است که گویای سبک زندگی و فرهنگ مردم در آن دوران است.
برای رفتن به قلعه مارکوه باید به استان مازندران، کتالم، جاده تلارسر بروید.
غارهای باستانی هوتو و کمربند، نگین درخشانی در میان جاذبههای گردشگری بهشهر هستند. این غارها با قدمتی هفت هزار ساله، در دل طبیعتی بکر و چشماندازی زیبا به شهر، گردشگران را به سوی خود میکشانند. برای رسیدن به این غارها، ابتدا از میان باغهای انار دلانگیز عبور میکنید و سپس در آلاچیقهای دنج این باغها میتوانید به استراحت بپردازید و از طبیعت زیبای اطراف لذت ببرید.
برای رفتن به غار باستانی هوتو کمربند باید به بهشهر مازندران بروید.
قلعه کنگلو، دژی استوار و تاریخی در دل کوههای سوادکوه، با قدمتی کهن، به عنوان یکی از مهمترین آثار دفاعی ایران محسوب میشود. این قلعه که بر فراز قلهای بلند و صخرهای بنا شده، با معماری منحصربهفرد خود و استفاده از مصالحی چون سنگ و آهک، نمادی از استحکام و شکوه معماری ایرانی است. قلعه کنگلو که به "عقاب مازندران" نیز شهرت دارد، در طول تاریخ شاهد رویدادهای مهمی بوده و نقش بسزایی در حفاظت از منطقه داشته است. با وجود گذشت قرنها، این دژ تاریخی همچنان با عظمت خود، گردشگران و تاریخدوستان را به سوی خود میکشاند.
برای رفتن به قلعه کنگلو باید به سوادکوه بروید.
تپههای باستانی قلاکتی، همچون نگینهایی درخشان بر تارک تاریخ مازندران میدرخشند. این مجموعه تپهای که قدمت آن به دوران اشکانیان و ساسانیان بازمیگردد، گواهی بر تمدن غنی و کهن این منطقه است. کاوشهای باستانشناسی نشان میدهد که این تپهها در گذشته کاربری نظامی داشتهاند و به عنوان قلعهای استراتژیک از آن استفاده میشده است. موقعیت جغرافیایی خاص این تپهها، با چشماندازی وسیع به مناطق اطراف، اهمیت نظامی آنها را دوچندان میکرده است.
تپههای قلاکتی در طول تاریخ، شاهد رویدادهای مهمی بودهاند. این تپهها در دوران ساسانیان توسط رومیان به آتش کشیده شدند و پس از آن نیز در دورههای مختلف تاریخی تا زمان قاجاریه، به عنوان پایگاه نظامی مورد استفاده قرار میگرفتند. با وجود این همه فراز و نشیب، این تپهها همچنان استوار ایستادهاند و اسرار بسیاری را در دل خود نهفته دارند. کاوشهای باستانشناسی در این منطقه، به کشف آثار ارزشمندی منجر شده است که تصویری روشن از زندگی و فرهنگ مردم در گذشته به ما ارائه میدهد. ثبت ملی این تپهها در سال ۱۳۹۰، گامی مهم در جهت حفظ و نگهداری از این میراث ارزشمند به شمار میرود.
برای رفتن به تپه های باستانی قلاکتی باید به استان مازندران، شهرستان محمود آباد، بخش سرخرود، کیلومتر ۶ جاده سرخرود-آمل بروید.
غار اسپهبد خورشید، دژی استوار و تاریخی در دل کوههای سوادکوه، با قدمتی کهن، به عنوان یکی از مهمترین آثار دفاعی و طبیعی ایران محسوب میشود. این غار با معماری منحصربهفرد خود و استفاده از مصالحی چون سنگ و ساروج، نمادی از استحکام و شکوه معماری ایرانی است. اسپهبد خورشید، که به بزرگترین طاق طبیعی جهان نیز شهرت دارد، در طول تاریخ شاهد رویدادهای مهمی بوده و نقش بسزایی در حفاظت از منطقه داشته است. این غار که در متون تاریخی به نامهای مختلفی چون طاق عایشه گرگیلی دژ و لاپ کمر نیز شناخته میشود، با افسانههای بسیاری عجین شده است.
تاریخ غنی غار اسپهبد خورشید، از دوران ساسانیان تا دوره اسلامی را در بر میگیرد. این غار در گذشته به عنوان پناهگاه و دژ نظامی برای اسپهبدان تبرستان مورد استفاده قرار میگرفته است. افسانهها حکایت از آن دارند که اسپهبد خورشید، یکی از سرداران تبرستان، در زمان حمله اعراب، خانواده خود را در این غار پناه داده بود. اما اعراب با مسموم کردن آب ورودی به غار، به طرز فجیعی همه ساکنان آن را به قتل رساندند. با وجود گذشت قرنها، این غار همچنان استوار ایستاده و اسرار زیادی را در دل خود نهفته دارد. متأسفانه در سالهای اخیر، تخریبهای انسانی و بهرهبرداری بیرویه از معادن اطراف، این میراث ارزشمند را تهدید میکند.
برای رفتن به غار اسپهبد خورشید باید به استان مازندران، شهرستان سوادکوه، ناحیه دوآب، ۱.۵ کیلومتری جاده سوادکوه به تهران بروید.
آتشکده کوسان، یکی از ارزشمندترین آثار تاریخی و مذهبی ایران، در دل تاریخ و طبیعت سرسبز مازندران جای گرفته است. این بنا که در دوره ساسانیان، اوج شکوفایی آیین زرتشتی، ساخته شده است، نمادی از معماری و اعتقادات مذهبی آن دوران به شمار میرود. آتشکده کوسان در طول تاریخ، شاهد رویدادهای مهمی بوده و در دورههای مختلف، کاربریهای متفاوتی داشته است. این بنا که در ابتدا مکانی مقدس برای زرتشتیان بوده است، پس از حمله اعراب و روی کار آمدن اسلام، به پادگانی برای سربازان عرب تبدیل شد و سپس در دوره صفویه، به مکانی برای عبادت شیعیان بدل گردید.
کشف رازهای نهفته در آتشکده کوسان، ما را به سفری هیجانانگیز در طول تاریخ میبرد. این بنا که با معماری ساده و زیبای خود، نمایانگر سبک معماری ساسانی است، در طول قرنها دستخوش تغییرات بسیاری شده است. با وجود این تغییرات، آتشکده کوسان همچنان هویت اصیل خود را حفظ کرده و به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران، مورد توجه پژوهشگران و گردشگران قرار دارد. کاوشهای باستانشناسی در این منطقه، به کشف آثار ارزشمندی منجر شده است که تصویری روشن از زندگی و فرهنگ مردم در گذشته به ما ارائه میدهد. ثبت ملی این آتشکده در سال ۱۳۸۰، گامی مهم در جهت حفظ و نگهداری از این میراث ارزشمند به شمار میرود.
برای رفتن به آتشکده کوسان باید به استان مازندران، شهرستان بهشهر، بخش مرکزی، روستای کوهستان بروید.
قلعه حسن بور، با قدمتی که به دوران ساسانیان میرسد، یکی از ارزشمندترین آثار تاریخی شهرستان سوادکوه است. این دژ باستانی که در جنگلهای سرسبز شاهکوه و لیلی واقع شده، تا قرنهای ۶ و ۷ هجری قمری به عنوان یک پایگاه نظامی و دفاعی مورد استفاده قرار میگرفته است. این قلعه که در برخی منابع تاریخی به نام قلعه کسلیان شناخته میشود، در سالهای اخیر به عنوان یکی از جاذبههای گردشگری مهم منطقه شناخته شده و در تاریخ ۲۴ اسفند به ثبت ملی رسیده است.
برای رفتن به قلعه حسن بور سرخکلا باید به سوادکوه، روستای سرخلا بروید.
غار کمیشان، گنجینهای از تاریخ و تمدن بشری در دل مازندران است. این غار که قدمتی ۱۱ هزار ساله دارد، یکی از قدیمیترین سکونتگاههای بشر در ایران و از کانونهای اصلی نخستین مرحله روستانشینی در منطقه مازندران محسوب میشود. کاوشهای باستانشناسی در این غار، آثاری ارزشمند از دورههای مختلف پیش از تاریخ را به دست داده است که نشان از قدمت و اهمیت این منطقه در سیر تمدن بشری دارد. کشف دهها هزار قطعه استخوان، ابزار سنگی و سفال، گواهی بر زندگی طولانیمدت انسانها در این منطقه و تغییرات فرهنگی آنها در طول زمان است. غار کمیشان که به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است، امروزه به عنوان یکی از مهمترین مقاصد گردشگری و پژوهشی در زمینه باستانشناسی محسوب میشود.
برای رفتن به غار کمیشان باید به استان مازندران، نکا، روستای کمیشان، جنب جاده ساری به گرگان بروید.
قلعه ملک بهمن، نگین درخشانی در تاج تاریخ مازندران است که در دل کوههای البرز و بر فراز آبشار شاهاندشت خودنمایی میکند. این دژ مستحکم که به دست پادوسبانیان، از حکام قدرتمند منطقه، ساخته شده است، به عنوان یکی از بزرگترین قلعههای کوهستانی ایران شناخته میشود. بنای این قلعه باشکوه بر روی صخرهای مرتفع و با استفاده از سنگ و ساروج بنا شده و شامل بخشهای مختلفی از جمله اتاقها و فضاهای خدماتی است. قلعه ملک بهمن که در طول تاریخ شاهد رویدادهای مهمی بوده، در نهایت در قرن یازدهم هجری قمری به دست شاه عباس صفوی فتح شد. این اثر تاریخی که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است، امروزه به عنوان یکی از مهمترین مقاصد گردشگری و پژوهشی در زمینه تاریخ و معماری ایران محسوب میشود.
برای رفتن به قلعه ملک بهمن باید به استان مازندران، کیلومتر ۹۶ جاده هراز، روستای شاهاندشت بروید.
قلعه پولاد یا بلده، نگینی درخشان در تاریخ و معماری ایران زمین است که بر فراز ارتفاعات شمالی شهر بلده خودنمایی میکند. این دژ تاریخی که قدمتی به دوران سلجوقیان دارد، در شهرستان نور واقع شده است. بنای این قلعه باشکوه که شامل سه بخش اصلی و برجهای بلند و استوار است، به عنوان یکی از بزرگترین و مستحکمترین قلعههای شمال ایران شناخته میشود. قلعه پولاد که در طول تاریخ شاهد رویدادهای مهمی بوده است، به عنوان یک پایگاه نظامی و دفاعی نقش مهمی ایفا کرده است. این اثر ارزشمند که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است، امروزه به عنوان یکی از جاذبههای گردشگری مهم منطقه محسوب میشود و هر ساله گردشگران بسیاری را به سوی خود میکشاند.
برای رفتن به قلعه پولاد باید به مازندران، نور، بلده بروید.
غار یاغی لوکا، با دهانهای به عرض سه متر، یکی از جاذبههای طبیعی و تاریخی شهرستان رامسر است که در دل کوههای ایلمیلی جای گرفته است. نام «لوکا» در گویش محلی به معنای سوراخ است و این غار به دلیل دهانهی تنگ و تاریکش به این نام شهرت یافته است. پیرامون این غار افسانههای بسیاری وجود دارد و برخی آن را پناهگاهی برای یاغیان و دزدان در گذشته میدانند. این غار با موقعیت مکانی زیبا و چشماندازهای طبیعی بینظیر، هر ساله گردشگران بسیاری را به سوی خود میکشاند.
برای رفتن به غار یاغی لوکا باید به استان مازندران، شمال غربی رامسر، کوه ایلمیلی بروید.
قلعه گرسماسر، یادگاری از روزگاران گذشته در روستایی به همین نام، در شهرستان رامسر واقع شده است. اگرچه امروزه تنها بقایای اندکی از این دژ باستانی باقی مانده، اما نام زیبای آن که به معنی مکانی در بالای بهشت است، گویای موقعیت استثنایی آن بر فراز ارتفاعات بوده است. با توجه به شواهد موجود، این قلعه احتمالاً در دوران اسماعیلیان به رهبری حسن صباح ساخته شده و به عنوان یکی از پایگاههای مهم این فرقه در منطقه محسوب میشده است.
برای رفتن به قلعه تاریخی گرسماسر باید به روستای گرسماسر بروید.
قلعه اولاد، دژی تاریخی است که در ارتفاعات مشرف به منطقهای بین پل سفید و ورسک در شرق جاده فیروزکوه به سوادکوه واقع شده است. بقایای برجها، باروها و آثاری از سیستم آبرسانی پیچیده از جمله لولههای مسی و کاسههای سفالی رنگارنگ در این قلعه یافت شده که نشان از شکوه و عظمت آن در اوایل دوران اسلامی دارد. این قلعه که مصالح اصلی آن آجر، سنگ و گچ بوده، احتمالاً از آن برای دفاع و کنترل منطقه استفاده میشده است. در نزدیکی قلعه، غاری وجود دارد که به عنوان زندان مورد استفاده قرار میگرفته است.
برای رفتن به قلعه اولاد باید به سوادکوه مازندران بروید.