گِروبَرداری نوروزی

همشهری آنلاین چهارشنبه 15 اسفند 1403 - 17:54
همین که نوروز، دستش را می‌گذارد توی دستِ بهار و به قول مشیریِ شاعر «نرم‌نرمک می‌رسد...»، جنب و جوش به هر جان و جایی می‌افتد؛ از شاخه‌های خشکی که تَر می شوند تا خانه تکانی و شلوغ شدن بازارهای کساد...

همشهری آنلاین- سحر جعفریان‌عصر: حتی بازارهای نچندان خوش‌اسم و رسم را هم رونق می بخشد و علی‌رغم روزهای قبل، مشتری‌های فراوان به میان‌شان می‌کشاند. مانند بورسِ قدیمی گِروبَرداری، امانت‌فروشی و یا همان سمساری در خیابان‌های مازندران و مدنی. راسته‌ای که سال‌های بسیار است سمسارچی‌های کهنه‌کار از نسلِ نمکی‌ها، کاسه‌بشقابی‌ها و سوزن‌سنجاقی‌های دوره‌گرد یکی مثل مَش‌صادق یا کسی مثل الله‌مراد کرکره دُکان‌هایشان را بالا داده‌اند و سمسارانِ جوان‌تر نیز مغازه‌های نو ساخته‌اند و خدمات بابِ‌روز از جمله سمساری در محل، سمساری آنلاین و سمساری آنتیک ارائه می‌دهند؛ مانند بهمن که مِستِر سمسار است و احمد که علاالدین شاپ دارد. این روزها در این بازارِ متفاوت، مبل و صندلی‌های کارکرده، فرش‌های پاخورده، یخچال‌های تعمیری، لوسترهای کریستالی، تلویزیون‌های جعبه‌ای، رادیوهای لامپی، همزن‌های دستی، مایکروفرهای خط و خش‌دار، آفتابه و لگن‌های مسی، کامپیوترهای کلاسیک تا موردِ عجیب و غریبِب بوگیر کفشِ میت و زیرخاکی‌های عتیقه، خرید و فروش می‌شوند.

گِروبَرداری نوروزی

حراج گیوه‌های پدربزرگی و یخچال‌های خَش‌دارِ جهیزیه

۷۰ سال از روزهایی که مَش‌صادق، شاگردِ سمسارچیِ پیر در بازاربزرگ بود گذشته؛ حجره‌ای در راسته بازارِ حراج‌ها یا بازارِ سمسارها (ابتدای بازار کفاش‌های فعلی). تنِ مَش‌صادقاز سرمای صبحگاه، سُست شده...به بخاری دودگرفته دُکان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود: «بازار حراج‌ها، مخصوصِ سمسارباشی‌ها بود...هر روز سماور، چادرِ تورِ عروس، گیوه و گالیش، قندانِ مسی و یخدان را بارِ قاطر و الاغ بعدها، سوارِ دوچرخه می‌کردن و می‌آوردن برای فروش یا تاخت زدن با اثاثیه‌ای دیگه». هنوز از سردی، سُست است که چای داغ را لاجرعه سَر می‌کشد. پسرِ بزرگ اونیز سمسار است و کاسب همین خیابان: «سمساری او امروزی‌تره...یخچال‌های آکبند و برندی که پشت ویترینی بودن یا توی کارخانه به هر دلیلی بدنه‌شون فرورفته و رنگ‌شون پریده اینجا با قیمت ارزون می‌فروشن...مشتری‌هاش هم بیشتر عروس و دامادند...» یاد گذشته افتاده که زمزمه می‌کند: «نون‌خشکیه...نون‌خشکی»، «خرده‌ریز انباری می‌خریم...آهن‌آلات، ضایعات می‌خریم».

مِستر و علاالدین و شاخِ‌مجازی، همه درکارند

سمساری‌های این راسته شلوغ هر یک به شیوه‌ای قصدتور کردن مشتری دارند. بعضی بارنگ و لعاب دادن به تابلوهای سر درِ دکان که اغلب عناوینی ویژه میانشان دیده می‌شود، مانند «مِستِر سمسار»، «سمسارباشی» و «پاون‌شاپ علاالدین» و یا با خوش‌چینیِ ویترین مغازه و پیشِ دست گذاشتنِ اجناس پُرفروشی که آکبندهای گران دارند. مستر سمسار همان بهمن است که از زبانِ چرب، هیچ کم ندارد و احمد هم تابلوی «علاالدین شاپ» را بالای سمساری‌اش کوبانده. بعضی دیگر هم که تعدادشان کم نیستدست به دامنِ بلاگرهای بازارگرد و فضای بی دَر و پیکرِ مجازی شده ومی‌شوند. نشان به آن نشان که سمساریِ کوچکِ کریم سمسارچی، یکی از قدیمی‌های این راسته برای بسیاری از مشتری‌ها که می‌گذرند، آشناست: «اِ...این همون سمساری‌ست که دیروز اون دختر معروفه توی اینستا داشت تبلیغ می‌کرد...اینم همون تلویزیون کُمدیه و چوبی‌ست که بهش تکیه داده‌بود...».با این همه اغلب مشتری‌ها زرنگند و حواس‌شان به جیب‌شان است تا به راحتی دُم به تَله تبلیغات ندهند. البته وسوسه خرید خُرده‌ریزهای سمساری‌های بساطی و وانتی که حاشیه همین خیابان، آتش به مال‌شان زده‌اند، گاهی اَمان نمی‌دهد.

گِروبَرداری نوروزی

پُرفروش‌های عیدانه سمساری‌ها

فرقی نمی‌کند مشتری دنبال شیر مرغ باشد یا جان آدمیزاد یا حتی عجیب‌تر از این دو را جستجو کند. هر چه بخواهد می‌تواند لابه‌لای خِنزِرپِنزِرهای دُکان‌های خرده‌ریزفروش خیابان که از کف تا سقف روی هم چیده‌شده، پیدا کند. اسماعیل، کارگر یکی از دُکان‌های سمساری می‌گوید: «سخته...مثلِ پیدا کردن سوزن وسط انبار کاه ولی خب جوینده، یابنده است...». با شنیدن صدای تلفن، تندی می‌پَرد پشت پیشخوان...مشتری‌ست و می‌خواهد از قیمت چیزی برای خرید یا فروش مطلع شود. این روزها که سرِ اسماعیل و باقی سمسارها شلوغ است به طور میانگین روزانه برای بیش از۱۰۰مشتری تلفنی، ۱۵۰ مشتری حضوری و بسیاری مشتری‌های آنلاین که تعدادشان خیلی بیشتر از روزهای قبل است پُرچانگی می‌کند. میان همین پرچانگی‌هاست که برخی مشتری‌ها قصه خود را روی دایره می‌ریزند: «بعضی‌ها می‌خوان جلوی مهمون و خواستگار آبروداری کنن، بعضی‌ها دَخل‌شون تنگه و یه سِری هم مجردهای مستقل هستن». اسماعیل از پرفروش‌ترین وسایل به وقت این روزها که عید به راسته‌یشان آمده می‌گوید: «مبل‌های سلطنتی، فرش‌های طرحِ دست‌باف، تابلوفرش، پرده، برقی‌های آشپزخانه مثل بخارپز، غذاساز...»

تختِ طاووس به چِندِرغاز نمی‌دهند

خیالش از سالم بودن کاناپه چند دست کارکرده که راحت می‌شود، آقای سمسار، فرشِ ۶ متری که پیشتر قول تخفیفش را به او داده‌بود، پهن می‌کند. مشتریِ جوان هم بادقت زیر و روی فرش را پیِ پارگی، سوختگی یا ایرادی که از سرِ قیمت بشکند، می‌گردد. آقای سمساربه این طور مو از ماست بیرون کشیدن‌ها و حتی گاه بُز خَری کردن‌ها عادت دارد: «رنگش با کاناپه‌ سِته...کجا می‌تونی چِندرغاز بِدی و خونه‌تو نونوار کنی؟» بعد هم یواش غرولند می‌کند: «قالیِ سلیمون و تختِ طاووس ناصرالدین‌شاه می‌خواد!» مشتری جوان، خوش‌زبانی می‌کند تا مبادا آقای سمسار بی‌حوصله شود و از فروش پشیمان: «سلطان؛ دَمِ عیدی با ما فقیر فقرا تلخی نکن». مشتری دیگر، خانم میان‌سال است که به بلورهای خاک‌گرفته خیره مانده: «کاسه‌ گود برای میوه و ۶ تا پیاله هم برای نخود کشمش می‌خوام». چشمش به کالسکه قدیمی که پارچه‌اش لَکه کم ندارد، می‌افتد: «این به‌دردِ سیسمونیِ دخترِ منیژه‌خانم می‌خوره». نوشته کاغذ روی کالسکه را که می‌خواند انگار مطمئن‌تر می‌شود: «طرح لندنی...برای یه بچه بغلی بوده که اصلا کالسکه دوست نداشته».

گِروبَرداری نوروزی

عجیب مثل بوگیرِکفشِ میت و سمسارانِ محیط‌زیستی

«دلال نیستیم؛ فروشنده‌ایم و واسطه...اصلا می‌دونید با کاسبیِ ما، تجمل‌گرایی کمتر میشه...می‌دونید به بازیافت و طبیعت کمک می‌شه...به خدا که اگه اینا رو بدونید...فقط بی‌خودی ناروا بهمون می‌بندید که کهنه‌فروش و جنس اندازید!» این را کارگرِ تَر و فِرزِ یکی از معدود سمساری‌های شیکِ راسته که بیشتر آنتیک‌فروش است و مشتری‌هایش سانتی‌مانتال، می‌گوید. کارگر همچنین اداعای پا شکستگی بازار (حرفه‌ای) هم دارد. از این‌روست خود رابه هر مشتری که وارد مغازه می‌شود «کارشناس سمساری» معرفی می‌کند: «جنس را از چند فرسنگی ببینم، تشخیص می‌دَم چقدر کار کرده و چند چوق می‌اَرزد». نگاهِ خریدارانه‌اش حتی در مهمانی‌های خانوادگی، وسایل میزبان را می‌پاید. طوری که با ضرب‌المثلِ «تو مهمانی یا سمسار؟» سَربه‌سَرش می‌گذارند. تلفنِ رومیزی با شماره‌گیرِ چرخشی را به مشتری برمی‌گرداند: «عمو این اصل و قدیمی نیست...خیلی دست‌تو بگیره ۱۰۰ هزار تومنه». از خرید و فروش‌های عجیب و غریب‌ این روزها هم می‌گوید: «بوگیرِ کفشِ میت میارَن و می‌گن خدابیامرز فرصت نکرد استفاده کنه یا عروس‌هلندی می‌دَن و جاش پادَری می‌خوان...کاربَلد نباشی یا جنسِ سرقتی یا زیرخاکی به بساط‌مون فرو می‌کنن».

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.