مهرشاد ایمانی طی یادداشتی در انتخاب نوشت: استیضاح عبدالناصر همتی و استعفای محمدجواد ظریف یک پیام مهم داشت؛ آنکه وفاقی که مسعود پزشکیان بهویژه در حوزه سیاسی دنبال میکرد، آنطور که انتظار میرفت به ثمر ننشست. البته بسیاری پیش از اینها میگفتند که منحصر کردن وفاق به حوزه سیاسی و به نوعی تبدیل کردن آن به همگرایی سیاسی با همه گروهها و جناحها ولو جبهه پایداری بسیار پر مخاطره است، زیرا تجربه نشان میداد که معارضان میانهروها و اصلاحطلبان چندان اهل تعامل نیستند که اگر بودند در جناح متبوع خود یعنی اصولگرایی با گروههای مختلف دچار اختلافاتی عمیق نبودند.
به هر حال پزشکیان تصور میکرد در تعامل به همه گروهها دستکم میتوان از میزان هجمههای آنها کاست، اما به سیاق سابق آنها پس از آنکه سهم خود از دولت را گرفتند، زیر میز بازی زدند و با افزایش فشارهای بیسابقه چه در مجلس، چه در رسانهها و چه حتی در خیابان او را وادار به استعفا کردند و همتی را هم در مجلس استیضاح کردند.
در چنین شرایطی مسعود پزشکیان با سه سناریو مواجه است و باید انتخاب کند که میخواهد کدام مسیر را برود.
۱. سناریوی نخست آن است که پزشکیان همچنان بر سیاست وفاق -با همان تعریفی که تا امروز اجرا شده که برخی به سهمدهی سیاسی تعبیرش میکنند- ادامه دهد. این رویکرد، مشکل این سناریو آن است که جریانهای رادیکال به تدریج با هدف تسلط کامل بر دولت جلوتر خواهند آمد. آنها نشان دادهاند که به کمراضی نیستند و کل قدرت را طلب میکند. در این شرایط دولت از ماهیت تهی خواهد شد و دیگر نمیتوان شاکله دولت و تصمیمسازیهای آن را مبتنی بر اعتدال دانست. از سوی دیگر سرمایه اجتماعی دولت هم کاهش خواهد یافت و رأیدهندگان به پزشکیان ناامید میشوند و حتی در ابعاد کلان بیاعتمادی عمومی به شدت گسترش خواهد یافت.
۲. سناریوی دیگر آن است که پزشکیان بخواهد از سیاست وفاق موجود یا به تعبیری سهمدهیها عبور کند و هویت اصلی دولتش بازگردد؛ هویتی که از نوع نگاه رأیدهندگان اخذ شده است؛ یعنی اعتدال و اصلاحات. در این شرایط باید در گام نخست، نیروهای نزدیک به جبهه پایداری و اصولگرایان غیرهمسو را از دولت کنار بگذارد. البته این تصمیم هم بدون چالش نخواهد بود؛ به نحوی که سایهنشینها به شدت در برابر دولت میایستند و شدیدترین هجمهها را علیه دولت به کار میگیرند و از هر ابزاری برای تخریب دولت بهره میگیرند و حتی در صدد ساقط کردن دولت برمیآیند. چنین روندی میتواند یادآور شرایط دولت دوم حسن روحانی باشد. همین رادیکالها گرچه نتوانستند دولت روحانی را ساقط کنند، اما موانعی ایجاد کردند که عملا دست روحانی در بسیاری از امور بسته شد؛ از حمله احیای برجام. با وجود چنین مشکلاتی، اما این سناریو میتواند این فایده را برای دولت داشته باشد که افکار عمومی قضاوت مثبتی به دولت پزشکیان داشته باشد و ثابت میشود که موانعی موجود، ناشی از عملکرد دولت نیست، بلکه ناشی از سنگهایی است که رادیکالها پیش پای دولت میاندازند.
۳. آخرین سناریو هم حفظ شرایط فعلی و ادامه دادن به روند مدیریت با همین ترکیب موجود است. در این حالت، دولت گرچه انتقاداتی را مطرح خواهد کرد، اما در عمل، تغییری جدی در شرایط ایجاد نخواهد شد و دولت به نوعی کجدار و مریز ادامه مسیر خواهد داد. این حالت دولت را دچار فرسایش میکند و دولت عملا نمیتواند به وعدههایش عمل کند و گروه تلاش برای تحقق وعدههای رخ میدهد، اما نتیجهبخش نخواهد بود؛ مانند رفع فیلترینگ یا FATF که وضعیتشان نامعلوم است.
در این سناریو، دولت همچنان درگیر رایزنیهای فرسایشی برای جلب نظر طیفهای مختلف خواهد بود، بدون اینکه بتواند به طور عملی به سمت تحقق وعدههای خود و مطالبات عمومی حرکت کند. این وضعیت، نه تنها قدرت اجرایی دولت را تضعیف خواهد کرد، بلکه سرمایه اجتماعیاش هم با روندی کاهشی روبهرو میکند و البته در این مسیر هم دولت نمیتواند این اطمینان را داشته باشد که رادیکالها سکوت کامل کنند و مانع بر سر راه دولت ایجاد نکنند کما اینکه تا کنون چه چنین مسیری در پیش گرفته شده، شاهد استیضاح همتی یا فشار برای استعفای ظریف بودهایم.
به هر روی دولت در سختترین شرایط و دوران خود به سر میبرد. از یکسو موانع سایهنشینها وجود دارد و از سوی دیگر مشکلات عمومی به ویژه در حوزه اقتصادی وضعیت را بحرانی کرده است. مذاکره با آمریکا هم در مقطع کنونی میسر نیست و دولت نمیتواند فعلا امید به رفع تحریمها داشته باشد. دولت باید در این وضعیت تصمیم بگیرد که کدام یک از مسیرهای مذکور را طی میکند.
هر کدام از این سه سناریو چالشهای خود را دارد، اما مسلم است که مسعود پزشکیان ناگذیر است از انتخاب میان آنها هم خود تکلیف ادامه مسیر دولت را بداند و هم مردم از رویکرد آینده دولت شناخت دقیقی به دست آورند.