همشهری آنلاین - لیلا باقری: مردم تهران قدیم روزی مردی را دیدند غولپیکر که وقتی از گاراژ فولادی پیاده شد، همه مات و مبهوت ماندند؛ «سیاهخان» مردی که آن روزها او را «هیولا» میگفتند، اما اگر امروز بود، شاید یک اینفلوئنسر با میلیونها دنبالکننده میشد؛ با هشتک «غول مهربان».
اواخر قاجار، دورهای که مردم با دیدن یک پدیده عجیب، بهسرعت به سراغ خرافات میرفتند، جنزده و شیطان و دیو به «سیاهخان» لقب دادند؛ مردی با ۲ متر و ۶۴ سانتیمتر قد و ۲۵۰ کیلوگرم وزن. اما چه شد که این مرد از یک کودک معمولی به پدیدهی خیابانهای تهران تبدیل شد؟
سال ۱۲۹۱، در شیراز به دنیا آمد. شش سال نخست زندگیاش مثل بقیه کودکان سپری شد، اما پس از آن، رشد او ناگهان غیرعادی شد. آنچنان سریع که در ۹ سالگی، بیستساله به نظر میرسید. بدنش نامتقارن رشد کرد، مهرههای کمرش به هم جوش خوردند و دیگر قادر نبود صاف بایستد. حالا تصور کنید چنین فردی در یک خانواده فقیر هم زندگی کند. مردم گرد او جمع میشدند، تماشایش میکردند، گویی یک نمایش خیابانی باشد. حتی گاهی او را مجبور میکردند بهنوعی سیرک اجرا کند تا در نهایت سکهای در کف دستش بیندازند.
بعد هم یک دلال به نام «خشورخان» او را در ازای شش هزار تومان به تهران آورد تا به نمایش بگذارد. حتی روزنامهها خبر منتشر کردند که مردی عجیبالخلقه در راه تهران است. زمانی که خودروی حامل سیاهخان رسید، ازدحام جمعیت چنان زیاد بود که پلیس مجبور شد برای او مخفیگاهی در نظر بگیرد. تصور کنید، مردی که نه میتوانست صاف بایستد و نه بهراحتی راه برود، ناچار شد بهزور وارد خانهای در خیابان علاءالدوله شود، آن هم تنها برای اینکه مردم بتوانند او را تماشا کنند. اما خشورخان نقشههای بزرگتری داشت. او قصد داشت سیاهخان را به اروپا ببرد، همچون یک کالای عجیبوغریب که در نمایشگاهها به نمایش گذاشته شود... اما اوضاع پیچیده شد.
شرایط جسمی سیاهخان روزبهروز وخیمتر شد. جابهجایی، فشار زیاد و نگاههای سنگین مردم همگی باعث شدند که دیگر قادر به ادامه نباشد. ازاینرو، تصمیم گرفتند او را به شیراز بازگردانند و در این مرحله، پزشک نامآور، دکتر قربان، بنیانگذار نخستین دانشکده پزشکی شیراز، پیگیر درمان او شد.
اما شاید دیگر دیر شده بود... سیاهخان به ذاتالریه مبتلا شد و از دنیا رفت. او پس از بازگشت تا پایان زندگی در بیمارستان بود. دکتر قربان، به دلیل نادر بودن وضعیت جسمانی او در جهان و شرایط عجیبش، که احتمالا ناشی از بیماری غولپیکری بود، علاقه بسیاری به او نشان داد و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان میگفت: «سیاهخان در عالم پزشکی گوهر شبچراغی است.» وزن جمجمه او ۷.۵ کیلوگرم بود و همین تحمل این سر بزرگ را بر روی گردنش دشوار میکرد. به دلیل وزن فوقالعاده بدن و ناهنجاری شدید اسکلت، برای سرپا ایستادن نیازمند کمک سه تا چهار مرد نیرومند بود.
اما این پایان ماجرای سیاهخان نبود. دکتر قربان، برای اینکه علم بتواند از شرایط بدن او درس بگیرد، اسکلتش را حفظ کرد و امروز، قاعدتا این اسکلت باید در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز باشد.
آن زمان، سیاهخان را از روی فقر و به اجبار به نمایش گذاشتند؛ اقدامی که یک انسان بیپناه را نابود کرد. اما امروزه برخی افراد خودخواسته ظاهرشان را عجیبوغریب میکنند تا نگاه مردم را به خود جلب کنند. گویی نمایش همچنان ادامه دارد، تنها نقشها تغییر کرده است.