عصرایران ؛ جلیل بیات - اخیرا یادداشتی با عنوان «اصولگرایان، رضاشاه و زلنسکی» در وبسایت عصر ایران منتشر شد که با واکنش هایی روبرو گشت؛ به گونه ای که بلافاصله نقدی بر این یادداشت توسط سعید خاتمی نوشته و در همین وبسایت منتشر شد (نقدی بر یادداشت "اصولگرایان و رضاشاه و زلنسکی"). ضمن تقدیر از عصر ایران برای فراهم آوردن فرصت تبادل و تضارب آرا، این یادداشت جدید تلاش می کند دیدگاههای مطرح شده توسط آقای سعید خاتمی را مورد بررسی و نقد متقابل قرار دهد.
اول از همه به نظر می رسد نویسنده این یادداشت به لحاظ نظری اطلاعات چندانی از علم سیاست و روابط بین الملل ندارد و به همین دلیل به تناقض گویی های فاحشی دچار شده است. به طور مثال می نویسد: «دوران اتکا بر معادلات قدیمی و قدرتهای سنتی گذشته است»، اما در عین حال بر موفقیت کشورهایی تاکید می کند که «بقا و امنیت خود را در گروی افزایش حداکثری توان دفاعی و نظامی دیدهاند.» همین اظهارات نشان می دهد نویسنده مذکور احتمالا نمی داند یا فراموش کرده که قدرت نظامی، قدیمی ترین و سنتی ترین وجه قدرت محسوب می شود که دهه هاست با ارائه دیدگاههای جدید از ابعاد متعدد قدرت مورد نقد و بازبینی قرار گرفته است.
از همین منظر نویسنده قدرت را صرفا معادل قدرت نظامی دانسته و هیچ اعتنا یا توجهی به وجوه دیگر قدرت از جمله قدرت نرم، قدرت اقتصادی، قدرت معنوی، قدرت دیپلماتیک و ... ندارد و با صراحت نامعقولی می نویسد: «تنها ابزار کارآمد در سیاست بینالملل، قدرت است، نه امید به توافقات یا حمایتهای خارجی.»
فارغ از ضعف یادداشت درباره موضوعات نظری، نویسنده ادعاهای دیگری هم مطرح می کند که جای تعجب است. از جمله دیدگاه واقع گرایان درباره قدرت را به اصولگرایان نسبت می دهد، گویی دیگر جریان های سیاسی کشور مخالف قدرتمند شدن کشور هستند. البته نویسنده از این منظر که اصولگرایان از قدرت فقط «توپ و تانک و موشک» را فهمیده اند حرف درستی می زند، اما اینکه ادعا می کند «راه حفظ امنیت و جایگاه یک کشور در معادلات جهانی، افزایش حداکثری توان دفاعی و نظامی است»، کاملا اشتباه است؛ کما اینکه تجربه شوروی در تاریخ این موضوع را نشان داد.
اینکه سرمایه های محدود یک کشور را به جای هزینه متناسب در توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی صرفا صرف مخارج نظامی کرد، به گونه ای که بیشترین تعداد کلاهک های هسته ای یا قوی ترین ماشین جنگی دنیا را داشت، لزوما به حفظ ساختار سیاسی و حتی تمامیت ارضی کشور منتهی نمی شود.
آقای سعید خاتمی با فرو کاهیدن نقش دیپلماسی در سیاست بین الملل عنوان می کند: «ایراد اصولگرایان به رضاشاه، نه در این بود که چرا در برابر متفقین نایستاد، بلکه در این بود که چرا پیش از آن، ساختار دفاعی پایدار و توانمندی نظامی کافی برای کشور ایجاد نکرد.»
این در حالی است که اگر ایرادی به رضاشاه وارد باشد ناشی از عدم شناخت صحیح او از سیاست بین الملل و مناسبات بین المللی به خصوص در آوردگاه جنگ جهانی دوم بود. آنچه باعث اشغال ایران در سوم شهریور 1320 شد ضعف دیپلماسی و هوشمندی سیاست خارجی ایران بود و نه ساختار دفاعی یا قدرت نظامی که رضا شاه با توجه به توانایی ها و امکانات آن روز، هرچه توانسته بود در این باره فراهم کرده بود.
از همین منظر نمی توان به زلنسکی این نقد را وارد کرد که «چرا ساختار دفاعی کشورش را تقویت نکرد»، بلکه باید گفت چرا در جنگ میان روسیه و ناتو نتوانست هوشمندی به خرج دهد به گونه ای که با قدرت دیپلماسی مانع از تهاجم نظامی به کشورش شود و اوکراین را به میدان مبارزه روسیه و غرب تبدیل نکند.
توجه کنید کسی مخالف افزایش قدرت نظامی نیست، بلکه صحبت در این است که رضاشاه در برابر انگلیس و شوروی می بایست چقدر و چگونه سرمایه های محدود کشور را هزینه توپ و تانک می کرد تا از دیدگاه اصولگرایان برای بازدارندگی کافی به نظر برسد و ایضا زلنسکی در برابر پوتین؟ آیا ممانعت از خسارت گلوله قبل از شلیک آن راحت تر از بعد از خارج شدن آن از دهانه توپ نیست؟
نویسنده در جای دیگری از یادداشت خود نوشته: «آنچه اصولگرایان از ابتدا بر آن تأکید داشتهاند، همین است: کشوری که امنیت خود را اولویت قرار ندهد، نمیتواند انتظار داشته باشد که در معادلات بینالمللی جایگاه ثابتی داشته باشد.» در این باره باید گفت اتفاقا نقد ما بر اصولگرایان به دلیل توجه آنها به «امنیت» کشور نیست، بلکه به دلیل نگاه «امنیتی» آنها به تمام موضوعات و مسائل کشور است. کمتر موضوعی است که اصولگرایان نگاه امنیتی به آن نداشته باشند. از اعتراضات صنفی کارگران تا مطالبات دانشجویان، از سینما و هنر تا ورزش. به همین سیاق در سیاست خارجی نیز شاهد حاکمیت نگاهی امنیتی به موضوعات هستیم، به گونه ای که امکان ظهور و بروز سیاست خارجی توسعه محور را از کشور سلب کرده است.
البته ممکن است برخی بگویند جمهوری اسلامی این رویکرد امنیت محور را انتخاب نکرد، بلکه به آن تحمیل شد چراکه از ابتدای انقلاب، غرب به دنبال سرنگونی آن بود. اگر بتوان این توجیه را در دهه نخست انقلاب به دلیل بروز جنگ تحمیلی پذیرفت (فارغ از اینکه چرا اساسا جنگ شکل گرفت و آیا می شد مانع از آن شد یا خیر) در دهه های بعد این بهانه قابل پذیرش نیست. به کره جنوبی نگاه کنید. یک قدرت اتمی متخاصم در همسایگی آن است اما این باعث نشده از سیاست خارجی توسعه محور دست بکشد. درباره نگاه امنیتی جمهوری اسلامی به سیاست خارجی دلایل سیاسی، اقتصادی و روانشناختی وجود دارد که اینجا محل بحث آن نیست.
در پایان باید گفت اصولگرایان اولا باید در تعریف خود از قدرت بازاندیشی کنند، دوم اینکه صحنه معادلات و مناسبات بین المللی را با دقت بیشتری رصد و تحلیل کنند، سوم اینکه مقدورات و محذورات کشور را با عنایت بیشتری مورد توجه قرار دهند، چهارم اینکه درک کنند مزیت نسبی ایران در کدام یک از وجوه قدرت بیشتر است و بیشتر روی آن تمرکز کنند، پنجم اینکه راهبردهای پیچیده تری را طرح کنند به گونه ای که توسعه کشور قربانی امنیت آن نشود وگرنه معلوم نیست سرنوشتی همچون شوروی پیدا نکند که هم توسعه را از دست بدهد و هم امنیت را.