ایلان ماسک چه در سر دارد؟

نامه نیوز دوشنبه 20 اسفند 1403 - 10:58
برخی دیدگاه‌ها و نظریه‌های اجتماعی پیوسته ادعا می‌کنند که جامعه در آستانه‌ی فروپاشی و زوال است. گاهی کاهش نرخ زادوولد به‌عنوان نشانه‌ی نابودی قریب‌الوقوع یک ملت مطرح می‌شود، گاهی اخلاقیاتی که بیش‌ازحد آزادی‌طلبانه به‌نظر می‌رسد، مقصر اصلی دانسته می‌شود، و گاه حاکمان «فاسد» عامل از هم گسستن نظم جامعه معرفی می‌شوند. نتیجه‌ی همه‌ی این روایت‌ها یکی است: «اگر اقدامی صورت نگیرد، فاجعه حتمی است و تنها راه نجات، سپردن امور به یک منجی یا قدرتی نجات‌بخش است.» این ایده‌ها را می‌توان «روایت زوال» نامید؛ روایتی که بار‌ها در تاریخ ــ از دوران روم باستان گرفته تا عصر فاشیسم و نیز در زمانه‌ی ما ــ تکرار شده و از ابزار‌های اصلی چهره‌ها و جنبش‌های افراطی بوده است. آنچه حیات و جذابیت این روایت را تداوم می‌بخشد، ترسی است که از سایه‌ی بحران‌ها تغذیه می‌کند: بحرانی که ممکن است واقعی باشد یا ساخته‌ی ذهن ما، اما در هر حال، دستاویزی پرقدرت برای ظهور «منجیان» و رهبران خودخوانده است. فلیکس شلیک، استاد دانشگاه توبینگن، در این نوشتار، تلاش می‌کوشد نمونه‌هایی از این روایت‌ها را بررسی کند و نشان دهد که «هراس از زوال» چگونه به ابزاری سیاسی و فرهنگی بدل شود.
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

عبارت «مسئله، نرخ‌های زادوولد است؛ مسئله، نرخ‌های زادوولد است؛ مسئله، نرخ‌های زادوولد است» در سال ۲۰۱۹ در ابتدای مانیفستی منتشر شد که متعلق به تیرانداز مسجد کرایست‌چرچ بود؛ فردی که با حمله به مسجدی در نیوزیلند، ۵۱ نفر را به قتل رساند. او مدعی بود «نژاد سفید» در حال جایگزین شدن توسط نژاد‌های دیگر است و اگر همین روند ادامه یابد، دیگر دوام نمی‌آورد.

چند سال بعد، همین نگرانی درباره‌ی کاهش نرخ زادوولد به یکی از موضوعات مکرر در پیام‌های روزانه‌ی ایلان ماسک در شبکه‌های اجتماعی تبدیل شد. البته لازم است تأکید کنیم که ایلان ماسک نه برتری‌جوی نژادی است و نه تروریست راست‌گرا. اما او نیز ــ مشابه بسیاری از چهره‌هایی که دیدگاه‌های رادیکال دارند ــ بر این باور است که جامعه در مسیری نزولی است و اگر اقدام لازم صورت نگیرد، فاجعه‌ای در راه خواهد بود. این شباهت‌های گفتاری تصادفی نیستند؛ بلکه ریشه در نوعی فلسفه‌ی ارتجاعی دارند که سال‌هاست در مقاطع مختلف، سر برآورده و طرفدارانی پیدا کرده است.

هراس از زوال جمعیتی و ریشه‌های تاریخی آن

از زمانی که زندگی مصرف‌گرایانه و رفاه مادی به الگوی غالب در غرب بدل شد، دغدغه‌ی کاهش نرخ زادوولد همواره سایه افکنده است. این هراس که «اگر رشد جمعیت کافی نباشد، جوامع غربی از بین می‌روند»، درواقع نسخه‌ای وارونه از هراس مالتوسی به شمار می‌آید؛ هراسی که می‌گفت رشد بی‌رویه‌ی جمعیت فراتر از توان تولید غذا خواهد رفت و به قحطی منجر خواهد شد. در هر دو روایت ــ چه درباره‌ی رشد بیش‌ازحد جمعیت و چه درباره‌ی کاهش آن ــ عنصر اصلی، اندیشه‌ی زوال است: این باور که جامعه، در نتیجه‌ی افراط و زیاده‌روی (یا به بیان دیگر، به‌خاطر بی‌توجهی به ساختار سنتی) دچار انحطاط اخلاقی می‌شود و سرانجام، نابودی را در آغوش می‌کشد.

این اندیشه‌ی «زوال»، به معنی افول اخلاقی در اثر زیاده‌روی و راحت‌طلبی، همواره در نقد‌های فرهنگی و اجتماعی ردپایی برجای گذاشته است. به‌عنوان نمونه، کریستوفر لش، تاریخ‌نگار آمریکایی، در کتاب معروف خود با نام «فرهنگ خودشیفتگی در دوران معاصر»، ایالات متحده را گرفتار نوعی خودمحوری می‌داند که می‌تواند به فروپاشی همبستگی اجتماعی بینجامد. از سوی دیگر، در فضای مجازی بار‌ها با جمله‌ای مواجه می‌شویم که می‌گوید «مردان ضعیف، دوران‌های سخت را می‌سازند». این جمله نوعی کنایه است که پیوندی تنگاتنگ با روایت زوال دارد و به افراد تلقین می‌کند اگر مردانگی، قدرت و سلحشوری کافی در جامعه نباشد، همه‌چیز تباه خواهد شد.

نمونه‌های دیگر از این دست فراوان‌اند؛ از نوشته‌های فردی به نام «Cultural Tutor» که از زشتی و ابتذال در معماری مدرن سخن می‌گوید و آرمان زیبایی‌شناسی دوران کلاسیک را می‌ستاید، گرفته تا صد‌ها ویدیوی جردن پیترسون ــ روان‌شناس و نویسنده‌ی کانادایی که مرتب درباره‌ی نظم فردی و اجتماعی هشدار می‌دهد. در همه‌ی اینها، گرچه جزئیات متفاوت است، اما اساساً می‌شنویم که «جامعه از مسیر خود خارج شده و باید برای احیای فضیلت‌ها کاری کرد.»

روایت زوال به‌عنوان ابزاری دوگانه

در نگاه کلان، «زوال» همچون شمشیری دولبه عمل می‌کند. از یک سو مردم را تنبل و سست‌اراده می‌نمایاند که به نظم و انضباط بیشتری نیاز دارند، و از سوی دیگر، نخبگان و حاکمان را فاسد و سزاوار کنار گذاشتن معرفی می‌کند. این روایت بر این باور استوار است که هر جامعه‌ای برای پابرجا ماندن نیازمند سلسله‌مراتب‌ها و ساختار‌های همیشگی است؛ و وقتی آزادی و لذت‌جویی بیش‌ازحد شود، بنیان‌های نظم فرو می‌پاشد و در نتیجه، رفاه نیز از دست می‌رود.

در این دیدگاه، جامعه باید قوانین جدیدی بپذیرد: مردان باید فرمان‌بری بیشتری از «خیر جمعی» داشته باشند و زنان باید دغدغه‌ی فرزندآوری را در اولویت قرار دهند تا حیات ملت تضمین شود. از نگاه هواداران این اندیشه، نخبگان لیبرال باید کنار گذاشته شوند و به‌جای آنها گروهی «شایسته‌تر» ــ گاه با صبغه‌ی اشرافیت یا نظامی‌گری ــ زمام امور را به دست بگیرد. در غیر این صورت، اساس تمدن یا دست‌کم حیات ملت‌ها از هم خواهد پاشید.

از سدوم و عموره تا فاشیسم ایتالیایی

نگرش «زوال» ریشه‌ای کهن دارد. از داستان‌های کتاب مقدس درباره‌ی سدوم و عموره (دو شهری که به‌خاطر گناه‌کاری و فساد اخلاقی نابود شدند) تا اسطوره‌ی کالی یوگا در آیین هندو (که دوران تاریکی تاریخ را توصیف می‌کند)، بار‌ها و بار‌ها مخالفان برابری و قانون‌مداری کوشیده‌اند با تکیه بر این تصویر تاریک، حاکمیت زمانه را متهم به انحطاط کنند. در تاریخ نیز، از عوام‌گرایان در امپراتوری روم گرفته تا فاشیست‌های ایتالیایی در قرن بیستم، ایده‌ی زوال ابزاری نیرومند برای حمله به ارزش‌های لیبرال و دموکراتیک بوده است؛ در واقع، این ایده مانند ریسه‌ای است که شاخه‌های گوناگون تفکرات ضدلیبرال را به هم گره می‌زند.

امروزه نیز نمونه‌های متعددی از این گرایش را شاهدیم. برای مثال، کرتیس یارویِن، نویسنده‌ای که به «روشنگری تاریک» و اندیشه‌های نئوراکشنری (ارتجاع نو) شناخته می‌شود، در روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز می‌گوید «دموکراسی مرده است» و ایالات متحده باید به سوی نوعی پادشاهی نوین حرکت کند. همچنین، پاتریک دینین ــ نظریه‌پرداز علوم سیاسی ــ با سخن گفتن از «گسست تقریباً کامل طبقه‌ی حاکم از مردمی که دیگر خود را شهروند (cives) نمی‌دانند»، بر اساس همین اندیشه‌ی زوال پیش می‌رود. خاستگاه تمام این ایده‌ها، باور به چرخه‌ی ثابت تاریخ است: شکوفایی و سقوط، اوج و انحطاط، آخرالزمان و سپس تولد دوباره‌ی ملت یا نژاد (پالین‌جنسیس).

بحران محافظه‌کارانه و سیاست بحران

در پژوهشی که انجام داده‌ام، صد‌ها مجله‌ی نئوفاشیستی آلمانی و فرانسوی را بررسی کردم. در نهایت، همه‌ی آنها با وجود تفاوت‌های ظاهری، مدام بر ایده‌ی زوال و نزدیک بودن یک بحران یا آخرالزمان تکیه داشتند. به همین دلیل، این گفتمان را «بحران محافظه‌کارانه» نامیدم.

نکته‌ی جالب آن است که اغلب نیازی به وحشت واقعی وجود ندارد؛ روایت زوال صرفاً یک کلیشه‌ی قدیمی و تکرارشونده است. دقیقاً به همین دلیل است که هرکس می‌تواند نسخه‌ای از آن را بسازد و عرضه کند. کافی است ایده‌ی «زوال» و «بحران» را تکرار کنید تا برای گروهی باورپذیر به نظر برسد؛ جزئیات و حقایق دقیق چندان اهمیتی نخواهد داشت.

جی. دی. ونس، کسی که در انتخابات ۲۰۲۴، معاون دونالد ترامپ بود، علناً گفت: «اگر لازم باشد داستان‌هایی بسازم تا رسانه‌های آمریکایی به رنج مردم آمریکا توجه کنند، این کار را خواهم کرد.»

 این اظهارنظر در واقع ماهیت سیاسی و کارکرد اصلی «روایت بحران» را برملا می‌کند. همان‌طور که جنت رویتمن، انسان‌شناس آمریکایی، در پژوهش خود درباره‌ی «سیاست بحران» توضیح می‌دهد، این نوع روایت را نمی‌توان به‌منزله‌ی شرح دقیق یک وضعیت تاریخی یا تحلیلی علمی از روند تاریخ در نظر گرفت، بلکه باید آن را یک «اعلامیه‌ی ذاتاً سیاسی» دانست. چنین روایتی ناگزیر مردم را به سمت «رهایی‌بخشان» سوق می‌دهد؛ آنانی که خود را نجات‌دهنده معرفی می‌کنند و ادعا دارند تنها آنها هستند که از پس بحران برمی‌آیند. همین است که ترامپ می‌گوید «انتخابات ۲۰۲۴ آخرین فرصت برای نجات آمریکا است» و ایلان ماسک بازنشر می‌کند که «تنها حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) می‌تواند آلمان را نجات دهد.»

فلسفه‌ی ایلان ماسک و ایده‌ی آرکئوفوتوریسم

در فرانسه، فیلسوف راست‌گرای افراطی گیوم فای، که یکی از الهام‌بخش‌های «جنبش هویتی» به‌شمار می‌آید، فلسفه‌ای ارتجاعی به نام «آرکئوفوتوریسم» ارائه کرده است. این ایده، دو مفهوم را در کنار هم قرار می‌دهد: نخست، پیشرفت سریع و افسارگسیخته‌ی فناوری، و دوم، بازگشت به اخلاقیات و ساختار‌های اجتماعی قرون وسطایی که بر قهرمانی و سلسله‌مراتب سخت‌گیرانه استوار است.

این طرز فکر آن‌چنان هم از رویکرد ایلان ماسک درباره‌ی «زوال جامعه» دور نیست؛ ماسک راه‌حل خود را در قالب «آینده‌گرایی رادیکال و بلندمدت» یا همان Long-termism معرفی می‌کند. او بر این باور است که به‌جای غرق شدن در بحران‌های روزمره، باید طرح‌هایی برای آینده‌ای بسیار دور و بزرگ در نظر گرفت.

این نگرش را می‌توان در تغییر نام توییتر به «X» و توصیف آن به‌عنوان «میدان عمومی دیجیتال» مشاهده کرد؛ تصویری که یادآور فضای فئودالی است، جایی که قدرت در اختیار عده‌ای محدود قرار دارد و دیگران در مراتب پایین‌ترند. همین‌طور علاقه‌ی ماسک به بازآفرینی نماد‌ها و زیبایی‌شناسی روم باستان می‌تواند پژواکی از تمایل جریان‌های راست افراطی باشد که در سودای ظهور «سزار آمریکایی» هستند. این ایده پیش‌تر در کتاب «زوال غرب» اثر اوسوالد اشپنگلر ــ از کتاب‌های تأثیرگذار پیش از ظهور فاشیسم در آلمان ــ نیز مطرح شده بود و اقتدارگرایی را راهی برای برون‌رفت از «بحران تمدنی» معرفی می‌کرد.

در نهایت، به نظر می‌رسد در فلسفه‌ی ماسک، مردم معمولی باید در برابر جاه‌طلبی‌های بلندمدت «سلطان-مدیرعامل» سر تسلیم فرود آورند. برای دستیابی به فتح فضا، استعمار مریخ و حتی پیوند مغز انسان‌ها با یک هوش مصنوعی واحد ــ پروژه‌هایی که ماسک از آنها سخن می‌گوید ــ نیاز‌های فردی به حاشیه رانده می‌شود. در واقع، در چنین چارچوبی، تصور می‌شود انسانیت نباید با دغدغه‌های خرد، سد راه اهداف کیهانی و عظیم شود. اینجا است که دوباره به جوهره‌ی «روایت زوال» برمی‌گردیم: احساس اینکه جامعه‌ی کنونی بیش از حد روی آزادی‌های فردی و تنوع سبک زندگی تمرکز کرده و باید اقتدار و نظمی سخت‌گیرانه‌تر در رأس قدرت باشد تا در برابر زوال یا تباهی احتمالی ایستادگی کند.

سخن پایانی

«روایت زوال» و «هراس از فروپاشی» تنها مفاهیمی انتزاعی نیستند؛ این ایده‌ها به راحتی در گفتار‌ها و کنش‌های سیاسی، رسانه‌ای و اجتماعی نمود پیدا می‌کنند و گاه می‌توانند سرنوشت انتخابات و سیاست‌های کلان را رقم بزنند. چهره‌هایی مانند تیرانداز کرایست‌چرچ، که با دستاویز «زادوولد کمتر = نابودی نژاد سفید» به خشونت هولناک دست می‌زند، یا کسانی مانند ایلان ماسک، که در پی بزرگ‌ترین و بلندمدت‌ترین پروژه‌های فضایی و تکنولوژیک هستند، هرچند از نظر اهداف و سطح افراطی‌گری در دو قطب متفاوت قرار می‌گیرند، اما ممکن است از یک نوع پیش‌فرض ذهنی مشترک سود ببرند: این باور که «اگر جامعه به همین منوال ادامه دهد، رو به افول خواهد رفت و نیازمند دگرگونی عظیم است».

بی‌تردید، هیچ جامعه‌ای خالی از ضعف‌ها و بحران‌ها نیست. بااین‌حال، پرسش کلیدی این است که آیا واقعاً با «پایان تاریخ» یا «سقوط قطعی تمدن» مواجه‌ایم، یا آنکه این هراس‌ها عمدتاً ساخته و پرداخته‌ی گفتمانی است که، برای اهداف سیاسی یا اقتصادی، بحران را بزرگ‌نمایی می‌کند تا مجالی برای ظهور منجیانی تازه فراهم شود؟ نگاهی به گذشته نشان می‌دهد که روایت زوال، با همان لحن و استدلال، بار‌ها و بار‌ها به میدان آمده و هر بار، یا کاملاً نادرست از آب درآمده یا دست‌کم قدرت پیش‌بینی دقیقی نداشته است. شاید بد نباشد پیش از هر باور و هراسی، بپرسیم: «این‌بار هم همان داستان همیشگی در لباس تازه نیست؟»

منبع: رویداد 24

منبع خبر "نامه نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.