گروه اندیشه: مقاله زیر با استناد به پژوهشهای روانشناسی و فلسفی، که در کانال علوم انسانی منتشر شده به این ایده میپردازد که تلاش مستقیم و وسواسگونه برای رسیدن به شادی، میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و منجر به احساس ناخوشایندی و نارضایتی شود. در این مقاله کوتاه که دکتر امید امانی آن را ترجمه کرده است، در این باره به پارادوکس شادکامی و این که افرادی که به طور مداوم به دنبال شادکامی هستند، اغلب احساس ناخوشایندی بیشتری را تجربه میکنند، قانون تلاش معکوس، یعنی هرچه بیشتر برای رسیدن به یک هدف مثبت تلاش کنید، اگر آن را نداشته فرض کنید کمتر راضی خواهید بود و اضطراب بیشتری را تجربه خواهید کرد، پذیرش تجربیات منفی به معنای این که تجربیات منفی و دردناک، بخشی جداییناپذیر از زندگی هستند و پذیرش آنها میتواند منجر به رشد و پیشرفت شود، و در نهایت تمرکز بر ارزشها و اهداف واقعی و جستن شادی از خلال ارزشها و اهداف واقعی اشاره می کند. به طور خلاصه، مقاله میخواهد بگوید که شادی واقعی در پذیرش زندگی با تمام فراز و نشیبهایش نهفته است، نه در جستجوی مداوم و وسواسگونه برای رسیدن به آن. این مقاله کوتاه در زیر از نظرتان می گذرد:
****
دکتر مارک تراورز (Travers)، روانشناس امریکایی و از پژوهشگران حوزه شادکامی مقاله جالبی با عنوان “اگه میخوای آدم شادی باشی، اصلا دنبال شادی نرو” منتشر کرده که در اون با مرور چند پژوهش، نشان میدهد که خوشبختی، واسه آدمهایی که دائم به دنبال خوشبختی هستن سختتر به دست میاد.
تراورز میگه؛ حجم انبوهی از مدارک و شواهد پژوهشی نشون میدن که تمرکز وسواسگونه روی شادی و این که از صبح به امید یه روز سراسر شاد بلند بشویم و در لحظه لحظه زندگی فقط به دنبال تجاربی بریم که بهمون حال خوش و خوبی رو هدیه بده، خودش به تنهایی یه مانع اصلی برای رسیدن به احساس خوشبختیه.مثلا در یک بررسی به عنوان “پارادوکس شادکامی” دیدن آدمهایی که دائم در جستجوی شادکامی هستن اتفاقا حال بد بیشتر و سلامت روان پایینتری رو گزارش میکنند.چرا؟ چون به دنبال چیزی بودند که در درجه اول این حقیقت رو تشدید میکند که اون چیز رو ندارند.
این همون چیزیه که فیلسوف معاصر آلن واتس (Watts) بهش میگه قانون تلاش معکوس (the backwards law) و حرفشم این است که هرچه بیشتر به دنبال حال بهتر باشی، کمتر راضی خواهی بود، چرا که در روان خودت اون چیز رو نداشته فرض میکنی و با تشدید نداشتنش اضطراب بیشتری رو تجربه میکنی. به قول مارک منسن، هرچی بیشتر برای پولدار شدن دست و پا بزنی، بیشتر احساس فقر و کم ارزشی میکنی، صرف نظر از اینکه چقدر پول تو حسابت داری. هرچی بیشتر بخوای خواستنی جلوه کنی، بیشتر خودت رو زشت میبینی، صرفنظر از این که ظاهرت واقعا چجوریه.
هرچقدر بیشتر بخوای شاد و محبوب باشی، تنهاتر و نگرانتر میشی، صرفنظر از اینکه چه آدمهایی اطرافت هستن. هرچقدر بیشتر بخوای از لحاظ معنوی به روشنگری برسی، در مسیر رسیدن به اونجا خودمحورتر میشی.چرا؟ چون به دنبال چیزی بودن در درجه اول این حقیقت رو تشدید میکنه که اون چیز رو نداری. چیزی که در مورد قانون تلاش معکوس جالبه اینه که: بهش میگن «معکوس» چون در اولویت قرار ندادن اینها عملکرد معکوسی داره. “اگه پیگیری مثبت، خودش منفیه، پس پیگیری منفی اثرات مثبت به بار میاره“؛ مثلا دردی که در باشگاه به خودت تحمیل میکنی به سلامت و انرژی بیشتری منجر می شه. شکستهای کسب و کاری چیزهایی هستن که شما رو به درک بهتر عناصر لازم برای موفقیت میرسونن. روراست بودن و اعتراف به نقطه ضعفهاتون باعث میشه که در نهایت پیش بقیه اعتماد به نفس و کاریزمای بیشتری داشته باشید. درد رویارویی صادقانه چیزیه که تو روابط، احترام و اعتماد ایجاد میکنه.
رنج کشیدن از طریق ترسها و اضطرابها باعث میشه بتونید شهامت و تداوم رو در خودتون پرورش بدید. هرچیز با ارزشی تو زندگی وقتی به دست میاد که تجربه ی منفی مربوط به اون رو پشت سر بذاری. هر تلاشی واسه فرار کردن از تجربهی منفی، یا طفره رفتن ازش، یا سرکوب کردنش باعث میشه که ترکشهای انفجارش بره توی چشم خودت. فرار از رنج خودش یک نوع رنج کشیدنه. فرار از کشمکش خودش یک کشمکشه.انکار شکست یک شکسته. درد، تار و پود جدانشدنی از پارچه زندگیه و جداکردنش نه تنها غیرممکن، بلکه مخربه. تلاش کردن واسه بیرون کشیدن درد از زندگی همه چیزهای دیگه رو از هم باز میکنه.
216216