او با اشاره به کرختی که در جامعه ایران وجود دارد، بیان کرد: جامعه ایران ظرفیت تمدنی بالایی دارد که متأسفانه مدتی است گرفتار لختی و سکون شده است. تصور من این است که سیستمهای ما با جهان زندگیمان هم راستا و هم فضا نیستند.
فراستخواه در ادامه با اشاره به مسائل و مشکلات مختلفی که در جامعه وجود دارد، بیان کرد: به واسطه اتفاقات و مسائل مختلف، از منظر پویاییشناسی اجتماعی جرم جامعه در حال زیاد و بزرگ شدن است اما این سنگینی مدیریت نمیشود. زمانی که پلتفرم مناسبی برای این جمعیت فراهم نمیشود، یک جرم بحرانی شکل میگیرد. برای همین است که فقدان بهرهوری از سرمایههایی که داریم رخ میدهد.
او افزود: به طور کلی سیستم ما ناشنوایی دارد و نمیتواند این جامعه را به خوبی ببیند، برای همین این جامعه که حاوی سرمایههای ما است، رویتپذیر نمیشود. به همین دلیل ما در دنیایی که روزبه روز رقابتی میشود میمانیم و جامعه هم دچار انواع سرخوردگیها میشود. بخشی از این جامعه مهاجرت میکنند، بخشی مهاجرت به درون میکنند و افسرده میشوند که همه اینها در کنار هم نارضایتیهای اجتماعی را پدید میآورند. اگر از منظر اجتماعی به این مسئله نگاه کنیم گویا در جامعه ایران یک وضعیت معوق و موقت وجود دارد، هرچند من معتقدم که جامعه ایران کوتاهمدت نیست و تداوم ایران به صورت نقطهچینی است، در جامعه ایران همیشه نبوغ بقا وجود داشته و دارد، مثل امروز که بچههای نسل جدید میدانند باید برای آن چه کنند.
ارزش هستی و زندگی هم موضوع دیگری بود که فراستخواه با اشاره به آن گفت: مسئله ارزشمندی جهان و بهای آن منوط به رفتار ما با این جهان است چراکه جهان هستی ایستاده و منتظر ماست که به آن معنا دهیم.
این جامعهشناس تصریح کرد: بحثی با عنوان «تهی شدن خود» وجود دارد که عصبشناسان درباره آن معتقدند در هر لحظه در ما انرژیهای عاطفی و شناختی محدودی وجود دارد که به تدریج مصرف میشوند و ما جایی کم میآوریم. در ادامه ما باید از این انرژیها سرشار شویم و اگر این اتفاق رخ ندهد، ما دچار تهی شدن خود یا ایگو دپرشن میشویم. در این وضعیت نه اخلاق، نه اندیشه و نه خلاقیت، هیچ کدام کار نمیکنند. به عنوان مثال شما دانشجویی را در نظر بگیرید که به محض خروج از خانه مدت زیادی در ترافیک میماند و کلی انرژی هدر میدهد، این به مدیریت شهر برمیگردد، در ادامه ممکن است درآمد کافی نداشته باشد و شرایط زندگیش دشوار شود که مدیریت اقتصادی باعث آن است، بعد به دانشگاه میرسد و دم در با چالش مواجه میشود، پس از آن هم کار کردن با سیستم بوروکراسیک دانشگاه از او انرژی میبرد که باز هم به دلیل ضعف در مدیریت سیستمی است و این روند ادامه دارد تا به کلاس میرسد و دیگر خالی از انرژی که به آن اشاره کردم، شده است. من به او نمیتوانم بگویم که پسرم، دخترم لحظههایت را جدی بگیر و... ، این جریان باعث میشود که ما تهی از انرژی شویم و به تبع آن ناخواسته نمیتوانیم لحظاتمان را جدی بگیریم و دیگر انرژی و توانی برای آن نداریم.
فراستخواه با تأکید به نقصانی که در مدیریت جامعه وجود دارد، افزود: در ایران عاقلان زیادند اما عقلانیت نیست چراکه مهم این است که عقلانیت در سیستم و به صورت سیستماتیک خود را نشان دهد و جریان داشته باشد، آن هم به شکلی که در قالب سیاست و مدیریت کارگر باشد. گاهی میبینید که یک تغییر کوچک در سیاست و مدیریت قوانین میتواند بخش زیادی از سرمایههای انسانی را آزاد کند و برعکس این جریان هم وجود که دارد. همانطور که یک سیاست عمومی غلط میتواند کلی از افراد جامعه را آزار دهد.
اینکه چطور میتوان از این ملال و فشارها به پویایی رسید هم سوالی بود که این جامعهشناس در پاسخ به آن عنوان کرد: من کتابی با عنوان «ذهن و همه چیز» دارم که بحث آن این است که سرآغاز همه آغازها، آغازی در ذهن است و آن آغاز در درون منوط به یک نگاه و ذهن سرشار است. ما یک ذهن انبار داریم و یک ذهن سرشار، ذهنی که به لحظه حال خودش آگاه است و میتواند آن آغاز را رقم بزند. این ذهن قابل تعلیم است و باید به آن پرداخته شود. گاهی ما در حسرت چیزهایی هستیم که نداریم و گاهی که داریم هم درگیر ملال و دلسیری داشتههایمان میشویم در حالی که زندگی یک طرح یا پروژه است و طرح زندگی را درانداختن نیاز به ذهن سرشار دارد، سرشار از حس آگاهی به زندگی و لحظههایی که در حال گذر هستند. این سرشار شدن هم به شناخت و معرفت نفس نیاز دارد.
فراستخواه در آخر با مذمت نگاه سلیقهای در حوزه دین، خاطرنشان کرد: در این میان سیستمها هم باید در این فضا نقس تسهیلگر را داشته باشند. در حالی که متاسفانه در این چند دهه ما دین را که بخشی از میراث معنویمان است، به یک ایدئولوژی حکومتی تبدیل کردیم و این ایدئولوژی محدود و بسته است و بهرهمندیهایی خاصی از آن میکنیم که درست نیست. امروزه همانطور که بخش بزرگی از جنگلهایمان در حال کم شدن است، میراثهای معنوی که داریم هم رو به کم شدن است چون به ایدئولوژی سیاسی با بهرهبرداریهای سلیقهای شده و این باعث شده که از حکمتهای درونی که در دل این میراث است هم محروم شویم.