تسلیم ایران در برابر قرارداد کنسرسیوم به دلیل تاج بخشی با کودتا / اهمیت ایران برای مقابله با کمونیسم/ آمریکا از بی‌طرفی تا مشارکت و سلطه

خبرآنلاین سه شنبه 28 اسفند 1403 - 15:31
مقامات آمریکایی بحران نفت را به‌عنوان یک نیروی بالقوۀ بی‌ثبات‌کننده در ایران –و شاید در کل خاورمیانه– می‌دانستند که می‌تواند به‌پیشرفت‌های کمونیست‌ها منجر شده و شوروی را به‌سمت خلیج‌فارس که غنی از نفت است هدایت کند. ایران به‌عنوان تنها مانع زمینی مستقیم بین اتحادجماهیرشوروی و خلیج‌فارس، به‌عنوان یک حلقه حیاتی در زنجیرۀ امنیتی غرب عمل می‌کرد. وقتی شوروی بر ایران کنترل داشته باشد، آن‌وقت دفاع از یونان، ترکیه و شرق مدیترانه را برای آمریکا غیرممکن خواهد بود.

 گروه اندیشه: دکتر کیان ایرانمنش عضو هیات علمی دپارتمان ارتباطات دانشگاه کارلوس سوم مادرید، در مقاله ای که در نقد مقاله فریدون مجلسی نوشته، به بررسی عمیق نقش استعمار و رقابت آمریکا و انگلیس در ملی شدن نفت ایران  از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ و تحلیل سه دوره سیاست آمریکا (بی‌طرفی، مشارکت، سلطه) در این بحران می پردازد. نویسنده عنوان ناظر بیرونی، از زاویه دغدغه های انگلیس و آمریکا و نه ایران و نهضت ملی، نشان می‌دهد که چگونه منافع استعماری و رقابت‌های جنگ سرد، منجر به کودتای ۲۸ مرداد و تسلط آمریکا بر منابع نفتی ایران شد. و خلاف دیدگاه فریدون مجلسی که«  امینی با امضای قرارداد کنسرسیوم موجب نجات کشور شد» و یا « قرارداد کنسرسیوم هیچ مغایرتی با ملی شدن صنعت نفت  ایران نداشت» چگونه استعمار پیر یعنی انگلیس و استعمار در حال ظهور یعنی آمریکا، بر سر کنسرسیوم توافق و آن را به دولت بعد از کودتا تحمیل کردند. در جای جای مطلب الگوی مبارزه دکتر مصدق که در صورت پیروزی چه عواقبی برای خاورمیانه خواهد داشت، مشاهده می شود. به عبارت دیگر نویسنده محترم مقاله زیر را از زاویه منافع غرب، انگلیس و آمریکا تحریر کرده، و بر نقش استعمار و منافع آن در خاورمیانه در مقابله با دولت ملی و دمکراتیک مرحوم مصدق تاکید می کند. به طور خلاصه، نویسنده نشان می‌دهد که شکست ملی شدن نفت ایران، حاصل تضاد منافع غرب در جنگ سرد و صحنه رقابت استعماری آمریکا و انگلیس به عنوان تأثیرگذارترین عامل در تعیین سرنوشت این واقعه بود. ایران در تدوین قرارداد نقشی نداشت، و به نوعی حکومت پهلوی، به واسطه تاج بخشی غرب با انجام کودتا، خود را مدیون آنان می دید. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد. 

****

 این مقاله به‌بررسی تغییر روابط انگلیس و ایالات‌متحده در رابطه با بحران ملی‌شدن نفت ایران از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ می‌پردازد. ایالات‌‎‌متحده در قبال بحران نفتی ایران سه سیاست در پیش می‌گیرد: دوران بی‌طرفی؛ دوران مشارکت با انگلیس؛ و دوران سلطه. اگرچه تمایزهای زمانی بین این سه مرحله تا حدی مبهم است، اما تقسیم سیاست ایالات‌متحده به‌دوره‌های مختلف، پیشرفت واشنگتن را از یک واسطۀ بی‌طرف برای حل‌وفصل منازعه میان انگلیس و ایران، به‌شکل دهندۀ اصلی حل‌وفصل که در نهایت بحران را حل کرد، روشن می‌کند. در نهایت، ایالات‌متحده به‌طورکامل بر منابع ایران مسلط شده، به‌طوری‌که مانند جاهای دیگر، نفوذ ایالات‌متحده جایگزین بریتانیا می‌شود.

بین سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۲، ایران برای به‌دست آوردن کنترل صنعت نفت خود –و ثروت قابل‌توجهی که تولید می‌کرد– که شرکت نفت انگلیس (AIOC) از آن بهره‌برداری می‌کرد، تلاش کرد. این شرکت صنعت نفت ایران را از دهۀ اول قرن‌بیستم اداره می‌کرد. در طول جنگ‌جهانی اول، دولت بریتانیا مقدار زیادی از سهام این شرکت را خریداری کرده و اندکی بیش از نیمی از سهام شرکت را در اختیار داشت. رابطه دولت ایران و شرکت نفت هرگز دوستانه نبود. تقریباً سطح نسبتاً پایینی از حق‌الامتیازی شرکت به ایران پرداخت می‌شد، غیبت تقریباً کامل ایرانی‌های بلندپایه در شرکت و هاله‌ای از رازداری که بر عملیات شرکت حاکم بود، نارضایتی ایرانیان را به‌دنبال داشت. به این نارضایتی باید حس فزاینده ناسیونالیسم ایرانی پس از جنگ‌جهانی دوم نیز اضافه شود. ناسیونالیسم، به‌جای یک میل ساده برای درآمدهای نفتی بیشتر، انگیزه سیاسی ایرانیان را برانگیخت و حتی با ثمرۀ تلخ آن، این انگیزه حفظ شد. باید توضیح داد که چرا ایرانیان می‌خواستند کنترل انحصاری نفت را به‌دست گرفته و انگلیسی‌ها را کنار بزنند و چرا ایرانیان علی‌رغم سختی‌های اقتصادی فوق‌العاده‌ای که تحمل کردند بر این تصمیم‌شان پافشاری کردند. این توضیح به‌ما کمک می‌کند تا علت کاهش قدرت غرب در ایران و در سایر بخش‌های جهان که رهبران غربی نتوانستند ناسیونالیسم را آن‌طور که ممکن است جدی بگیرند، توجیه می‌کند.

مناقشه نفتی ایران و انگلیس از همان ابتدا غیرقابل حل به‌نظر می‌رسید. هر یک از طرفین درگیری را متفاوت دیده و هیچ‌کدام تمایل چندانی برای سازش نشان ندادند. شرکت نفت انگلیس و وزارت‌خارجه بریتانیا بر مسائل حقوقی تأکید داشتند، حق ایران را برای ملی کردن صنعت‌نفت خود انکار می‌کردند و به‌دنبال محافظت از سهام مالی قابل‌توجه انگلیس در نفت ایران بودند. بین سال‌های ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۸، شرکت ۲۵۰ میلیون پوند از فعالیت‌های خود در ایران درآمد کسب کرد. میادین نفتی ایران سالانه بیست‌ودو میلیون تن فرآورده نفتی و هفت‌میلیون تن نفت خام را در اختیار بریتانیا قرار می‌داد که شامل ۸۵ درصد سوخت مورد نیاز نیروی دریایی بریتانیا می‌شد. به‌عبارت‌دیگر، موضع بریتانیا بر ارزش شرکت به‌عنوان یک دارایی اقتصادی با اهمیت و سهمی که شرکت نفت انگلیس در موقعیت کلی بریتانیا در خاورمیانه و جهان داشته، تأکید می‌کند. برای مقامات بریتانیایی این آخرین ملاحظات، بسیار مهم بود، زیرا نقطۀ اصلی موضوع برای آن ها خطری بود که ملی‌شدن نفت برای موقعیت ملت آنها به‌عنوان یک قدرت بزرگ ایجاد می‌کرد. پالایشگاه آبادان و فعالیت‌های این شرکت در ایران که به‌عنوان بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی بریتانیا بود، نماد قدرت بریتانیا در خاورمیانه محسوب می‌شد. از دست دادن کنترل این دارایی‌ها، به‌ویژه باتوجه به‌خروج اخیر بریتانیا از هند، ضربه مهلکی به‌اعتبار بریتانیا در سراسر جهان می‌زد. همچنین ممکن است دیگر مالکیت‌های بریتانیایی در سراسر جهان، از جمله کانال سوئز به‌خطر بیفتد. درزمانی‌که سیاستگذاران بریتانیایی به‌شدت از وضعیت رو به‌زوال خود به‌عنوان یک قدرت جهانی آگاه بودند، جای تعجب نیست که آنها نسبت به‌هر چیزی‌که ممکن است موقعیت آنها را در ایران تضعیف کند، به‌ویژه واگذاری کنترل صنعت‌نفت به ایرانیان، حساس باشند. براین اساس، از همان ابتدای مناقشۀ نفتی، مقامات بریتانیایی ناامیدی خود را از آنچه «روش فزاینده خاوردور-نزدیک پیچاندن دم‌شیر» می‌نامیدند، ابراز کردند. آنها معتقد بودند که کارزار ملی‌سازی ایران به پایه‌های غرور بریتانیا و «تلاش‌ها برای تثبیت مجدد خود به‌عنوان شریک‌های برابر» با آمریکایی‌ها در سراسر جهان ضربه زد.

تسلیم ایران در برابر قرارداد کنسرسیوم به دلیل تاج بخشی با کودتا / اهمیت ایران برای مقابله با کمونیسم/ آمریکا از بی‌طرفی تا مشارکت و سلطه
دکتر کیان ایرانمنش عضو هیات علمی دپارتمان ارتباطات دانشگاه کارلوس سوم مادرید

در مقابل، موضع ایران در جریان مناقشۀ نفتی بر سیاست و استقلال ملی تأکید داشت. اگرچه ملی‌گرایان ایرانی به‌شدت از سود نسبتاً اندکی که از فعالیت‌های شرکت نفتی انگلیس در ایران دریافت می‌کردند شکایت داشتند -حق امتیاز آن ها بین سال‌های ۱۳۲۳ و ۱۳۲۸ تنها ۹۰ میلیون پوند بود، که کمی بیش از یک‌سوم درآمدی بود که شرکت از فعالیت‌های خود در ایران به‌دست می‌آورد- چیزی‌که بیش از همه آنها را ناراحت می‌کرد، روش شاهانه‌ای بود که این شرکت برای استفاده از مالکیت نفتی به‌عنوان مستعمره نفتی خود انجام داد. ملی‌گرایان مانند نخست‌وزیر محمد مصدق با متقاعد شدن به این‌که شرکت نفتی و دولت بریتانیا برای دهه‌ها با رشوه دادن به قانونگذاران، تأثیرگذاری بر انتخابات و اساساً گروگان گرفتن کشور از نظر مالی، در امور داخلی ایران مداخله کرده، تأکید کردند که چنین دخالتی تنها پس از این‌که ایران کنترل ذخایر نفتی غنی خود را به‌دست آورد، متوقف خواهد شد. مصدق در نهایت مایل به‌دادن امتیازاتی در مورد قیمت، سطح تولید و سایر جزئیات فنی بود، اما او از این نقطۀمرکزی که کنترل عملیاتی صنعت نفت باید در دست ایرانیان باشد، کوتاه نیامد. تا زمانی‌که مقامات انگلیسی مایل به‌پذیرش این نکته نبودند، نخست‌وزیر آماده بود صنعت‌نفت کشورش را تعطیل کند. «Tant pis pour nous برای ما خیلی بد است» این پاسخ معمول مصدق بود زمانی‌که مقامات انگلیسی-آمریکایی به او هشدار دادند که امتناع از دستیابی به راه‌حلی برای مناقشۀ نفتی ممکن است این صنعت را به خطر بیندازد. باطرز تفکر مصدق، ایران بهتر است نفت خود را در زمین رها کند تا این‌که اجازه دهد در کنترل انگلیسی‌ها باقی بماند. او گفت که «استقلال» ملت مهم‌تر از «اقتصاد» است.

  ورود سه مرحله ای آمریکا به مناقشه نفتی میان ایران و انگلیس

ناتوانی انگلیسی‌ها و ایرانی‌ها در حل مناقشۀ نفتی، باعث شد که در نهایت آمریکا به این مناقشه ورود کند. مقامات آمریکایی بحران نفت را به‌عنوان یک نیروی بالقوۀ بی‌ثبات‌کننده در ایران –و شاید در کل خاورمیانه– می‌دانستند که می‌تواند به‌پیشرفت‌های کمونیست‌ها منجر شده و شوروی را به‌سمت خلیج‌فارس که غنی از نفت است هدایت کند. ایران به‌عنوان تنها مانع زمینی مستقیم بین اتحادجماهیرشوروی و خلیج‌فارس، به‌عنوان یک حلقه حیاتی در زنجیرۀ امنیتی غرب عمل می‌کرد. وقتی شوروی بر ایران کنترل داشته باشد، آن‌وقت دفاع از یونان، ترکیه و شرق مدیترانه را برای آمریکا غیرممکن خواهد بود. اهمیت ایران براساس ذخایر غنی نفتی بود که مقامات آمریکایی آن‌را برای بازسازی و مسلح‌کردن مجدد اروپای غربی حیاتی می‌دانستند. از دست دادن این منابع عواقب بدی خواهد داشت. در کوتاه‌مدت، کمبود جدی بنزین هوانوردی و سایر سوخت‌های مورد نیاز برای تلاش‌های نظامی ایجاد می‌کند و شبح جیره‌بندی غیرنظامیان را در ایالات‌متحده و در سراسر غرب افزایش می‌دهد. در درازمدت ممکن است توانایی غرب برای جنگ طولانی با شوروی را به‌خطر بیندازد، تأسیسات نظامی خود را افزایش داده و منجر به‌گسترش پایگاه‌های نظامی شوروی در خاورمیانه شود.

سیاستگذاران لندن و واشنگتن در جست‌وجوی راه‌حلی برای بحران نفت ایران، همواره به‌دنبال کنترل یا حداقل تأثیرگذاری بر سیاست‌های طرف مقابل بودند. همان طورکه بحث زیر نشان خواهد داد، روابط انگلیس و آمریکا در رابطه با بحران نفت ممکن است به سه مرحله ناهموار تقسیم شود که در نقطه‌ای با هم همپوشانی دارند، اما نشان می‌دهد که چگونه با گذشت زمان دولت ایالات‌متحده هرچه بیشتر به‌موضع بریتانیا در مورد بحران نفت ایران نزیک‌تر شد. مرحله اول که تقریباً از سال ۱۳۲۸ تا اواسط سال ۱۳۲۹ به‌طول انجامید، ممکن است دوران بی‌طرفی ایالات‌متحده نامیده شود. در این دوره، مقامات ایالات‌متحده رسماً به‌عنوان دلال، میانجیگری می‌کردند و به ایده ملی‌شدن گوش فرا داد، اما حقوق قراردادی شرکت نفت انگلیس را نیز به‌رسمیت شناخت. مرحله دوم از اواسط ۱۳۲۹، دولت ترومن موضع خود را در میانه راه، کنار گذاشت و تصمیم گرفت موضع بریتانیا را در ایران تقویت کرده و بدین‌ترتیب مرحله دوم دخالت ایالات‌متحده در مناقشه ایران و انگلیس را آغاز شد. این مرحله که تا پایان دولت ترومن به‌طول انجامید، می‌توان دوران مشارکت انگلیسی-آمریکایی نامید که با افزایش قرابت ایدئولوژیکی و سیاسی بین لندن و واشنگتن مشخص می شد. مرحله سوم روابط انگلیس و آمریکا در رابطه با بحران نفت - دوران سلطه ایالات‌متحده - با روی کار آمدن آیزنهاور آغاز شد و مذاکرات در پاییز ۱۳۳۳ به‌طول انجامید که منجر به ایجاد کنسرسیوم بین‌المللی جایگزین شرکت نفت انگلیس در ایران و راه‌اندازی مجدد صنعت نفت شد. در طول این مرحله، واشنگتن به‌عنوان بازیگر مسلط ظاهر شد و تصمیمات کلیدی را اتخاذ کرد و تحولات را به‌گونه‌ای شکل داد که همیشه با منافع لندن مطابقت نداشت. اگرچه محدودیت‌های زمانی این سه مرحله تا حدی مبهم است، پیشرفت دخالت فزاینده ایالات‌متحده - و فرض نهایی نقش اصلی در جستجوی یک راه‌حل - کاملاً واضح است. 

 در دوران بی‌طرفی ایالات‌متحده، دولت ترومن تلاش کرد هم ایرانی‌ها و هم انگلیسی‌ها را متقاعد کند تا خواسته‌های خود را تعدیل کرده و یک مصالحه معقول را بپذیرند. مقامات ایالات‌متحده بارها هشدار داده‌اند که «سهم‌گرفتن» بیش از حد ایرانیان به‌همان اندازه خطرناک است که «کم‌دادن» آن. بااین‌حال، دولت ترومن علی‌رغم بی‌طرفی خود در آنچه عموماً یک موضوع انگلیسی-آمریکایی تلقی می‌شد، از روابط نزدیکی که بین لندن و واشنگتن وجود داشت استفاده کرد تا انگلیسی‌ها را به‌طور خصوصی به‌سمت انعطاف‌پذیری بیشتر سوق دهد. به‌عنوان‌مثال، در ژانویه ۱۹۵۰، دستیار وزیر امورخارجه در امور خاورنزدیک و جنوب آسیا، جورج سی‌مک‌گی به‌دولت بریتانیا هشدار داد که نگرش بدون سازش تنها دولت میانه‌رو نخست‌وزیر ایران «علی منصور» را تضعیف می‌کند و به ناسیونالیست‌های رادیکال در ایران اجازه می‌دهد تا پیروز شوند، و ایرانی‌ها را به‌سمت اردوگاه شوروی سوق داده که نتیجه نهایی آن، ضرر نفتی غرب خواهد بود. در پاییز، این وزارتخانه همچنین شرکت نفت انگلیس را تحت‌فشار قرار داد تا در برخورد با ایرانی‌ها سخاوتمندانه‌تر عمل کند. مک‌گی در سپتامبر ادعاهای شرکت مبنی بر عدم‌توانایی پرداخت حق‌امتیاز یا سایر شکل‌های کمک به ایران را «سفسطه» توصیف کرد، قضاوتی‌که شرکت‌های بزرگ نفتی ایالات‌متحده در جلسه بعدی آن‌را تأیید کردند. مقام‌های اجرایی معتقد بودند که موضع ایران «معقول» بود و تا زمانی‌که شرکت «کنترل هیئت مدیره‌اش را از دست نداد، نمی‌توانست با آن موافقت کند».

در طول ماه‌های اولیه بحران نفت، واشنگتن باور داشت که امتیازات بریتانیا کلید این قفل است. مقامات ایالات‌متحده با ذهنیت حاکم بر جنگ‌سرد در آن زمان، نفت ایران را برای اتحاد غرب حیاتی دانسته، به‌ویژه در زمان جنگ کُره که تقاضاهای غرب را به‌حداکثر می‌رساند. برای جلوگیری از ازدست دادن نفت ایران، مک‌گی از بریتانیایی‌ها خواست تا نوعی شراکت ترتیب داده که شامل «مالکیت واقعی سهام» نباشد، اما به‌ایرانیان سود مالی قابل‌توجهی بدهد. دین آچسون، وزیر امورخارجه نیز موافق بود و به انگلیسی‌ها به‌خاطر پیگیری «روش خطرناک» در ایران که می‌توانست به فاجعه منجر شود، تذکر داد. باتوجه به‌عدم‌ دیدگاه روشنگری در بریتانیا در مورد مناقشۀ نفتی، مقامات آمریکایی بارها تأکید کردند که ایران و ذخایر عظیم نفتی آن ممکن است برای همیشه از بین بروند.

شدت گرفتن انتقاد آمریکا و کاهش قدرت انگلیس

انتقاد واشنگتن از سیاست تند لندن پس از انتخاب محمدمصدق به‌عنوان نخست‌وزیر ایران و تصویب قانون ملی‌شدن صنعت نفت ایران در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ۱۳۲۹ شدت گرفت. مقامات ایالات‌متحده حق ایران برای ملی کردن نفت را تأیید کردند، اما آنها ملی‌شدن شرکت بدون غرامت را تحریم ‌کردند. به‌عبارت‌دیگر، آن ها همچنان بر اهمیت حل‌وفصل حقوقی تأکید داشتند.

عدم‌حمایت ایالات‌متحده در دورۀ اولیه مناقشۀ نفتی با کاهش عمومی قدرت بریتانیا در خاورمیانه همراه شد که واکنشی تلخ در لندن ایجاد کرد. در آگوست ۱۹۵۰، ارنست بیوین، وزیر امورخارجه تأکید کرد که عدم‌حمایت واشنگتن از لندن، تنها این باور ایرانیان را تشویق کرده بود که آنها می‌توانند «ما را در مقابل هم بازی دهند». آنچه بریتانیا نیاز داشت حمایت بی‌چون‌وچرای ایالات‌متحده بود. بیوین از سیاست «یک‌جانبه» ایالات‌متحده اظهار تأسف کرد که آمال ایران را تشویق کرده و درعین‌حال از بریتانیا موضع میانه‌روی می‌خواست. تاآنجاکه به بیوین مربوط می‌شود، عدم‌حمایت ایالات‌متحده از موضع تند بریتانیا تنها باعث طولانی شدن مناقشه ایران و انگلیس و کمک به‌کاهش اعتبار بریتانیا در ایران و در سراسر جهان شده است. جانشین او هربرت موریسون، واکنش شخصی‌تری نسبت به سیاست ایالات‌متحده نشان داد و به‌قول خودش از تلاش‌های ایالات‌متحده برای «دستور به من» انتقاد کرد. گیفورد سفیر ایالات‌متحده در لندن، ناله موریسون را نشانه‌ای از ناامیدی از «روش فزاینده خاوردور-نزدیک چرخاندن دم شیر» در زمانی دانست که قدرت بریتانیا کاهش یافته و قادر به «اقدامات پیشگیرانه یا تلافی‌جویانه» نیست. متأسفانه این وضعیت باعث شد که ایالات‌متحده تصمیم به‌زانو درآوردن ایرانیان بگیرد، اما همچنین باعث ناامیدی بریتانیایی‌ها از وابستگی شدید به متحدی شد که از آن به‌عنوان یک سیاست بی‌رویه سازش‌ناپذیر حمایت نکرد.

برای خوشحالی موریسون، در اواخر تابستان ۱۹۵۱(شهریور ۱۳۳۰) برخی از مقامات ایرانی درحال توطئه بوده تا مقامات ایالات‌متحده را بیشتر به‌سمت موضع بریتانیا سوق دهند. قانون ملی‌سازی به دولت ایران اجازه می‌دهد دفاتر و تأسیسات شرکت نفت انگلیس را تصاحب کند. این اقدامات دولت ایران باعث افزایش جهانی قیمت نفت شد. مقامات دولت ترومن به‌خوبی می‌دانستند که رفتار انگلیسی‌ها باعث دور شدن هرچه بیشتر ایران از غرب و سپس روی آوردن به شوروی و کمونیسم است، به‌همین علت مقامات دولت ترومن بیش از پیش به اهمیت یک راه‌حل فوری متقاعد شدند. هنگامی‌که مصدق در خرداد ۱۳۳۰ پیشنهادهای ارائه‌شده از سوی شرکت نفت انگلیس برای حل مناقشه نفتی را رد کرد، وزارت امورخارجه رفتار او را «کاملاً غیرمنطقی»، «کاملاً غیرقابل‌قبول»، «غیرموجه» و حتی «جنون‌آمیز» خواند. دولت ایالات‌متحده رسماً اعلام کرد که قصد دارد «نفوذ خود را در یافتن راه حلی برای بحران نفت اعمال کند».

مرحله دوم دخالت ایالات متحده در بحران ایران آغاز شد. این مرحله تا پایان دوره ترومن ادامه داشت و با مشارکت فزاینده در جست‌وجوی حل‌وفصل و حمایت واقعی از موضع بریتانیا مشخص شد. یکی از دلایل تغییر در سیاست ایالات‌متحده این بود که ملی‌شدن صنعت نفت ایران باعث شد که شرکت‌های بزرگ آمریکایی دیگر از ایران حمایت نکنند و در عوض از شرکت نفت انگلیس حمایت کنند. ملی‌سازی همچنین نگرانی‌های آمریکا را برای امنیت ایران افزایش داد. آچسون هشدار داد که اگر راه‌حل فوری برای مناقشه نفت پیدا نشود، ممکن است انگلیسی‌ها مجبور شوند یا از ایران عقب‌نشینی کنند یا برای حفاظت از موقعیت خود در آنجا عملیات نظامی انجام دهند. بحران بلندمدت همچنین می‌تواند به‌فروپاشی اقتصادی ایران و گسترش کمونیسم در آن کشور منجر شود. اما از آنجایی‌که ایالات‌متحده از قبل متعهد به تأمین مالی بازسازی اروپای‌غربی و جنگ در کُره بود، مجبور شد از موقعیت بریتانیا در ایران حمایت کرده تا از ضرر احتمالی ویرانگر آن برای اتحادجماهیرشوروی جلوگیری کند. به‌عبارت دیگر، ملاحظات جنگ سرد، واشنگتن را مجبور به مشارکت با لندن کرد.

تسلیم ایران در برابر قرارداد کنسرسیوم به دلیل تاج بخشی با کودتا / اهمیت ایران برای مقابله با کمونیسم/ آمریکا از بی‌طرفی تا مشارکت و سلطه
انعقاد قرارداد میان علی امینی با هارد پیچ نماینده کنسرسیوم نفتی  

براین اساس، از اواسط ۱۳۲۹، دولت ترومن مستقیماً درگیر میانجیگری برای حل بحران نفت شد. مقامات ایالات‌متحده به‌جای تشویق ساده بریتانیا و ایران برای دستیابی به یک توافق دوستانه، در واقع خودشان برای ترتیب‌دادن چنین توافقی تلاش کردند. در تابستان ۱۳۲۹، وزیر بازرگانی اسبق هریمن به تهران رفت تا به‌دنبال «یک مخرج مشترک» باشد که ممکن است مذاکرات ایران و انگلیس در مورد آن از سر گرفته شود. وقتی این امر غیرممکن شد، هریمن به انگلیسی‌ها پیوست و امکان شکست مصدق را فراهم کرد.

مأموریت هریمن نشان‌دهندۀ ظهور پیوند انگلیسی-آمریکایی در مورد بهترین روش برای خنثی کردن وضعیت ایران بود. همچنین مستقیماً منجر به تلاش دیگری از سوی ایالات‌متحده برای ترتیب دادن یک راه‌حل شد؛ اینبار در پاییز ۱۳۲۹ در جریان گفت وگو با مصدق پس از تلاش نافرجام بریتانیا برای اعلام تهدید شورای امنیت سازمان ملل‌متحد به ایران به‌عنوان تهدیدی برای صلح‌جهانی. در نهایت، این صحبت‌ها به‌جایی نرسید. اما آن ها تأثیر مثبتی بر روابط انگلیس و آمریکا گذاشتند. مقامات ایالات‌متحده اکنون به‌همکاران انگلیسی خود پیوسته و مصدق را برای ادامه بحران مقصر دانسته و در اسفند ۱۳۳۰ مقامات ایالات‌متحده امکان مذاکره با او را پذیرفتند. بسته‌شدن تمام کنسولگری‌های بریتانیا در ایران توسط محمد مصدق نخست‌وزیر ایران در اوایل سال ۱۳۳۱ و موضع سخت‌گیرانه او در برابر هر نوع حل‌وفصلی که توسط واقعیت‌های بازار بین‌المللی نفت دیکته می‌شد، مهم بود. به‌نظر مقامات آمریکایی مصدق تلاش می‌کرد تا انگلیس را به‌طور کامل از ایران بیرون کرده و به‌احتمال زیاد به‌عنوان مقدمه‌ای برای نزدیک شدن به شوروی باشد.

در این مرحله ترومن-چرچیل به‌سمت همکاری‌های فراآتلانتیکی رفتند، ترومن در ارائه پیشنهادهای مشترک انگلیسی-آمریکایی به مصدق، به چرچیل پیوست. طرح‌های ترومن-چرچیل، آن‌طور که از آن نام برده شد، برای اولین‌بار سیاست ایالات‌متحده و بریتانیا را در قبال مناقشه نفتی ایران و انگلیس بهم گره زد و در نتیجه نقطه عطفی را برای واشنگتن رقم زد. در این پیشنهادها توسط مصدق و قطع روابط دیپلماتیک او با بریتانیای‌کبیر در اکتبر ۱۹۵۲(مهر ۱۳۳۱)، واشنگتن را با چاره‌ای جز به‌عهده گرفتن رهبری مذاکرات برای حل‌وفصل نفت باقی نگذاشت. اگرچه تلاش‌های دولت برای حل مناقشه تا زمان آیزنهاور در ژانویه ۱۹۵۳ ادامه یافت، اما در نهایت بی‌ثمر ماند.

ملاحظات جنگ سرد، ماندن ایران در اردوگاه غرب را ضروری ساخت. اما از آنجایی‌که ایالات‌متحده به‌دلیل تعهدات به‌سایر نقاط جهان، نمی‌توانست مستقیماً در ایران مداخله کرده تا آن‌را از دست کمونیسم نجات دهد. در عوض، باید از طریق انگلیسی‌ها اقدام می‌کرد و هرچه می‌توانست برای حمایت از موقعیت بریتانیا به‌عنوان تنها مانع در برابر گسترش کمونیست‌ها به ایران انجام می‌داد. ملاحظات استراتژیک و مالی با هم ترکیب شدند تا دولت را از یک کارگزار صادق به‌شریک بریتانیایی تبدیل کند.

مرحله سوم تقریباً با آغاز به‌کار آیزنهاور در ژانویه ۱۹۵۳(دی ۱۳۳۱) آغاز شد و از طریق مذاکره بر سر قرارداد کنسرسیوم در پاییز ۱۹۵۴(پاییز ۱۳۳۲) به‌طول انجامید که به برنامه‌های ایران برای ملی‌سازی پایان داد و شرکت‌های آمریکایی اولین عملیات خود را در زمینه نفت ایران انجام دادند. آیزنهاور درست در زمانی‌که وخامت اقتصادی و سیاسی ایران و ترسی که در مورد امنیت آن کشور ایجاد شده بود، به‌قدرت رسید. از دست دادن درآمدهای نفتی خسارات جدی بر اقتصاد کشور وارد می‌کرد و نابسامانی اقتصادی باعث تظاهرات گسترده‌ای می‌شد که مقامات ایالات‌متحده از آن بیم داشتند که به یک انقلاب تمام‌عیار تبدیل شود. با بدتر شدن اوضاع، مصدق روابط نزدیک‌تری با حزب کمونیست توده برقرار کرد و تهدید کرد که نفت ایران را به اتحادجماهیرشوروی و اقمار آن خواهد فروخت. در حقیقت، مصدق یک ضدکمونیست سرسخت بود که امیدوار بود چنین اقداماتی کمک ایالات‌متحده را به‌دولت در تنگنای مالی خود جلب کند. بااین‌حال، باتوجه به هیستری ضدکمونیستی اوایل دهه ۱۹۵۰(۱۳۲۹)، مقامات واشنگتن نمی‌توانستند به‌راحتی ارتباط آشکار نخست‎وزیر با کشور کمونیستی را رد کنند. از نظر آن ها، مصدق یک رادیکال خطرناک بود که سیاست‌هایش می‌توانست ایران را وارد بلوک شوروی کند.

مقامات ایالات‌متحده نیز به سیطره داخلی فزاینده مصدق مشکوک شدند. او علاوه‌بر به‌عهده گرفتن کنترل سیستم دفاعی ایران، قوانینی را از طریق مجلس به‌تصویب رساند که به او قدرت اقتصادی گسترده‌ای داد و در نهایت ریاست یک همه‌پرسی سراسری در مورد رهبری خود را بر عهده گرفت که نتایج آن بیش از ۹۹ درصد محبوبیت را به‌همراه داشت. مصدق، مدافع همیشگی اصول قانون اساسی، چنین گام‌های خارق‌العاده‌ای را برداشت، زیرا احساس می‌کرد که آنها تنها گزینه‌اش در مواجهه با مخالفت‌های شدید خارجی با ملی‌سازی نفت هستند. بااین‌حال، برای مقامات ایالات‌متحده، این اقدامات آشکارا غیردموکراتیک به‌عنوان مدرک دیگری از خطری بود که مصدق برای ثبات ایران ایجاد کرد. برای نجات ایران از مصدق، آنها احساس کردند که چاره‌ای جز خلاص شدن از شر مصدق ندارند. دالس و آیزنهاور تنها چندهفته پس از تصدی مسئولیت، طرح بریتانیا برای اقدام مشترک علیه مصدق را تصویب کردند.

اگرچه عملیات سرنگونی مصدق در مرداد ۱۳۳۲ طراحی شده بود، اما آنچه در نهایت به‌عنوان عملیات AJAX انجام شد، قطعاً یک عملیات سازماندهی شده و با بودجه ایالات‌متحده بود. روزولت، مأمور سیا، فرمانده این عملیات بود. پول ایالات‌متحده به تولید اوباش «توده» (نه حزب توده) کمک کرد تا در ۲۶ و ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ در خیابان‌های تهران راهپیمایی کرده و ترس از تسلط قریب‌الوقوع کمونیست‌ها را اعلام کنند و اوباش طرفدار شاه که در ۲۸ مرداد جای آن ها را گرفتند. و پس از کودتا، ایالات‌متحده بی‌درنگ به‌دولت جدید بسته کمک اقتصادی اضطراری پیشنهاد کرد، احتمالاً برای تقویت آن در برابر مخالفان احتمالی و ترغیب آن به‌مذاکره در مورد یک توافق نفتی قابل‌قبول با بریتانیا.

منافع ایالات‌متحده منجر به ایجاد کنسرسیوم بین‌المللی شد، ایالات متحده بر نفت ایران مسلط شد و امتیازات متعددی را به‌دست آورد که در نهایت تمامی امید بریتانیا را به بازیابی جایگاه سابقش به‌عنوان کنترل‌کننده عملیات نفتی ایران از بین برد. بحث در مورد ایجاد کنسرسیوم ایرانی تحت سلطه ایده‌های ایالات‌متحده بود و حل‌وفصل نهایی عمدتاً با توجه به نگرانی‌های تجاری و استراتژیک ایالات‌متحده شکل گرفت. شرکت نفت انگلیس (که اکنون بریتیش پترولیوم نامیده می‌شود) به ۴۰ درصد سهم در کنسرسیوم بین‌المللی جدید محدود خواهد شد، همان سهمی که شرکت‌های بزرگ آمریکایی به‌عنوان یک گروه به‌دست آورده بودند. این امتیازدهی سلطه این شرکت را بر نفت ایران مانند گذشته غیرممکن کرد. شرکت‌های نفتی ایالات‌متحده توانستند بحران نفت ایران و ناتوانی شرکت نفت انگلیس در حل این بحران را پوشش داده و سودهای کلان را برای سال‌های آینده تضمین کردند و از عرضۀ نفت ایران در سایر نقاط جهان محافظت می‌کردند. با توجه به‌شرایط حاکم بر جهان در آن زمان و وابستگی فزاینده بریتانیا به ایالات‌متحده، وایت هال چاره‌ای جز ادامه دادن نداشت.

یادداشت‌ها

۱. آرشیو ملی II، کالج پارک، مریلند (از این پس RG ۵۹، با شماره پرونده).

۲. یادداشت گفت وگوی مصدق و مقامات انگلیسی-آمریکایی، ۳۱ می ۱۹۵۱، روابط‌خارجی ایالات‌متحده، ۱۹۵۲-۱۹۵۴ (واشنگتن، ۱۹۸۹)، ۱۰:۵۷-۵۹ (از این پس FRUS، با سال و شماره جلد).

۳. نقل قول از مصدق در Grady ارسال ۱۱۵۹ به وزارت امورخارجه، ۲۹ ژوئن ۱۹۵۱، RG ۵۹، ۷۸۸.۰۰/۶-۲۹۵۱.

۴. برای بررسی بیشتر درباره بحران نفت انگلیس و ایران رجوع کنید به: دیوید اس. پینتر، نفت و قرن آمریکایی: اقتصادسیاسی سیاست نفتی خارجی ایالات‌متحده، ۱۹۴۱-۱۹۵۴ (بالتیمور، ۱۹۸۶)، ۱۷۲-۹۸؛ راجر لوئیس، امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه، ۱۹۴۵-۱۹۵۱: ناسیونالیسم عرب، ایالات‌متحده و امپریالیسم پس از جنگ (نیویورک، ۱۹۸۴)، ۶۳۲-۸۹؛ مری آن هیس، امپراتوری و ملت: ایالات‌متحده، بریتانیا، و نفت ایران، ۱۹۵۰-۱۹۵۴ (نیویورک، ۱۹۹۷)؛ راجر لوئیس، ویراستاران، مصدق، ناسیونالیسم ایرانی و نفت (آستین، ۱۹۸۹).

بیشتر بخوانید:
درس های ملی شدن برای برجام و توسعه/ می خواستید مذاکرات کنسرسیوم مانند برجام ۱۷ سال طول بکشد/ کنسرسیوم ایران را با شتاب به توسعه رساند
انگلیس برای توسعه خود و اروپا بعد از جنگ، نیاز داشت مصدق سرنگون شود / فساد اخلاقی دولت بریتانیا توسط پروفسور ژیدل افشا شد
فریدون مجلسی: مصدق ایران را به ورشکستگی کشاند / امینی با امضای قرارداد کنسرسیوم موجب نجات کشور شد
سفیر آمریکا: به ایرانی ها فهماندیم تولید و تصفیه نفت برعهده کنسرسیوم است نه ایران / دستور شاه و زاهدی برای تصویب قرارداد کنسرسیوم توسط مجلس و دولت 

۲۱۶۲۱۶

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.