رضا نصری تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی که در فضای مجازی منتشر کرده آورده است: دیپلماسی مستلزم صبوری، حساسیت فرهنگی و درک عمیق از روانشناسی سیاسی طرف مقابل است—ویژگیهایی که دونالد ترامپ، با وجود ادعای مهارت در معاملهگری، در مواجهه با ایران از خود نشان نداده است.
رویکرد زورمدارانهی او، پیچیدگیهای فرآیند مذاکره را نادیده میگیرد؛ جایی که نسخههای یکسان و مبتنی بر فشار، کارآمد نیستند. ترامپ با ذهنیتی کلیشهای تصور میکند ایران نیز مانند مکزیک به فشار واکنش نشان میدهد؛ اما چنین نیست. نادیده گرفتن فرهنگ سیاسی منحصربهفرد ایران—که در آن مقاومت در برابر سلطهی خارجی یک اصل مقدس به شمار میرود—هر مسیر بالقوهای برای پیشرفت دیپلماتیک را از ابتدا تضعیف میکند. یک مذاکرهکنندهی حرفهای باید استراتژی خود را با مختصات سیاسی و فرهنگی ایران منطبق میساخت.
سیاست در ایران، سالهاست که بر پایهی روایتی مسلط از غرور ملی، مقاومت و عزت شکل گرفته است. این اصولِ عمیقاً نهادینهشده، مشروعیت سیاسی را در تمام طیفهای ایدئولوژیک تعریف میکنند. هر استراتژی دیپلماتیکی که این چارچوب ذهنی را نادیده بگیرد، محکوم به شکست است.
نگاه ابزاری و معاملهگرانهای که ایالات متحده اغلب در دیپلماسی اتخاذ میکند—با تأکید بر «بردنده شدن» و امتیازهای عینی— با برداشت نمادین و لایهمند ایران از تعامل در تضاد است. در منطق سیاسی ایران، لحن، نحوهی چارچوببندی و مفروضات پنهانِ مذاکرات، به اندازهی محتوای آن اهمیت دارد. بیتوجهی به این مؤلفهها، بهراحتی به بیاحترامی یا فریب تعبیر میشود.
کارزار «فشار حداکثری» ترامپ نهتنها ارادهی ایران را تضعیف نمیکند، بلکه امکان مذاکره را برای هر مقام ایرانی—اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا—از نظر سیاسی ناممکن میسازد. در ساختاری که مشروعیت بر پایهی دفاع از عزت ملی و مقابله با فشار خارجی استوار است، هیچ مقام مسئولی نمیتواند خود را تسلیم تهدیدات نشان دهد. فشار اقتصادی هرچند پر هزینه بوده است، اما هزینهی سیاسی هرگونه مصالحه را نیز بهشدت افزایش داده است.
نقش بازیگران ثالث—بهویژه اسرائیل—نیز در این معادله بسیار تعیینکننده بود. یکی از خطاهای استراتژیک دولت ترامپ، اجازه دادن به اسرائیل برای تأثیرگذاری یا حتی ایجاد تصور چنین نقشی در شکلدهی به سیاست آمریکا در قبال ایران است. از منظر تهران، اسرائیل نه صرفاً یک رقیب منطقهای، بلکه دشمنی وجودی محسوب میشود. هرگونه نشانهای از هماهنگی یا نفوذ اسرائیل در روند مذاکرات، این تصور را تقویت میکند که دیپلماسی ابزاری برای تضعیف ایران از درون است. در چنین فضایی، مذاکره بهجای فرصت، تهدید تلقی میشود.
اگر ترامپ واقعاً در پی تعامل مؤثر با ایران است، باید از قالب فعلی دست بردارد و رویکردی دیپلماتیک، مبتنی بر درک متقابل و احترام فرهنگی را در پیش بگیرد. این مستلزم جداسازی روند مذاکره از نفوذ بازیگران ثالث—بهویژه اسرائیل—است؛ چرا که حضور یا دخالت آن تنها بیاعتمادی تهران را تشدید میکند. گفتوگوهای مستقیم و کمسر و صدا باید جایگزین نمایشهای رسانهای شود و لغو تحریمها نیز در قالب روندی متقابل تعریف گردد، نه پاداشی برای تسلیم. در غیر این صورت، دیپلماسی همچنان به حاشیه رانده خواهد شد و همانند چهار دهه گذشته، این تقابل خواهد بود که بر روابط ایران و آمریکا سایه خواهد انداخت.