از خوارج در گفتار حضرت امیر (ع) با عنوان «مارقان»؛ یعنی کسانی که به سان تیری که از کمان جدا میشود، از دین جدا شده اند، یاد شده است.
ظهور خوارج را باید یکی از تلخترین رخدادهای دوران حکومت حضرت امیر(ع) یاد کرد؛ زیرا گروهی از یاران امام که تا پیش از پدید آمدن ماجرای حکمیت در جنگ صفین، در کنار امام با دشمنان ایشان میجنگیدند، اینک در پی فریبکاری معاویه و عمروعاص و در نتیجه ساده اندیشی و کوتاه فکری، در صف دشمان امام در آمده و در کمال ناباوری جنگ نهروان را بر آن حضرت تحمیل کردند و سرانجام آن حضرت به دست یکی از آنان؛ یعنی ابن ملجم در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در سال چهلم هجری ضربت خورده و به شهادت رسید.
حضرت امیر(ع) در گفتاری خوارج را مورد خطاب قرار داده و آنان را به خاطر تحمیل حکمیت بر امام و آن گاه بر خطا انگاشتن آن حضرت به خاطر پذیرش نتیجه حکمیت، مورد نکوهش قرار داده است.
امام به آنان فرمود آیا به شما نگفتم که فریب قرآن بر نیزه زدن شامیان را نخورید و به جنگ و جهاد با آنان ادامه دهید: « آيا آن گاه كه از روى حيله گرى و فريب و مكر و نيرنگ قرآن ها را برافراشتند، شما نگفتيد، كه اينان برادران و همكي شان ما هستند كه به كتاب خدا پناه برده اند و از ما مىخواهند كه خطاهاى گذشته آنها را ببخشاييم و مصلحت آن است كه از آنان بپذيريم و اندوه از دلشان بزداييم من به شما گفتم، كه اين كارى است كه بيرونش ايمان است و درونش تجاوز و ستم. آغازش رحمت و مهربانى است و پايانش پشيمانى. شما در كار خود ثابت بمانيد و از همين راه، كه تاكنون مىرفتهايد، برويد. دندان به هم بفشاريد، به ميدان جهاد بتازيد.»
اما دریغ که خوارج فریب نیرنگ شامیان را خورده و چنان کار را بر حضرت امیر(ع) سخت گرفته و ایشان را محاصره کردند، که امام ناچار شد مالک اشتر را در حالی که به نزدیک خیمه و خرگاه معاویه رسیده بود، به بازگشت فرمان دهد.
خوارج در پی جهالت و لجاجت بی حد و اندازه خود، پس از تحمیل حکمیت بر امام، با پیشنهاد آن حضرت مبنی بر معرفی مالک اشتر یا عبد الله بن عباس به عنوان حکَم از سوی امام به مخالفت پرداختند و تنها بر حکَم بودن ابوموسی اشعری پای فشردند.
در نتیجه چنین لجاجت جاهلانه و حماقت ابوموسی اشعری، معاویه بر خلافت تثبیت شد و آن گاه که خوارج از نتیجه رفتار نابخردانه خود آگاهی یافتند، با نامشروع دانستن اصل حکمیت و حکومت، حضرت امیر (ع) را به خاطر پذیرش حکمیت، بدعتگزار، کافر و مستحق کیفر معرفی کردند!
خوارج بارها در حضور امام و گاه در پای منبر ایشان، با تفسیری ناروا و با استناد به آیه شریفه، شعار «لا حکم الا لله» سر میدادند؛ مراد آنان از این شعار آن بود که به مردم القاء کنند که حکومت امام فاقد مشروعیت است که اطاعت و همراهی با آن روا نیست.
در برابر چنین حرکت تبلیغاتی گسترده و خطرناک که میتوانست عده زیادی را درباره حقانیت حکومت حضرت امیر(ع) به تردید اندازد، امام بی آن که برای خوارج مزاحمت ایجاد کند و آنان را به خاطر چنین رفتار سیاسی مخالفانه، مجازات کند و به زندان افکند، تنها به نقد این تفکر پرداخت و با روشنگری حکیمانه، سستی و نادرستی آن را اثبات میکرد.
سخن امام در این باره چنین است: «سخن حقّى است كه به آن باطلى خواسته شده. آرى، حكم جز از آن خدا نيست، ولى اينان مىگويند كه امارت و حكومت ويژه، خداوند است و بس، و حال آنكه، مردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار، كه مؤمن در سايه حكومت او به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد. تا زمان هر يك به سر آيد و حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پيكار كنند.»
رفتار اهانت آمیز خوارج تا آن جا پیش رفت که یکی از آنان پس از شنیدن رهنمون امام درباره شیوه برخورد با هیجان شهوت در پی دیدن زنانِ زیبارو، چنین گفت: «قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِراً مَا أَفْقَهَهُ؛ خدا اين كافر را بكشد چه نيك مىفهمد.»
در این هنگام یاران امام از جا برخاستند تا او را به قتل برسانند، اما امام فرمود: «رُوَیداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ؛ آرام گيريد. دشنام را پاداش دشنام است يا بخشيدن گناه.»
بزرگواری، بزرگ منشی و اخلاق الهی حضرت امیر(ع) را از همین رفتارهایی که گاه به نظر کوچک مینماید، میتوان دریافت.
بدون تردید سخن آن مرد خارجی سراپا اهانت و ناسزا بود؛ زیرا امام را کافری معرفی کرد که سزاوار کشتن به دست خداوند است! اما امام در برابر خشم یاران خود، آنان را به رفتاری برابر؛ یعنی دشنام در برابر دشنام که از آن به رفتار عادلانه میتوان یاد کرد، یا رفتاری برتر؛ یعنی عفو و گذشت که به آن میتوان رفتار محسنانه نام گذاشت، دعوت کرد.
به رغم همه رفتارهای ناصواب و آزار دهنده خوارج، تا زمانی که آنان دست به سلاح نبرده و خون مسلمانی را نریختند، حضرت امیر(ع) با آنان از در جنگ درنیامد؛ چنان که در جایی دیگر، امام پس از شنیدن شعار خوارج «لا حکم الا لله»، چنین فرمود: «تا وقتى با ما هستید از سه حق برخوردارید: نخست آن که از ورود شما به مساجد جلوگیرى نمىکنیم و دوم آن که حقوقتان را از بیت المال قطع نمىکنیم و سوم آن که تا آغاز به جنگ نکنید با شما نبرد نخواهیم کرد.»
امام در گفتاری خوارج را مورد خطاب قرار داده و آنان را به خاطر گمراه انگاشتن همه مسلمانان و مباح دانستن ریختن خون آنان مورد نکوهش قرار داده است.
حضرت امیر(ع) به صورتهای مختلف کوشید تا مانع جنگ با خوارج شود؛ در یکی از این اقدامات که در نهج البلاغه انعکاس یافته، امام از عبدالله بن عباس خواست تا نزد خوارج رفته و با آنان با استناد به سنت نبوی به محاجه بپردازد.
در پی نصایح و خیرخواهی های امام، هشت هزار تن از سپاهیان از لشکر خوارج خارج شدند و تنها چهار هزار تن باقی ماندند.
امام پیش از جنگ نهروان درباره شمار کشته شدگان خوارج و سپاه خود چنین فرمود: «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا یفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا یهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ؛ قتلگاهشان اين سوى آب است. به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نماند و حتى، ده تن از شما كشته نشود.»
اوج انصاف و داوری مهربانانه حضرت امیر (ع) درباره خوارج، در گفتار ذیل بازتاب یافته است: «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ؛ پس از من خوارج را مكشيد. زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته، همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد.»
معنای سخن امام آن است که صف خوارج؛ یعنی مارقین باید از صف معاویه و یاران او؛ یعنی قاسطین جدا شود؛ زیرا خوارج از آغاز به دنبال حق بودند، اما راه خود به مقصد را گم کرده و به خطا رفتند؛ در حالی که معاویه و یاران او از آغاز به دنبال باطل بوده و به صف باطل گراییدند.
بازخوانی صفحات تاریخ و بررسی چگونگی تعامل حضرت امیر(ع) با مخالفان خود، به خوبی نشان میدهد که امام با الهام از آیات نورانی قرآن و سیره اخلاقی رسول اکرم(ص)، تا چه اندازه بر اساس اصول اخلاقی؛ همچون عدالت، انصاف، مهر و گذشت با آنان رفتار کرده است.