روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «میهندوستی به سبک امروز!» بر تعصبورزی توخالی دوستدار وطن بودن اما نادیده گرفتن قانون طبیعت و نابود کردن محیط زیست و بناهای تاریخی تاخته است.
این روزنامه در این زمینه نوشت: سابقه وطندوستی ما ایرانیها از ملتهای دیگر دنیا بیشتر است. این را من از خودم عرض نمیکنم و بسیاری از عالمان علم سیاست در تفسیر و توضیح فهم ملل از وطنشان، چنین چیزی درباره ایرانیها گفتهاند. اینکه ملتی از سرزمین و جغرافیایش تلقی و درکی داشته باشد و علاقهاش به آب و خاک از حد ده و روستا و شهرش فراتر رود و امری کلی به نام کشور متبوعش را درک کند، مساله جدیدی است.
ظاهرا گذشتگان چنین نبودهاند ولی آنطور که از متون قدیم نظم و نثر فارسی به جا مانده چنین مینماید که ایرانیها به مفهومی به نام «ایران» عشق میورزیدهاند. البته که این مفهوم چیزی فراتر از آب و خاک و کوه و در و دشت بوده و هست و بیشتر وجه فرهنگی و معنوی آن مورد نظر است. اما به هر حال این مفهوم معنوی و فرهنگی هم مکان و حدود و ثغوری داشته، اگر جز این بود که نظامی گنجوی نمیسرود: «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل»؛ «چو ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود، یقین باشد».
تعصب ورزیدن بر سر وطن، از آن دسته تعصبهایی است که اگر به فاشیسم و خشونت نکشد و حد اعتدال در آن رعایت شود، البته امری نیکو است. اما پاس داشتن وطن مفهومی عمیقتر و گستردهتر از تعصب ورزیدن بر نام و دعوا کردن بر سر تقدم ما در تمدن بر دیگر ملل دنیاست. گیریم که ما متمدنترین کشور دنیای قدیم بودهایم، نسل فعلی که زنده هستند و در کشور دوست داشتنیشان زندگی میکنند، چه گلی بر سر آن زدهاند که نسلهای بعدی به آن ببالند؟
بگذارید روشنتر عرض کنم. آباء و اجداد ما، با هزار سختی و مرارت و تحمل فقر ذاتی این سرزمین آن را آباد کردند. سه هزار سال پیش وقتی فهمیدند که در گستره این خاک، پیدا کردن آب حکم کیمیا را دارد، راهحلی را جستند و یافتند که آب را با هزار سختی ولی بدون آسیب به کیان و اصل و اساس طبیعت به دست بیاورند. چنین بود که قنات متولد شد. با ابتکار و مرارت و به جان خریدن سختی، قوت لایموتی را از دل خاک خشک بیرون کشیدند ولی سنگ بنای فرهنگی عظیم و غیرقابل چشمپوشی را گذاشتند.
دین و مسلک و سنت ایرانی، آلودن طبیعت و نابود کردن آن را گناهی عظیم تلقی میکرد. وضع طبیعت ایران هم چنان نبود که آدمی با آن بجنگد و فائق آید، پس ایرانی راه رفاقت را برگزید و به نیروی تعقل از امکانات طبیعی و بسیار اندکی سرزمینش استفاده کرد و قرنها از آن نان و آب خودش را به دست آورد. این سنت قرنها پا برجا ماند تا شصت، هفتاد سال پیش که اندک اندک خیال صنعتی شدن و ثروتمند بودن به سر و مغز ایرانی راه پیدا کرد. ما را دچار توهم ثروت کردند.
ملتی که فرهنگ و ادبش حاصل استغنا و تشنگی بود، ناگهان به مصرف همه چیز افتاد. ما سرزمینمان را ظرف مدت کوتاهی «مصرف» کردیم! نمیتوان هیچ نام دیگری بر آن گذاشت. ما مشغول نابودی طول و عرض و عمق این سرزمین هستیم. توهم اینکه ثروت لایزال عظیمی زیر پایمان است و ما میتوانیم هر چه میخواهیم را بخریم، ما را دچار تیرهروزی کرده و خواهد کرد.
این تب مصرف همه چیز و آلودن چهره مصفای پاکیزه طبیعت و تاریخ ایران، در تعطیلات نوروزی چنان اوجی میگیرد که بدون شک آیندگان آن را به مثابه طنزی تلخ و سیاه به یاد خواهند آورد.
آنها که ایران را به راستی دوست دارند و کارشان از حد شعار و رگ گردن کلفت کردن برای داریوش و کوروش و مولانا و خلیجفارس فراتر رفته، گزارشهای غمانگیزی از تولید هزاران تن زباله و رها کردن آن در جنگل و کوه و دشت و دمن و سواحل رودخانه و دریاها دادهاند. از آن بدتر، شیوه رانندگی و عمل به قوانین چنان است که هر سال در راه گذراندن تعطیلات هزاران خانواده عزادار میشوند و تا آخر عمر نوروز برایشان به مثابه کابوسی وحشتناک باقی خواهد ماند.
گیریم خودروها معیوب و خراب و سر تا پا نقص، جادهها همچنین، اما هنوز هم بزرگترین دلیل تصادفها سرعت و سبقت غیرمجاز و عدم رعایت قوانین است. ما در راه تعطیلات با سرپیچی از قوانین تمدن انسانی یکدیگر را به قتل میرسانیم. آمار این کشتار را به سهو، «آمار حوادث جادهای» نام گذاشتهاند اینها بدون تردید «قتل» هستند. این تعبیر مثل هزار تعارف دیگر برای آن است که انگشت اتهام را مستقیم به طرف مردم گریزان از قانون نگیرند.
اما واقعیت این است که متخلفین از قوانین رانندگی، قاتلان بالقوهای هستند که مثابه بمبهای ساعتی در کوچه و خیابان و جادههای این کشور میگردند و به وقتش جان خودشان و عدهای دیگر را خواهند گرفت. ناوگان حمل و نقل ما از ناوگان حمل و نقل کوبا فرسودهتر است؟ قطعا که نه! مقایسه آمار سال ۲۰۲۰ نشان میدهد که مرگ و میر ناشی از حوادث رانندگی در ایران ۵/۳۶ درصد کل مرگ و میرها بوده! و در همین سال در کوبا فقط یک درصد مرگ و میرها ناشی از تصادف رانندگی بوده است. پس مشکل جای دیگری است و سرکار خانم وزیر محترم راه از سر ادب و تعارف است که فرسودگی و بیکیفیتی خودروها را از عوامل مهم حوادث اعلام میفرمایند.
هر سال در اسفندماه من به خانوادههایی فکر میکنم که آن طرف سال بر سر موضوع بیاهمیت گذران تعطیلات عزادار خواهند شد و به اینکه چه میزان زباله به انبوه میلیاردها تن زباله رها در طبیعت ایران افزوده خواهد شد؟ چقدر به آلودگی آبهای زیرزمینی و روزمینی ایران دامن زده خواهد شد و چه تعداد از گونههای گیاهی و جانوری ایران بر اثر این تعطیلات آسیب خواهند دید؟
وطندوستی و مهر ورزیدن به میهن، فریاد کشیدن و فحاشی کردن در شبکههای مجازی و آویختن فروهر از گردن و تعظیم کردن به مقبره کوروش و تجمع کردن در حافظیه به وقت سال نو نیست. زیبندهتر آن است که آشغال نریزیم، راضی به خریدن ویلایی در دل جنگلهای شمال ایران نشویم، به قیمت تفریح و خوشی طبیعت را به آتش نکشیم، درختان لیمو و مرکبات را به زغال برای کباب درست کردن و تریاک کشیدن تبدیل نکنیم، درست و بر اساس قواعد متمدنانه رانندگی کنیم.
اصول زیستن در شهر و آداب همزیستی با یکدیگر و رعایت حق انسانهای دیگر، حق دیگر زیستمندان اعم از حیوان و گیاه را به جای آوریم. اینچنین است که وطن خود را دوست داشتهایم. فریاد زدن، رگ گردن کلفت کردن و هر چیز خوبی را به ایرانی نسبت دادن و تحقیر ملل دیگر و بعد به نابودی و کثیفی کشاندن عرصه و داراییهای وطن عین دشمنی و بیوطنی و بیوفایی است.
نویسنده: نیوشا طبیبی