چگونه ادبیات به راهکاری برای گفت‌وگوی میلان کوندرا و هاول تبدیل شد؟

الف یکشنبه 17 فروردین 1404 - 16:13
گاهی شکاف‌ها آن‌قدر عمیق می‌شوند که حتی بزرگ‌ترین تلاش‌ها هم آن‌ها را پُر نمی‌کند؛ مانند فاصله میان واتسلاو هاول و میلان کوندرا، دو چهره برجسته ادبیات چکسلواکی که تلاش‌ها برای آشتی این دو ناکام ماند.

 در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، پراگ (پایتخت کنونی جمهوری چک) در میانه یک تغییر تاریخی قرار گرفت. رژیم کمونیستی سقوط کرد و واتسلاو هاول از یک نمایشنامه‌نویس تبعیدی به رئیس‌جمهور چکسلواکی تبدیل شد و نویسندگان تبعیدی یکی‌یکی به وطن بازگشتند. اما در میان تمام این بازگشت‌ها، یک غیبت پررنگ‌تر از همه بود: میلان کوندرا، نویسنده آثار نام آشنایی چون «جاودانگی»، «بار هستی» و «خنده و فراموشی» که هنوز در پاریس (در پی یک تبعید خودخواسته) مانده بود و به دعوت‌های رسمی و غیررسمی برای بازگشت پاسخ نمی‌داد. با نگاهی به برخی منابع مکتوب، واتسلاو هاول که خود سال‌ها طعم سرکوب را چشیده بود؛ بارها به‌طور غیرمستقیم سعی کرد راهی برای بازگشتن دوباره به وطن و آشتی با کوندرا بسازد یا بیابد و نیز دوستان مشترک، نویسندگان معاصر و حتی چهره‌هایی بین‌المللی مانند ایوان کلیما دیگر نویسنده چک‌تبار، تلاش کردند میانجی شوند؛ اما هیچ‌کدام از این تلاش‌ها کافی نبود و شکاف میان این دو چهره ادبی و سیاسی، فراتر از یک اختلاف شخصی به نظر می‌رسید. این گزارش روایتی است از یک مذاکره غیرمستقیم که هرگز به نتیجه نرسید؛ از تلاش‌های پشت پرده برای آشتی دو نام بزرگ و از اینکه چرا کوندرا ترجیح داد همچنان در سکوتِ پاریس باقی بماند، در حالی که هاول در پراگ، مسیر یک ملت را تغییر می‌داد.

دو راه، دو سرنوشت

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، میلان کوندرا و واتسلاو هاول هر دو شاهد سرکوب‌های رژیم کمونیستی در چکسلواکی بودند. با این حال، راه‌هایی که این دو برای مقابله با این سرکوب انتخاب کردند، آن‌ها را در دو مسیر کاملاً متفاوت قرار داد. کوندرا، که در دوران بهار پراگ به طیف دیگری نزدیک بود، پس از سرکوب این جنبش در سال ۱۹۶۸ به فرانسه مهاجرت کرد. او از آن پس ترجیح داد به‌عنوان یک نویسنده، از دور به وضعیت کشورش نگاه کند و حتی زبان چک را به‌طور کامل کنار گذاشت. در مقابل، هاولِ نمایشنامه‌نویس که هنوز به عنوان یک فعال سیاسی شناخته نمی‌شد، تصمیم گرفت بماند و مبارزه کند. او به یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های مخالف رژیم تبدیل شد و برای دفاع از حقوق بشر و آزادی‌های فردی در معرض خطر قرار گرفت.

هاول در سال ۱۹۸۹ به ریاست‌جمهوری چکسلواکی رسید و پس از سقوط رژیم کمونیستی، یکی از اولین اقدام‌های او دعوت از نویسندگان تبعیدی خواسته و ناخواسته مانند میلان کوندرا برای بازگشت به کشور بود. با این حال، کوندرا که حالا به‌عنوان نویسنده‌ای فرانسوی (از یک جایی به بعد کوندرا به زبان فرانسوی قلم زد) شناخته می‌شد، نه‌تنها از سیاست فاصله گرفته بود، بلکه هیچ تمایلی به بازگشت نداشت. کوندرا ترجیح داد در سکوت، از دور به تحولات کشورش نگاه کند و در برخی مصاحبه‌های خود از تعلق نداشتن به چکسلواکی سخن بگوید.

واسطه‌هایی که ناکام ماندند

با این وجود، کسانی چون ایوان کلیما تلاش‌هایی برای ایجاد ارتباط میان کوندرا و هاول انجام دادند اما کلیما که خود نویسنده‌ای برجسته و یکی از دوستان مشترک این دو بود، همواره اعتقاد داشت که میان این دو باید پل ارتباطی ایجاد شود. او به‌ویژه از «ادبیات» به‌عنوان ابزاری برای آشتی و گفت‌وگو بهره می‌برد. با این حال، هرگونه تلاشی برای دیدار یا برقراری ارتباط میان کوندرا و هاول به شکست انجامید و کوندرا هیچ‌گاه نخواست وارد بازی‌های سیاسی یا مسائل داخلی چک شود، و این در حالی بود که هاول از نزدیک‌ترین افراد به دنیای سیاست و بازسازی چک بود.

بازگشت کوندرا و سکوت

در نهایت و در سال ۲۰۰۸، میلان کوندرا پس از چهار دهه به پراگ بازگشت (نه به صورت دائمی) اما این بازگشت نه‌تنها بدون سر و صدا بلکه در سکوت کامل انجام شد. او به‌عنوان نویسنده‌ای که به گذشته‌اش بی‌توجه بود، در مقابل دوربین‌ها ظاهر نشد و هیچ سخنی درباره دوران پیش از مهاجرتش نگفت. این بازگشت تنها یادآور درختی بود که ریشه‌هایش در خاک چک هنوز زنده بودند، اما دیگر به‌سختی می‌شد از آن انتظار میوه داشت. در برخی منابع عنوان شده که هاول، در اظهاراتی در اواخر عمرش به کوندرا اشاره و ابراز تاسف کرد که این نویسنده بزرگ در بازسازی فرهنگی و سیاسی چک مشارکت نکرده است. او در یکی از آخرین مصاحبه‌های خود گفت: «ما به روشنفکرانی نیاز داریم که در این برهه تاریخی با ما بمانند و نه آن‌هایی که از ما فاصله می‌گیرند».

مذاکره‌ای که در تاریخ گم شد

این روایت‌ها، داستانی از دو مسیر جداگانه در نگاهی کلی است؛ یکی انتخاب ایستادگی و مقاومت، دیگری ترجیح دوری و سکوت و تلاش‌ها برای آشتی میان کوندرا و هاول نشان‌دهنده شکاف‌های عمیق در تفکرات سیاسی و فرهنگی آن دوران بود. کوندرا که خود را از سیاست دور کرده بود، همچنان در سکوت زندگی کرد و هاول، با وجود همه تلاش‌هایش، هرگز نتواست به‌طور کامل کوندرا را به بازگشت به وطن و به جامعه‌اش متقاعد کند.

در نهایت، آن مذاکره ناتمام و گفت‌وگویی که هرگز آغاز نشد، همچنان یکی از پرسش‌های بزرگ در تاریخ روشنفکری چک باقی ماند. شکاف میان این دو، همچنان در خاطره‌ها و آثارشان زنده است و درس‌هایی برای آینده به‌جا می‌گذارد که در دنیای پیچیده سیاست و فرهنگ، گاهی فاصله‌ها آن‌قدر عمیق می‌شوند که هیچ‌گونه مذاکره‌ای قادر به پُر کردن آن‌ها نیست.

از شکاف ناتمام درس بگیریم

ماجرای میلان کوندرا و واتسلاو هاول، دو چهره برجسته‌ی ادبی و سیاسی چکسلواکی، به نوعی نمادی از دو رویکرد متفاوت به آزادی، هویت و تاریخ است. در حالی که هاول در مسیر مبارزه با رژیم کمونیستی ایستاد و به رهبری یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های غیرخشونت‌آمیز در تاریخ معاصر پرداخت، کوندرا به‌عنوان نویسنده‌ای که سیاست را از هنر جدا می‌دید، به دور از وطن و سیاست به نوشتن ادامه داد.

تلاش‌های بی‌ثمر برای آشتی میان این دو نشان‌دهنده شکاف عمیق در دیدگاه‌های آن‌ها و نیز در میان روشنفکران چکسلواکی پس از سقوط کمونیسم بود و در نهایت، آشتی‌ای که هرگز حاصل نشد.

به عبارتی دیگر شکاف میان کوندرا و هاول، در یک نگاه کلی نمایانگر شکاف‌های درونی یک ملت است که در مواجهه با تحولات سیاسی و فرهنگی پیچیده، مجبور است برای بازسازی هویت و تاریخ خود، راه‌های مختلفی را طی کند. هرچند هر دو در زمان خود رهبران بزرگی شدند، اما در نهایت عدم گفت‌وگو و عدم هم‌افزایی میان آن‌ها، درس بزرگی به جامعه روشنفکری و سیاسی چک و جهان امروز می‌دهد که گاهی تغییرات بزرگ نیازمند تعامل، گفت‌وگو، مذاکره و آشتی بیشتر است.

 
 
 
 
 
 
 
برچسب‌ها
میلان کوندرا

منبع خبر "الف" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.