آرزوی کشتی گرفتن کودکان دو کشور

دنیای اقتصاد سه شنبه 19 فروردین 1404 - 00:04
دنیای اقتصاد: دومین سالروز درگذشت کیومرث پوراحمد، کارگردان فقید سینما، هم گذشت و برخی اهالی سینما یک بار دیگر از خاطرات او نوشتند. در این میان حبیب احمدزاده، نویسنده و فیلم‌ساز، متنی را با عنوان «یادگار دو دوست» منتشر کرد که می‌خوانید.

و مولانا شمس را گفت: پس زخم‌هایمان چه؟ او پاسخ داد: نور از محل آنان وارد می‌شود.

من دو رفیق عجیب داشتم که در مهربانی با من رفیقشان هرگز کم نگذاشتند و خبر رفتن هر دویشان را در دو زمان متفاوت روی یک صندلی، در محل دفتری که در حوزه هنری برای کارهای خیریه به امانت و لطف به ما داده شده شنیدم و در هر دو شنیدن برای منی که از نوجوانی به شنیدن خبر رفتن‌های ناگهانی خوبان، عادت بدی پیدا کرده‌ام شوک بدجور بود.

رفتن اولی خیلی نرم اتفاق افتاد ده سال قبل‌تر، سعید سیاح طاهری که پسرش عباس زنگ زد که دوربین فیلم‌برداری‌تان تهران هست؟ از بی‌مقدمه گفتنش شک کردم!

گفتم: چطور؟

گفت: هیچ بعدا تماس می‌گیرم.

و دوباره که تماس گرفت. گفت می‌تونید بیایید معراج شهدا با دوربین؟

گفتم: چرا؟

گفت: بابام شهید شده و دارن میارنش اونجا.

و من از صندلی افتادم پایین.

ده روز پیش‌تر بود که دعا و درخواست شهادتش را در جایی دیده بودم و دعوایی که من باهاش کردم که این چه دعایی است مرد! خیلی کار تو این مملکت روی زمین مونده از جشنواره‌های شاد دانش‌آموزی که به ابتکار خودت به جای آن کنگره‌های گران‌قیمت کم خاصیت، در مناطق محروم و رهای این مملکت می‌گیری ولی... خب خواست و شد.

و من کور و کر از فلسفه هستی مانده فقط در سقوط هم به اندازه یک صندلی جا داشتم چه برسد به هبوط. پیکرش که رسید همسرش آرام آمد، انگار که سال‌ها منتظر نیامدن این لحظه بود که می‌دانست حتما می‌آید.

و بعدها تعریف کرد که شب قبل از رفتن سعید این یل بی‌نظیر و جانباز به مصاف داعش، خندیده بود و گفته بود که حیف است شیر در بستر بمیرد. و به خود، خودم گفته بود که بین برگزاری یک جشنواره شاد دانش‌آموزی در مناطق محروم و رفتن به جنگ داعش حتما اولی را انتخاب می‌کند که فرهنگ درست بیشتر بر زمین مانده تا اسلحه و این اولی، اولی‌تر است. بدون آنکه از اجر دومی و مردان مردش بکاهد. که خود مرد هر دو رزم بود.

و شش سال بعدتر از شهادت حاج سعید سیاح طاهری و دو سال قبل‌تر از الان روی همان صندلی، تلفنم در همچین روزی زنگ زد... شماره، شماره ثبت‌شده مهرانه خانم همسر کیومرث بود. دکمه مجازی را که فشار دادم، فقط یک جمله مکرر با جیغی بسیار بلند و بدون مقدمه که تکرار می‌شد.

حبیب، کیومرث خودش را... و تکرار و تکرار و تکرار، مهرانه خانم واقعا، آتش گرفته بود، آتش و فقط می‌گفتم آرام باش، شاید اصل خبر دروغ باشد.

همچون شهادت سعید، انتظار این ماجرا را هم نداشتم. همین سه شب پیش با هم ردو بدل پیامکی داشتیم... و بعد چون همراهی خانمی برای آرام کردن مهرانه خانم در آن موقعیت نیاز واجب بود، زنگ به موبایل خانم وافری در خانه سینما زدم که گوشی را هر طور شده در جلسه به خانم مرضیه برومند برساند... و از آن سو هر دو روان شدیم. یکی با موتور و آن دیگری با هرچه که نمی‌دانم...

ولی این دو سعید و کیومرث با دو سرنوشت خودانتخابی متفاوت در یک نکته با هم شریک بودند، جشن کشتی دوستی بین کودکان ایرانی و عراقی.

وقتی سال هزار و سیصد و هشتاد و نه، ایده‌اش توسط سعید مطرح شد که بیاییم و یک بار هم که شده با بچه‌های عراقی و ایرانی جشن صلحی با شادی در کنار رودخانه مرزی بگیریم.خود سعید سیاح طاهری اصلا و جسما تهران نبود و من و کیومرث بدون او با نامه‌ای که انجمن سینمای دفاع مقدس به امضای رضا شرف‌الدین به دستمان داده بود با قنسول عراق ملاقات کردیم ... بیرون که آمدیم کیومرث گفت یعنی می‌شود؟ گفتم مگر ندیدی قنسول حامد عباس گفت خودم می‌آیم و کشتی را جارو می‌کنم، یعنی هستیم و گرنه می‌گفت بگذارید نظر بغداد را بپرسم و از این کلمات دیپلماتیک شانه خالی‌کن ولی نه، گفت می‌آیم و کشتی را هم جارو می‌کنم.

شش ماه بعد در سی‌امین سالروز جنگ که از عجایب تاریخ روز جهانی صلح هم هست کشتی دوستی با هشتاد کودک عراقی و صدها کودک آبادانی و خرمشهری روی رودخانه اروند جشن گرفته شد. با گوهر خیراندیش، فاطمه معتمدآریا، نادر طالب‌زاده و سیده زهرا حسینی و خیلی‌های دیگر به دبیری مردی سه شب نخوابیده یعنی سعید سیاح طاهری... این دفعه بدون حضور کیومرث که بعدها همیشه چیزی نثار خودش می‌کرد که چرا تنبلی کرده و به این جشن نیامده. و دعوای همیشگی من که چرا مهرانه خانم و مریم خانم دختر گلت را نفرستادی؟ 

و در مراسمش بود که دو دختر برومند دیگرش پگاه و پردیس خانم را هم دیدم و خواهرانش توران،ناهید و برادرانش مهرداد و حمید را هم. و الان سالگرد هرکدام که می‌رسد من به یاد آن دیگری هم می‌افتم و دست روی شانه خیالی هر دو می‌گذارم و از ته دل اشک می‌ریزم که چقدر این دنیای فانی باید تاب بخورد، بگردد و بگردد تا من کوچک، چنین رفیقان بزرگی پیدا کنم. تا دوباره این دو دور هم جمع شوند و به دور از چشم ترامپ‌ها و نتانیاهوها، برای کودکان مظلوم جهان، جشن کشتی دوستی برپا کنند. حتما می‌شود.

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.