عصر ایران- اجتماع (community) در زبان روزمره به تمام مردم یک مکان، مانند روستا، بخش، شهر یا حتی کشور اطلاق میشود اما به منزله مفهومی سیاسی، به گروه اجتماعییی اشاره میکند که بر اساس پیوندهای رفاقتی، وفاداری و احساس وظیفه، هویت جمعی محکمی یافته است.
فردیناند تونیس (۱۹۳۶-۱۸۵۵)، جامعهشناس آلمانی، بین گمینشافت (Gemeinschaft) یا "اجتماع" - که نوعا در جامعههای سنتی وجود دارد و با عاطفه طبیعی و احترام متقابل مشخص میشود - و گزلشافت (Gesellschaft) یا "انجمن" - یعنی روابط سستپایه، ساختگی و قراردادی که نوعا در شهر و جامعههای صنعتی دیده میشود - فرق میگذاشت.
امیل دورکیم (۱۹۱۷-۱۸۵۷)، جامعهشناس فرانسوی، تاکید میکرد اجتماع باید مبتنی باشد بر حفظ قوانین اجتماعی و اخلاقی. او معتقد بود اگر این قوانین تضعیف شوند، "ناهنجاری" یعنی احساس انزوا، تنهایی و پوچی به بار میآورند.
اجتماعگرایی (communitarianism) یعنی اعتقاد به اینکه فرد یا شخص را اجتماع میپرورد؛ به این معنا که اجتماعاتی که افراد به آن تعلق دارند و خود را موظف به احترام و توجه به آن میدانند، در شکلگیری افراد دخیل است. یعنی این افراد به هیچ روی "خودهایی بیقید" نیستند.
مفهوم اجتماعگرایی در تضاد آشکار با فردگراییِ لیبرالی است و شکلهای سیاسی گوناگونی دارد.
اجتماعگرایی چپگرا جامعه خواستار آزادی و برابری نامحدود است. آنارشیستهای اجتماعگرا چنین دیدگاهی دارند. اما اجتماعگرایی راستگرا معتقد است جامعه احترام به اقتدار و ارزشهای مستقر را میخواهد. جریان راست نو چنین دیدگاهی دارد.
اجتماعگرایی مرکزگرا معتقد است جامعه بر پذیرش حقوق و مسئولیتهای متقابل بنا شده است. سوسیالدموکراتها چنین دیدگاهی دارند.
پیام ایجابی اجتماعگرایان این است که برای داشتن جامعهای سالم، وجود مفهوم "اجتماع" ضروری است. پیام سلبیشان هم این است که در جهان مدرن، بندها و پیوندهای اجتماع روز به روز ضعیفتر شده است.
آنها بر این رایاند که لیبرالیسم با این تصور که فرد به طور منطقی مقدم بر جامعه است، به رفتار خودخواهانه فرد مشروعیت داده و اهمیت اندیشه خیر عمومی را کم کرده است.
اما منتقدان میگویند اجتماعگرایی با ستودن برتری "وظایف" بر "حقوق" ممکن است به سمت اقتدارگرایی برود و از آزادی فردی دور شود.
علاوه بر این، منتقدان میگویند پرداختن به اجتماع به طور کلی پیامدهای محافظهکارانهای دارد زیرا با کوشش برای تقویت نهادهای اجتماعی موجود، مانند خانواده، همراه است و اجتماعگرایی در این شکل میکوشد "وضع موجود" را مشروع سازد و در مورد خانواده هم نقش سنتی زنان به منزله خانهدار، مادر و مراقب را تحکیم میکند.
اما اجتماعگرایانِ منتقد لیبرالیسم میگویند گسست اجتماعی عمدتا محصول دغدغه افراد نسبت به حقوقشان و قبول نکردن وظایف متقابل و مسئولیتهای اخلاقیشان است که با "فقدان حس والدینی" متجلی میشود. یعنی شانه خالی کردن پدران و مادران از بار مسئولیتهای والدینی، به این دلیل که بیشتر نگران سبک زندگی و شغل خود هستند.
سیاست مبتنی بر (یا معطوف به) اجتماعگرایی را "سیاست اجتماع" (community policy) مینامند. این سیاست عمدتا از سوی سیاستمداران و دانشگاهیانی ترویج میشود که پراکندگی اجتماعی را بخشی از "زوال اجتماع" تعریف کردهاند.
"سیاست اجتماع" در جهان غرب از دهه ۱۹۶۰ به طور فزایندهای رشد کرد و در دهه ۱۹۹۰ نفوذ چشمگیری یافت و بر احزاب محافظهکار و کارگر در بریتانیا و حتی بر حکومت بیل کلینتون در ایالات متحده آمریکا تأثیر گذاشت.